فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب که سخن ز شام یلدا داریم
با پیـر و جـوان بـزم تولـی داریـم
از حق طلب ظهور خورشید کنیم
دل در گـرو یوســف زهــرا داریم
🎙️حضور وشعر خوانی استاد غلامرضا فلاح، شاعر آئینی
واستاد محمدعلی مجاهدی پدر شعر آیینی کشور در شب یلدا در ویژه برنامه
🍉 #شب_چله
📺 ویژه برنامه #سیمای_نور با آیتم های متنوع و مهمانان ویژه
🌌 در #شب_یلدا، طولانیترین شب سال
#یلدا
#صدا_و_سیما_قم
#قم_جهانشهر_معنویت_و_معرفت
@qomirib
.................
این لینک را لمس کنید سپس وارد رسانه آپارات شده پنج ثانیه تبلیغ را باگزینه رد کردن بگذرانید
آنگاه کامل این برنامه دلنشین را مشاهده بفرمایید👇
https://aparat.com/v/vowc469
از نگاه روی تو، دل سیر میگردد مگر
آخر آدم با تو باشد، پیر میگردد مگر
با نگاهی قلب من را کردهای مالِ خودت
شهر با یک حملهای تسخیر میگردد مگر
لحظهی دیدارِ عکست نیز خشکم میزند
بی طناب، این دست و پا زنجیر میگردد مگر
عاشقم باشی نباشی، سرد باشی یا که گرم
حس عاشق لحظهای تغییر میگردد مگر
در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است
آتش دل با سخن تعبیر میگردد
محمدعلی بهمنی
http://eitaa.com/joinchat/1576206338Cce9613f504
................
http://eitaa.com/joinchat/2068774923Cdec8ba13f7
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
⚜سلام بر همراهان عزیز⚜
💫 #چهارشنبه 💫
☀️ ۵ دی ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۲۲ جمادیالثانیه ۱۴۴۶ هجری قمری
🌲 25 December 2024 میلادی
#ذکر_روز
✨یا حی یا قیوم✨
http://eitaa.com/joinchat/1576206338Cce9613f504
................
http://eitaa.com/joinchat/2068774923Cdec8ba13f7
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدئویی از عضو باسابقه مجمع نغمه سرایان آل محمدص استان قم، مداح اهلبیت عصمت وطهارت علیهم السلام جناب آقای حاج اکبر حلاج زاده در ccu بیمارستانی در تهران.
به لطف خداوند رحمان و عنایات حضرات معصومین (ع) ودعای مداحان اهلبیت بخصوص در جلسه یکشنبه شب مجامع نغمه سرایان، پس از عمل باز جراحی قلب، حال عمومی ایشان رضایت بخش اعلام شده است.
از همه بزرگواران تقاضا داریم برای سلامتی کامل ایشان و دیگر بیمارانی که چشم شان به دعای شما خوبان است، ویژه دعا بفرمایید، تا بتوانند مانند گذشته با نوای خویش مجالس و محافل مذهبی را گرمی بخش و تاثیرگذار باشند.
.................
از آقای مهندس امیرحسین فلاح بابت ضبط و ارسال این ویدئو تشکر می کنیم.
روابط عمومی مجامع نغمه سرایان آل محمد، کوثر و دعبل خزاعی استان قم
http://eitaa.com/joinchat/1576206338Cce9613f504
................
http://eitaa.com/joinchat/2068774923Cdec8ba13f7
📗خاطرات استاد محمدعلی مجاهدی از شیخ جعفر مجتهدی
🔰شیخ جعفر مجتهدی در سال ۱۳۰۳ در خانوادهای متمکن و ولایی در تبریز به دنیا آمدند. پدرش از بازاریان امین و مورد وثوق تبریز بود و دوران تحصیلات ابتدایی را در تبریز گذراند. تحصیلات حوزوی را به شکل مرسوم آن نگذراند، ولی کاملا به متون و ادبیات فارسی و عربی اشراف داشت او در سال ۱۳۷۴ پس از چند سکتهی مغزی در بیمارستان امام رضای مشهد در ۷۱ سالگی درگذشت. دانستن دربارهی شیخ جعفر مجتهدی و سبک زندگی و سلوک او در سالهای عمرش جذاب و شنیدنی است، اما اینکه این روزها بتوان کسی را پیدا کرد که بیغرض، صادقانه و مستند دربارهی سلوک معنوی و اخلاقی و رفتاری او حرف بزند، کار سادهای نیست. کار وقتی سختتر میشود که متوجه شوید او هیچوقت ازدواج نکرد تا بتوان با استناد به حرفهای همسر و فرزندانش روایتهایی دقیق از زندگیاش پیدا کرد. با این حال در میان دوستان شیخ جعفر هستند چهرههایی که روایتهایی شفاف و دقیق از او دارند. استاد محمدعلی مجاهدی شاعر آیینی سرشناس کشورمان شاید شناختهترین دوست شیخ جعفر باشد که گفتنیهای زیادی از ۳۲ سال آشنایی با او دارد و بسیاری از آنها را در کتاب دوجلدی «در محضر لاهوتیان» آورده. این گفتگو در کتابخانهی باصفای خانهی محمدعلی مجاهدی در قم انجام شد
شعار سال: کمتر کسی است که از کرامات شیخ جعفر مجتهدی عارف نشنیده باشد؛ عارفی که سلوک زندگیاش او را به گونهای خاص از دیگران کرده متمایز. دانستن دربارهی شیخ جعفر مجتهدی و سبک زندگی و سلوک او در سالهای عمرش جذاب و شنیدنی است، اما اینکه این روزها بتوان کسی را پیدا کرد که بیغرض، صادقانه و مستند دربارهی سلوک معنوی و اخلاقی و رفتاری او حرف بزند، کار سادهای نیست. کار وقتی سختتر میشود که متوجه شوید او هیچوقت ازدواج نکرد تا بتوان با استناد به حرفهای همسر و فرزندانش روایتهایی دقیق از زندگیاش پیدا کرد. با این حال در میان دوستان شیخ جعفر هستند چهرههایی که روایتهایی شفاف و دقیق از او دارند. استاد محمدعلی مجاهدی شاعر آیینی سرشناس کشورمان شاید شناختهترین دوست شیخ جعفر باشد که گفتنیهای زیادی از ۳۲ سال آشنایی با او دارد و بسیاری از آنها را در کتاب دوجلدی «در محضر لاهوتیان» آورده. این گفتگو در کتابخانهی باصفای خانهی محمدعلی مجاهدی در قم انجام شد که ساختش خود حکایتی دارد که سرنخ آن به شیخ جعفر مجتهدی میرسد.👇

*نخستین دیدار شما با مرحوم شیخ جعفر مجتهدی چه زمانی بود؟
اولین ملاقاتی که به صورت غیرمترقبه با مرحوم شیخ جعفر مجتهدی داشتم خردادماه ۱۳۴۲ بود که تا آن تاریخ نه نام ایشان را شنیده بودم و نه ایشان را دیده بودم. معمولا آشنایی آقای مجتهدی با افراد براساس آنچه مرسوم است در جلسات شکل نمیگرفت. مخصوصا دیدارهایی که در آنها حامل پیامی بودند یا رهنمودی داشتند یا به قول خودشان دیدارهای حوالهای بود، ناگهانی انجام میشد. سال اول استخدام من در آموزش و پرورش و مدرسهی صنیعالدولهی قم به عنوان معلم بود که بعد از ظهر یکی از روزهای خردادماه هنگام بازگشت به منزل، التهاب و گرمی عجیبی در خودم احساس کردم که سابقه نداشت. تا به منزل رسیدم مادرم با دیدن من گفت مثل اینکه تب داری! صورتت برافروخته است. اصرار کرد که برویم دکتر. گفتم من الان خستهام، استراحتی میکنم و اگر لازم شد میرویم. آن روز حال عادی نداشتم. چون از صبح متوسل به وجود نازنین حضرت، ولی عصر (عج) بودم و زبان حالم این بود: «محبت و ارادت ما به خاندان اهل بیت ریشهدار است و از طرفی فضای غیراخلاقیای بر جامعه حاکم است و از طرف دیگر عدهای جوان مانند من میخواهند مسیر شما را طی کنند. دستمان هم که به دامن شما نمیرسد. ضمن اینکه سنخیتی هم با شما ندارم و تقاضای دیدار شما را ندارم، ولی این انتظار را دارم که در این دورهی وانفسا یکی از دوستان خودتان را در مسیر من قرار دهید که با او همدم و همنشین شوم و از این غربت نجات پیدا کنم». به اتاقم رفتم و در را از داخل بستم. نمیدانم چه مقدار گذشت، ولی در یک حالت خواب و بیداری متوجه شدم که درب اتاق را با مشت میکوبند. تعجب کردم. پیش خودم گفتم لابد چند بار در زدند و، چون من در را باز نکردم، نگران شدند و این طور به در مشت میکوبند. بلند شدم و در را باز کردم. دیدم اخوی است. گفت یک آقای عجیب و غریبی آمده دم در و میگوید من با آقا شمسالدین کار دارم. شمسالدین اسمی بود که فقط در خانواده من را به آن صدا میکردند و اسم شناسنامهای من محمدعلی است. ایشان آقای مجتهدی بودند. داخل شدند. یک پیراهن بلند عربی پوشیده بودند و شبکلاه مانندی هم سرشان بود و چشمانشان به قدری جاذبه داشت که نمیشد به ایشان نگاه کرد. زیبایی، جاذبه و ابهت وجودیشان به قدری بود که نمیشد به ایشان مستقیم نگاه کرد.
*آن موقع چند ساله بودید؟
من آن موقع ۱۹ ساله بودم و ایشان حدود ۳۸ ساله بودند. اخوی چای آوردند. آقای مجتهدی به برادرم گفتند اگر ممکن است میخواهیم یک خلوت چند دقیقهای با هم داشته باشیم. به فکر فرو رفتم که این آقا از کجا اسم مرا میداند و آدرس مرا از کجا پیدا کرده! اولین سوالی که از ایشان کردم این بود: «اسم شریف شما چیست؟» گفتند من جعفر هستم. ته لهجه ترکی داشتند و بسیار شیرین صحبت میکردند. بعد سوال کردم که نشانی منزل را از چه کسی گرفتید؟ گفتند آقا جان! ما به بوی عشق آمدیم. پرسیدم کدام عشق؟ نگاه معناداری به من کردند و گفتند همان عشقی که در دل شما نسبت به ساحت مقدس حضرت، ولی عصر (عج) زبانه میکشد. شما از حضرت چه خواستید؟ حیرتزده شدم. گفتند من در کوه خضر بودم که حضرت اشاره فرمودند بیایم و این التهاب شما را بگیرم. گفتم من از این التهاب ناراحت نیستم و اتفاقا حال خوشی دارم. گفتند بیشتر از این صلاح نیست بسوزید. خواستند به شما بچشانند که دوستان حضرت چگونه میسوزند. دوسوم چای را که اخوی برایشان آورده بود خوردند و در نهایت ادب و حیا و شرم گفتند اگر این چای را بخورید ممنون میشوم. چای را به عنوان تبرک خوردم و ایشان بلند شدند بروند. گفتم من با شما حرفها دارم. گفتند من تا همین حد بیشتر مأموریت نداشتم. گفتم نفهمیدم به بوی عشق آمدم یعنی چه؟ گفتند هر مأموریتی که از طرف حضرت به من محول میشود، نوری به عنوان هادی جلوی من حرکت میکند و من به دنبال آن میروم. این اولین دیدار من با ایشان بود.
*بعد از این دیدار حال شما چگونه بود؟
بعد از آن آرامشم را از دست دادم. من در یک خانوادهی روحانی تربیت شده بودم و نسبت به اهل بیت (علیهمالسلام) ارادت زائدالوصفی داشتم و این دیدار مثل برقی که به خرمن بزند مرا شعلهور کرد. دیگر یادم رفت که خردادماه است و ماه امتحانات دانشآموزان و من معلم هستم و باید سر کلاس بروم. با دوچرخه به امامزادههای اطراف، اماکن مذهبی و مسجد جمکران میرفتم و از هر کسی میدیدم سراغ ایشان را میگرفتم. این حالت حدود سه ماه طول کشید و من از غذا خوردن افتاده بودم. مادرم هم خیلی نگران حالم بود. حال عادی نداشتم. واقعا فکر میکنم تا مرز جنون یک قدم بیشتر فاصله نداشتم.

*مواجههی دوبارهی شما با مرحوم مجتهدی کجا بود؟
باز آن التهاب به سراغم آمد و متوسل به حضرت شدم و گفتم من گفتم یکی از دوستانتان را در مسیر من قرار دهید، ولی نه به این شکل! من دوام این صحبت و دوستی را در نظر داشتم، ولی حالا همهی آرامش من از دست رفته بود. وقتی به منزل آمدم مادرم گفت آقای قریشی که یکی از روحانیون متدین و ولایی قم بود و هر سال به حج مشرف میشد و وقتی باز میگشت ولیمه میداد آمد و گفت به شما بگویم آب دستت است زمین بگذار و بیا که من با شما کار فوری دارم. گفتم مادر جان! حتما ایشان از زیارت آمده و سفرهای انداخته، من حال حضور در جمع را ندارم. گفت حالا شما برو و اگر دیدی در منزل باز است و مجلس عمومی است معذرتخواهی کن و برگرد. رفتم و دیدم آثاری از دعوت عمومی نیست و درب خانه بسته است. در زدم و وارد منزل شدم. داخل اتاق که شدم، دیدم جعفر آقا گوشهای نشستهاند. من یک دنیا مطلب برای گفتن داشتم، اما در همان نگاه اول مهر سکوت را به لب من زدند. حدود سه ربع ساعت به همین حالت گذشت و ایشان گهگاهی زیر چشمی مرا نگاه میکردند. احساس میکردم اندرون مرا میکاوند. ایشان برای تجدید وضو از جا بلند شدند و من به صاحبخانه که از دوستان قدیمی مرحوم پدرم بود و نسبت به من محبت داشت گفتم حجب و حیا مانع میشود که از ایشان سوال کنم. ایشان به اتاق تشریف آوردند، پرسید کار ما به کجا میکشد.