میگفت:
تسبیحاتحضرتزهرا(س)روبدونِتسبیحبگید
بابندبندهایانگشتکهبگیروزقیامتهمینابهحرف
میانشهادتمیدنکهباهاشونذکرگفتی..!🙂
[شهیدحمیدسیاهکالیمرادی🎙]
ما شهید میشویم ، اما بدانید از هر قطره خون ما مجاهدی تربیت خواهد شد و ایران را اسلامی خواهد کرد .
[شهیدسیدنوابصفوی]
صلواتیهدیهکنیمبهشهدا(:
🍁#از_سیم_خار_دار_نفست_عبور_کن
🍁#قسمت_215
–باید اولین لحظات محرم شدنمون، ثبت بشه. برای من یکی
از نایاب ترین لحظات زندگیمه.
عکس های بعدی را که انداخت، کمی خودش را به طرف من
متمایل کرد.
من هم دلم میخواست این کار را انجام دهم ولی، به این
سرعت نمیتوانستم.
همه ی موهایم را جمع کرد یک طرف شانه ام و یک عکس تکی
گرفت و گفت :
–می خوام این عکست رو به مژگان نشون بدم، دلش رو آب کنم.
از این که اسم مژگان را بدون پسوندو پیشوندگفت، خوشم
نیامد. با استرس گفتم :
–لطفا تو گوشی خودتون نشونش بدید.
گوشی را گذاشت روی میزو روبرویم زانو زدو دستهایم را
گرفت و گفت:
–نگران نباش، من حواسم به همه ی این چیزها هست.
عکس خانمه مثل یه تیکه ماهم رو برای کسی نمی فرستم،
خیالت راحت.
لبخندی زدم.
–می دونم. تو این مدت متوجه شدم که چقدر ملاحظه می کنید.
کنارم نشست و گفت:
–راحیل همش می ترسیدم که قسمتم نباشی، فقط خدا می دونه
امروز چقدر خوشحالم.
ــ قراره امروز نذرتون رو بگید، که چی بود.
ابروهایش را بالا داد و نچی کرد و گفت: خرج داره.
با تعجب گفتم:
–چه خرجی؟
با شیطنت نگاهم کرد و گفت:
–حالا بعدها میگم.
یک لحظه احساس کردم کسی سوزن برداشته و تمام رگ هایم را
سوزن میزند، می خواستم از اتاق بیرون بروم، ولی نمی
دانستم چه بهانه ایی بیاورم. بدون این که نگاهش کنم
بلند شدم و گفتم:
–برم براتون میوه بیارم.
دستم را گرفت کشیدو دوباره کنار خودش نشاند و گفت :
–الان با این قیافه ی تابلو نری بیرون بهتره.
ببین چه سرخ و سفیدم شده، بعد دستی به موهایم کشیدو
گفت :
–بیا موهات رو برات ببافم، تا راحت باشی، بعد دوتایی می
ریم بیرون.
"وای خدایا این چرا اینقدر راحت است، هنوز چند ساعت
بیشتر از محرمیتمان نگذشته چه در خواستهایی دارد".
با شنیدن صدای اذان که از گوشیام میآمدگفتم :
–نه، ممنون با گیره می بندمشون.
بعد از بستن موهایم، گفتم:
–می خواهید شما برید توی سالن بشینید. من نماز بخونم
میام.
نگاهی به تخت انداخت و گفت :
–این تخت توئه؟
ــ بله.
دراز کشید رویش و گفت:
–همینجا دراز می کشم تا نمازت تموم بشه.
🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁
🍁#از_سیم_خار_دار_نفست_عبور_کن
🍁#قسمت_216
وضو داشتم. سجاده را پهن کردم و شروع کردم به نماز
خواندن. برای این که منتظرم نماند، تعقیبات نماز مغرب
را نخواندم و فوری نماز عشا را شروع کردم .
سلام نماز را که خوندم، دیدم کنارم نشست و یک دستش را
روی زانویم گذاشت و با دست دیگرش تسبیحم را از روی
سجاده برداشت وشروع کردباانگشتش دانه هایش راجابه جا
کردن. سرش را تکیه داد به بازویم.
چون تسبیحم دستش بود، بی اختیار دستش را از روی پایم
برداشتم و با انگشت هایش ذکر تسبیحات را گفتم. با تعجب
نگاهش را بین صورتم و دستش می گرداند. در آخر دستش را
بالا آوردم تا ببوسم ولی دستش را کشیدو گفت:
–قربونت برم، شرمندم نکن. همانطور که سجاده ام را جمع
می کردم گفتم :
–باید به دست همسری که تسبیحات می گه بوسه زد.
سرش را پایین انداخت. دوباره تسبیح را در دستش جابه جا
کرد.
وقتی دید سجاده را جمع کردم و در کمد گذاشتم. تسبیح را
گرفت بالاو گفت:
–اینم بی زحمت بزار.
ــ پیش خودتون باشه.
تربت کربلاست، اگه مابین ذکر گفتن، فقط بچرخونی و چیزی
نگی هم، براتون ذکر حساب می کنند.
خندیدوگفت:
–پس دیجیتالیه.
سرم را تکان دادم و گفتم:
–یه همچین چیزایی.
موقعی که سجاده را می گذاشتم توی کمد، یادم افتاد هدیه
ایی که آرش به من داده بود را همانجا گذاشتهام.
نایلونی که هدیه داخلش بود را بیرون آوردم و رو به آرش
گفتم :
–میشه این رو برام نصبش کنید رو دیوار.
وقتی قاب سیلور، با گل های طلایی را نشانش دادم، لبخندی
زدو گفت :
–فکر کردم انداختیش دور.
ــ راستش گذاشته بودم کنار تا بهتون برگردونم، ولی قسمت
چیز دیگه ایی بود.
جا کلیدی قلبی را هم روی کلید کمدم نصب کردم و گفتم:
–اینجا هر روز می بینمش.
قاب را از من گرفت وپشتش را نگاه کردو گفت :
–اگه یه میخ کوچیک با یه چکش بیاری حله.
از اتاق بیرون رفتم وازاسراپرسیدم :
–چکش و میخ کجاست؟ چون او معمولا این جور کارهارا انجام
می داد. به دقیقه نکشید که برایم آوردو باخنده گفت:
–می ذاشتی این بدبخت روز اولی با خاطره خوش بره خونشون.
یه امروز رو ازش کار نمی کشیدی، آخه چه زود خودت رو
نشون می دی.
چشمکی بهش زدم وگفتم:
–باید گربه رو دم حجله کشت.
میخ و چکش را به طرفم گرفت و گفت:
–حالا که داری ازش سو استفاده می کنی، بگو پرده اتاق رو
هم در بیاره، یه دستی هم به شیشه ی اتاق بکشه.
با چشم های گردشده نگاهش کردم ونچ نچی کردم و گفتم:
🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
🎧زیارت عاشورا..!
یه سر بریم زیارت ارباب🖤