هر دفعه که خبر فوت یا شهادت کسی رو میشنوم...
فقط یه جمله تو ذهنم اکو میشه..
«یه نفر تو صف رفتی جلو»
رفیق!
شاید نفر بدی ما باشیم!
خودمو میگم..
چجوری با این همه بار گناه سر بلند کنم و بگم نوکر حسین بودم؟
چجوری با دیدن پرونده اعمالم سر بلند کنم بگم شیعه مرتضی علی و مسلمان محمد بودم؟
تو با یکی وقتی رفیقی و اون کار اشتباهی میکنه سریع باهاش قهر میکنی یا اصلا باهاش قطع رابطه میکنی!
ولی حالا خودمون.....
پروندمون سیاه سیاهه...
ولی خدا تا حالا نه باهامون قهر کرده نه قطع رابطه..
همیشه هم دستمون رو گرفته و کنار خودش برده...
ولی ما چی؟
همیشه تغییر موضع دادیم و برای برآورده نکردن یه دعا رو به روش وایستادیم!
برآورده نشدن دعایی که خودمون مسببش هستیم!
خودمون و اعمالمون....
امشب...
خیلیا فکر میکردن امسال هستن و الان نیستن!
شاید این لحظه ها آخرین لحظات زندگیت باشه....
شنبه ها...
هفته دیگه..
ماه جدید دیگه...
سال جدید دیگه...
ماه رجب؟
ماه محرم؟
ماه رمضان؟
کی؟
دقیقا کی؟