#داستانکودک
🔸رو به جلو و بالا
خرسک کولهاش را روی دوشش انداخت. رو به گوزن خالدار کرد و گفت:
-نمیآیی؟
گوزن خالدار سرش را پایین انداخت. یال پیشانی جلو صورتش را گرفت.
-من از ارتفاع میترسم.
خرسک نگاهی به بز کوهی کرد. به ریش بز اشاره کرد و گفت:
-ببین، اینقدر مریض است و تب دارد که ریشش میلرزد.از دیشب که به خانه من پناه آورده و مرا بیدار کرده من هنوز بیدارم.
گوزن بز کوهی را نگاه کرد. تابی به گردنش داد. یالش را از پیشانی کنار زد و گفت:
-من از آن پل بلند میترسم.
خرسک دستگیرهی در را چرخاند و گفت:
-پس مواظب بزی باش.
خرسک بیرون رفت. باد سرد زمستان صورت خرسک را سوزاند. خرسک خمیازه کشید.
با دست به صورت زد. دستش را در بغلش جمع کرد. شاخهی خشکی را برداشت و آن را عصا کرد. پایش را آرام روی برفها گذاشت. سرما بین پنجههایش پیچید.
به جادهی کوه نگاه کرد. پل در بلندترین نقطه نزدیک قله روی دره بود.
باد تند برفهای تیز و سرد و سفید را مثل گلوله به صورت او میزد. خرسک آرام آرام قدم برداشت.
نزدیک پل رسید. سرما به تنش نفوذ کرده بود و پنجههایش روی برف سُر میخورد.
پنجهاش را لبهی پل گذاشت. پاهایش میلرزید. کنار پل نشست و در خود جمع شد. خمیازه کشید و چشمهایش را بست.
گوزن سمش را روی پیشانی بزی گذاشت.
خرگوش طبیب در زد و وارد شد.
گوزن سلام کرد و ایستاد.
خرگوش طبیب جواب سلام گوزن را داد و کنار بزی نشست. او را معاینه کرد. به گوزن نگاه کرد و گفت:
-لطفا گیاهی را که گفتم بده تا معجون را درست کنم.
گوزن کنار بز کوهی نشست و گفت:
-خرسک هنوز برنگشته است. او دنبال گیاه رفته است.
خرگوش طبیب چشمهایش گرد شد و گفت:
-خرسک در برف خوابش میبرد. او نمیتواند با موفقیت از این قله بالا برود و خود را به غار گیاه تب ریز برساند. تو برای این کار آفریده شدی. تو از شجاعترین گوزنهای روی زمینی. یک سورتمه به خودت ببند و خرسک را نجات بده.
گوزن آرام گفت:
-من نمیتوانم روی آن بلندی بروم.
خرگوش طبیب سکوت کرد. ایستاد و در طول اتاق قدم زد. رو به گوزن که سرش را پایین انداخته بود کرد.
-فقط به تو بگویم که الان هم جان بزی و هم جان خرسک را فقط تو میتوانی نجات دهی.
گوزن در فکر فرو رفت.
خرگوش طبیب کنار گوزن نشست و گفت:
-راهش اینست که فقط به جلو نگاه کنی. به پایین نگاه نکن.
بزی آرام مَع ناله کرد. گوزن از جا جهید.
-خرگوش طبیب! سورتمه را به من ببند.
✍نویسنده: آرمینه آرمین
کسب رتبه ی سوم داستانک نویسی رو به خانم محمدی از اعضا فعال باغ گردو تبریک عرض می کنم.
ان شا الله تک تک نهال ها و درخت های باغ رو بالای سن ببینیم و برای شان صلوات بفرستیم😊😎
sadegh mohammadi(ostad. nevisande):
آنالیز داستان
1) عنوان داستان : آيا عنوان، مناسب داستان هست؟ | انواع عنوان: بيربط، مربوط، جزئي از داستان، کليد داستان
2) غلبه يک عنصر بر داستان : غلبه عنصر حادثه و شخصيت معمول تر است. اما غلبه فضا، طرح، پيرنگ و ... هم مي تواند استفاده شود.
3) شخصيت اصلي داستان کيست؟ : شخصيت هاي اصلي، فرعي و مرکزي
4) کشمکش : دروني و بيروني يا فيزيکي و ذهني
5) نحوه تکامل داستان: گره افکني و گره گشائي. گره گشائي گاهي اوقات ممکن است به ذهن خواننده سپرده شود. مثل تمام فيلم هاي کيارستمي
6) روش شخصيت پردازي : [مسقيم و غيرمستقيم] يا [با ديالوگ، عمل، در حوزه روان واحساس]
7) زاويه ديد: اول، دوم و سوم شخص و داناي کل
8) صحنه اصلي در چه دوره دوراني است: زمان و مکان داستان چگونه است
9) دوره داستاني : دوره تاريخي و جغرافياي مکاني داستان منظور است.
10) حادثه ابتدائي : داستان بايد با همان جمله اول آغاز شود.
11) خلاصه داستان : خلاصه داستان بايد وجود داشته باشد تا به روند از ابتدا به انتها رفتن داستان کمک کند. يا چگونه از تعادل اوليه داستان به تعادل نهائي در داستان برسيم.
12) پايان بندي : شامل فاجعه، Happy end و رها شده به خواننده.
13) نقطه اوج : جائي که گره افکني به اوج خود رسيده.
14) نقطه فرود : نقطه اي که گره گشائي شروع ميشود.
15) تأثير داستان : آيا داستان به طور زيرپوستي تأثيري مثل غم، شادي، طنز و ... دارد؟
16) واقع گرا يا واقعي : آيا اگر کسي داستان را بخواند نميگويد اين داستان واقعي نيست؟ داستان نبايد به جمله { اين داستان واقعي است} نياز پيدا کند.
17) نوع روايت : خطي، غير خطي، تو درتو، از انتها به ابتدا و ...
18) داستان کامل است؟ : آيا داستان ميتواند تکه اي از يک داستان بزرگتر باشد؟
19) درونمايه داستان.
20) همذات پنداري.
21) نمادپردازي : بعضي از عناصر داستان بيانگر چيزي فراتر از داستان باشند. مثل آليس در سرزمين عجايب که با نمادپردازي ، نظام دادرسي انگلستان را زير سؤال ميبرد.
22) شخصيت قهرمان دارد يا ندارد؟ : که اين بيشتر در داستان هاي کلاسيک مرسوم است.
23) زبان خاص در داستان : مثل گويش يا لهجه در داستان، يا استفاده از بازي هاي زباني مثل واج آرائي.
#پیشنهاد_انیمیشن
برای درک مبحث شخصیت اصلی و شخصیت فرعی و ساختار شخصیت محور، انیمه قلعه ای در آسمان بسیار مناسب است.
لذت ببرید
چرا انیمه های ما این قدر پیشرفته نیستند؟
#سوالات_متداول
چرا هیچ ایده ای به ذهنم نمی رسه؟😩😔
از کجا ایده پیدا کنم؟🧐🧐
یه #قانون
هر کسی برای متن های من نظر بده
من هم براش نظر میدم
ما اهل این کارها نیستیم ولی مجبوریم این کار رو انجام بدیم تا همه در نظر دادن برای کار همدیگه مشارکت کنند.
نظر دادن به رشد خود نظر دهنده هم کمک می کنه
نظر گیرنده هم حق چون و چرا نداره. فقط تشکر می کنه و تامام
مخصوص نویسنده هایی که از بقیه نقد و نظر میخوان ولی نظر نمیدن
@nahal313
بسم الله الرحمن الرحیم
♻️محدودیتهای ادبیات کودک و نوجوان
فنی:
❌پرهیز از ساختارهای پیچیده، تعدد شخصیتها و...
زبانی:
✅توجه به سطح خوانایی مخاطب، دایرهی واژگان، سلامت زبان، پرهیز از جابهجایی ارکان، پرهیز از ابهام و تعقید
محتوایی:
✅توجه به سطح دانایی مخاطب(دانش پایه) بدون توجه به این اصل ممکن است اثر یا کودکانه تلقی شود یا نا مفهوم باشد.
✅توجه به باورهای جمعی جامعه: درونمایهی آثار کودکان باید با باورهای بافت فرهنگی مخاطب تناسب داشته باشد.
✅ارتباط با مسائل کودک و نوجوان: یکی از نیازهای فعلی یا آتی آنها را برآورده کند.
✅توجه به ساختار ذهنی کودک
✅توجه به ظرفیت عددی موضوعات
#سوالات_متداول
اصلا کی گفته باید از یه سبک یا نویسنده تقلید کنیم؟
من می خواهم سبک شخصی و اختصاصی خودم را داشته باشم.
کی گفته نمیشه؟
آیا ضرورتی دارد درباره خدا و مسائل ماورایی با کودک حرف بزنیم؟
سوالاتش رو چطوری جواب بدیم؟
#سوالات_متداول
#حکیمک
_من دیگه غذا نمیخورم!
_چرا؟
_چون نمیخوام بزرگ بشم!
_چرا؟
_چون اگه بزرگ بشم شما پیر میشین!
پسر چهار و نیم ساله
https://eitaa.com/joinchat/1709506666C79234e1236
رتبه اول جشنواره ملی ققنوس (دانشجویان سراسر کشور) در رشته داستان نویسی هم مال بچه های باغ گردو بود.
کی اسم شون رو می دونه؟
اسم داستان: 🌶🌶فلفل🌶🌶
هدیه ی کوچکی به ملت قهرمان و سربلند یمن✌🏼✌🏼✌🏼
ان شا الله جشنواره ادبی هنری یمن را در یمن برگزار کنیم، صلوات بفرست🌷🌷
درختکاری
بیل بر می دارم و با دست هام
می شکافم خاک های سخت را
می نشانم در میان باغچه
یک نهال کوچک خوشبخت را
باغچه یک گوشه از این کوچه است
کوچه ای لبریز از لطف و صفا
خانه ها یش هر سحر پر می شود
از صدای آشنای ربنا
بعدها وقتی نهالم شد درخت،
کودکان تابی به آن خواهند بست
سبز و زیبا و تناور می شود
عابری در سایه اش خواهد نشست
ندبه محمدی
شعر بنوشید