eitaa logo
نمایشگاه انجمن باغ گردو
79 دنبال‌کننده
396 عکس
53 ویدیو
29 فایل
اطلاع رسانی ها * نمونه کارها * موفقیت درختان باغ * نکته هایی برای نویسندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
با تشکر از نقد و نظرات دوستان محترم منوفق و موید باشید ان شاءالله فهیمه انصاری توصیف‌ها به گونه‌ای بودند که حُرم آفتاب رو حس کردم. فضاسازی خیلی قوی! راوی دانای کل بود، نه سوم شخص، چون از احساسات اون باربر تازه‌وارد آگاه بود. کشش داشت و می‌شد حدس زد که این باربر، قراره با مشکلات زیادی رو به رو بشه و ... ولی هدف داستان و طرح داستان، هنوز مشخص نیست. منتظر جذاب بود. دوست داشتم ادامه اش را بخوانم. سنگینی بار خیلی جالب توصیف شده بود شبنم 👏👏 دوست داشتم حسین مجاهد کل این مطلب چه بود؟ سمیه کل مطلب داره یک روز در بندر را شرح میدهد که به نظرم جنگ شد... یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام❤️ گمرک و تحویل بار جوانی بدنبال کار و نقل گونی های برنج یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام❤️ توصیف فضا و اشخاص عالی حسین مجاهد افتتاحیه سمیه حس میکرد که دارد آب می‌شود ... امان از گرمای جنوب 😥 ذهنیتش بیشتر به یک نوجوان شبیه که اعتماد به نفس نداره... البته اونجا که فکر میکنه دیگران بهش نگاه می‌کنند مد نظرم بود. حسین مجاهد چه قدر جزییات حس برانگیز یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام❤️ توصیف ها عالی با جزئیات کامل آرمینه آرمین حس در موقعیت.‌ حسین مجاهد ضربه ها خصوصا در دو بند اول واقعا حس شدنی ست سمیه جالب شد... این قسمت برام تداعی یه مسیری هست که اینجا کشاورزا معمولا ازش رد میشن یه لوله انتقال آب ،که از روش رد میشن بفرستم براتون یه بار تو آفتابگردون😉 حسین مجاهد زندگی از او گریخته بود👏🏻 حسین مجاهد این همه توصیف جزییات شخصیت لازمه؟ منتظر چقدر توصیفات جذاب بود،خودم رو توی اون حال تصور کردم. آرمینه آرمین آخرش داشت می‌گفت یک جسد اونجاست؟ یا هنوز داشت ادامه توصیف و خستگی باربر رو می‌کرد؟ تموم شده داستان؟ یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام❤️ این همه توصیف و سختی کار یک کارگر رو نشان داد بله تمام شده سندس سلام وصلوات داستان به نظرم اگر انقدر درحالت اوج گیر کنه خیلی خسته کننده ست. توصیفات خیلی زیاد بود.واینکه با این همه توصیفات ریز و جزئی پایانش اصلا جالب نبود. آخرش به نظرم شاعرانه مرد😁 انتظار هرچی رو داشتم جز مرگ. از مرکز پخش اثار(خانم ایرجی) احسنت حس ها عالی بود 👌👌 اما گاهی حس ها تکرار شده و اضافه گویی داره باقری یک جا اشتباه تایپی شده زن نویش در واقع زانویش بوده. لذت بردم. نویسنده با صبوری با استفاده از توصیفات و جملات کوتاهش ما رو برد کنار اون باربرهای کنار لنج و آخرین لحظه های زندگی یک کارگر بینوا رو نشون داد. یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام❤️ سلام و صلوات بر همه دوستان محترم که عنایت داشتن عذر خواهم موقع دانلود داستان نگاه نکردم که ایراد تایپی داره یا نه دوست دارم با هم بخوانیم . سمیه سلام زحمت میکشی 🙏 میتونیم حدسشون بزنیم ایرادی نداره🌸 یا حی یاقیوم سلام و نور و تشکر چشم خود را بسته بود .... بود اضافه است دومی باید باشد. در جمله عرق از چاک سینه اش.... کلمه از برامدگی اضافه است. بجای کلمه نکره ی .. گوشخراش بهتر است. خط اخر و باید او باشد. به نظرتون بحث درباره کدام داستان از استاد جلال آل احمده؟
🔶🔶🔶نکته: با این روش هندسی، می‌توانیم بی‌نهایت مربع یا مستطیل هم اندازه هم ایجاد کنیم. ⁉️چرا از این روش استفاده می‌کنیم؟ چون وقتی به پرسپکتیو می‌بریم، ابزار دقیقی برای اندازه‌گیری نداریم و لازم است از این روش هندسی، کمک بگیریم تا اندازه‌های ما درست و دقیق باشد. باغچه تصویرگری همراه با زحمات ارزشمند و جهادی خانم انصاری خداقوت به همگی شما هم بسم الله بگید. اگه تو نقاش باشی فعال باشید، به باغچه تصویرگری دعوت می شوید
هفتمین نوع زاویۀ دید: تو مخاطب یا دوم شخص تو مخاطب. دوم شخص. البته زاویۀ دید سختی است. ✅ از بهترین نمونه‌ها داستان شاه بیشین از کاظم مزینانی. انصافاً از نثر و زبان شاعرانه اگر بگذریم، از انتخابش بسیار قابل تحسین است.
۱_ سال و مال ✅ سجع متوازی ۲_سیاحت و راحت ✅سجع مطرف ۳_یقین و کریم ✅سجع متوازن ۴_بدهد و بنهد ✅سجع متوازی ۵_عزیز و ذلیل ✅سجع متوازن ۶_شب خیز و پرهیز ✅سجع مطرف ۷_زنده و مرده ✅سجع متوازی ۸_آرند و بیازارند ✅سجع مطرف از تمرینات ارایه های ادبی باغ گردو👆😊
آخرین نوع زاویۀ دید: اول شخص جمع 🌀اول شخص جمع: این زاویۀ دید باورپذیریش بسیار بالا است و یک جمع است. ✅ بهترین نمونه‌اش: ما سه نفر بودیم از غفارزادگان. هوشنگ گلشیری به نام خانه‌روشنان با این جمله شروع می‌شود: تاریک بودیم ما روشنمان کرد...
⁉️آیا رشته دانشگاهی نویسندگی هم وجود دارد؟ ❌به نظر می‌‌رسد بهتر است هنری مثل نویسندگی را به تحصیلات بی‌اثر و مدرک‌گرای دانشگاهی آلوده نکنیم.☺️
🦋سلام اهالی باغ گردو قلمتون مهدوی🦋 قرار روزانه درختان باغ فراموش نشود☺️ 👇 @bazikheslatha 👇 @sabadeideha 👇 @ketabashrah https://eitaa.com/joinchat/1676869725C0c9559ba63 نظر، انتقاد و پیشنهاد👇https://harfeto.timefriend.net/16090536442579 تا اینجا زمان فعالیت اساتید به شرح زیر است👇 شنبه ساعت19 جناب آقای جعفری یکشنبه ساعت 19 سرکار خانم انصاری دوشنبه ساعت19 جناب اقای علیخانی 📢بسم الله بگویید و ببارید به نیت تربیت سربازان امام زمان عجل الله
یادمان باشد و بپذیریم که هیچ‌کس توانایی دیدن ندارد. ما برای خواننده‌هایی نابینا می‌نویسیم که نه خودشان را می‌بینند، نه دیگران را و نه محیطی را که در آن زیست می‌کنند. پس «خوب دیدن» اصلی اساسی برای یک نویسنده است. 👀 ما به چشم‌هایی تیزبین و دقیق احتیاج داریم. بیاییم در آدم‌هایی که می‌بینیم، جاهایی که می‌رویم و هر چیزی که با آن روبه‌رو می‌شویم، دقیق شویم. برای این کار از خودمان شروع کنیم.
🔸رو به جلو و بالا خرسک کوله‌اش را روی دوشش انداخت. رو به گوزن خالدار کرد و گفت: -نمی‌آیی؟ گوزن خالدار سرش را پایین انداخت. یال پیشانی‌ جلو صورتش را گرفت. -من از ارتفاع می‌ترسم. خرسک نگاهی به بز کوهی کرد. به ریش بز اشاره کرد و گفت: -ببین، اینقدر مریض است و تب دارد که ریشش می‌لرزد.از دیشب که به خانه من پناه آورده و مرا بیدار کرده من هنوز بیدارم. گوزن بز کوهی را نگاه کرد. تابی به گردنش داد. یالش را از پیشانی کنار زد و گفت: -من از آن پل بلند می‌ترسم. خرسک دستگیره‌ی در را چرخاند و گفت: -پس مواظب بزی باش. خرسک بیرون رفت. باد سرد زمستان صورت خرسک را سوزاند. خرسک خمیازه کشید. با دست به صورت زد. دستش را در بغلش جمع کرد. شاخه‌ی خشکی را برداشت و آن را عصا کرد. پایش را آرام روی برفها گذاشت. سرما بین پنجه‌هایش پیچید. به جاده‌ی کوه نگاه کرد. پل در بلند‌ترین نقطه نزدیک‌ قله روی دره بود. باد تند برفهای تیز و سرد و سفید را مثل گلوله به صورت او می‌زد. خرسک آرام آرام قدم برداشت. نزدیک پل رسید. سرما به تنش نفوذ کرده بود و پنجه‌هایش روی برف سُر می‌خورد. پنجه‌اش را لبه‌ی پل گذاشت. پاهایش می‌لرزید. کنار پل نشست و در خود جمع شد. خمیازه کشید و چشم‌هایش را بست. گوزن سمش را روی پیشانی بزی گذاشت. خرگوش طبیب در زد و وارد شد. گوزن سلام کرد و ایستاد. خرگوش طبیب جواب سلام گوزن را داد و کنار بزی نشست. او را معاینه کرد. به گوزن نگاه کرد و گفت: -لطفا گیاهی را که گفتم بده تا معجون را درست کنم. گوزن کنار بز کوهی نشست و گفت: -خرسک هنوز برنگشته است. او دنبال گیاه رفته است. خرگوش طبیب چشمهایش گرد شد و گفت: -خرسک در برف خوابش می‌برد. او نمی‌تواند با موفقیت از این قله بالا برود و خود را به غار گیاه تب ریز برساند. تو برای این کار آفریده شدی. تو از شجاع‌ترین گوزنهای روی زمینی. یک سورتمه به خودت ببند و خرسک را نجات بده. گوزن آرام گفت: -من نمی‌توانم روی آن بلندی بروم. خرگوش طبیب سکوت کرد. ایستاد و در طول اتاق قدم زد. رو به گوزن که سرش را پایین انداخته بود کرد. -فقط به تو بگویم که الان هم جان بزی و هم جان خرسک را فقط تو می‌توانی نجات دهی. گوزن در فکر فرو رفت. خرگوش طبیب کنار گوزن نشست و گفت: -راهش اینست که فقط به جلو نگاه کنی. به پایین نگاه نکن. بزی آرام مَع ناله کرد. گوزن از جا جهید. -خرگوش طبیب! سورتمه را به من ببند. ✍نویسنده: آرمینه آرمین
کسب رتبه ی سوم داستانک نویسی رو به خانم محمدی از اعضا فعال باغ گردو تبریک عرض می کنم. ان شا الله تک تک نهال ها و درخت های باغ رو بالای سن ببینیم و برای شان صلوات بفرستیم😊😎
sadegh mohammadi(ostad. nevisande): آنالیز داستان 1) عنوان داستان : آيا عنوان، مناسب داستان هست؟ | انواع عنوان: بيربط، مربوط، جزئي از داستان، کليد داستان 2) غلبه يک عنصر بر داستان : غلبه عنصر حادثه و شخصيت معمول تر است. اما غلبه فضا، طرح، پيرنگ و ... هم مي تواند استفاده شود. 3) شخصيت اصلي داستان کيست؟ : شخصيت هاي اصلي، فرعي و مرکزي 4) کشمکش : دروني و بيروني يا فيزيکي و ذهني 5) نحوه تکامل داستان: گره افکني و گره گشائي. گره گشائي گاهي اوقات ممکن است به ذهن خواننده سپرده شود. مثل تمام فيلم هاي کيارستمي 6) روش شخصيت پردازي : [مسقيم و غيرمستقيم] يا [با ديالوگ، عمل، در حوزه روان واحساس] 7) زاويه ديد: اول، دوم و سوم شخص و داناي کل 8) صحنه اصلي در چه دوره دوراني است: زمان و مکان داستان چگونه است 9) دوره داستاني : دوره تاريخي و جغرافياي مکاني داستان منظور است. 10) حادثه ابتدائي : داستان بايد با همان جمله اول آغاز شود. 11) خلاصه داستان : خلاصه داستان بايد وجود داشته باشد تا به روند از ابتدا به انتها رفتن داستان کمک کند. يا چگونه از تعادل اوليه داستان به تعادل نهائي در داستان برسيم. 12) پايان بندي : شامل فاجعه، Happy end و رها شده به خواننده. 13) نقطه اوج : جائي که گره افکني به اوج خود رسيده. 14) نقطه فرود : نقطه اي که گره گشائي شروع ميشود. 15) تأثير داستان : آيا داستان به طور زيرپوستي تأثيري مثل غم، شادي، طنز و ... دارد؟ 16) واقع گرا يا واقعي : آيا اگر کسي داستان را بخواند نميگويد اين داستان واقعي نيست؟ داستان نبايد به جمله { اين داستان واقعي است} نياز پيدا کند. 17) نوع روايت : خطي، غير خطي، تو درتو، از انتها به ابتدا و ... 18) داستان کامل است؟ : آيا داستان ميتواند تکه اي از يک داستان بزرگتر باشد؟ 19) درونمايه داستان. 20) همذات پنداري. 21) نمادپردازي : بعضي از عناصر داستان بيانگر چيزي فراتر از داستان باشند. مثل آليس در سرزمين عجايب که با نمادپردازي ، نظام دادرسي انگلستان را زير سؤال ميبرد. 22) شخصيت قهرمان دارد يا ندارد؟ : که اين بيشتر در داستان هاي کلاسيک مرسوم است. 23) زبان خاص در داستان : مثل گويش يا لهجه در داستان، يا استفاده از بازي هاي زباني مثل واج آرائي.
برای درک مبحث شخصیت اصلی و شخصیت فرعی و ساختار شخصیت محور، انیمه قلعه ای در آسمان بسیار مناسب است. لذت ببرید چرا انیمه های ما این قدر پیشرفته نیستند؟