eitaa logo
نمایشگاه انجمن باغ گردو
78 دنبال‌کننده
397 عکس
53 ویدیو
29 فایل
اطلاع رسانی ها * نمونه کارها * موفقیت درختان باغ * نکته هایی برای نویسندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یا ذالجَلال و اْلاِکْرام 🌹
پاییزانه کتاب😍 طرح کشوری پاییزانه کتاب شروع شد از شنبه ۲۹ آبان ماه تا چهارشنبه ۳ آذر ماه ۲۵٪ تخفیف برای همه کتاب ها با هر کد ملی خریدتا سقف ۳۰۰هز تومان 🍀حال خوش خواندن کتابخوانی🍀 @nahal313
بسم الله الرحمن الرحیم مدرسه‌ی باغ گردو تقدیم می‌کند: آخرین کارگاه رابطه‌ی مزاج شناسی و شخصیت پردازی در داستان زمان: شنبه 29 آبان ساعت:19 مکان: انجمن بزرگسال باغ گردو https://eitaa.com/joinchat/550961175Caa63429193
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(صولی) جدیدترین کتابیست که خانم فهیمه انصاری از اعضا باغ گردو تصویر گری کردند. گرافیکی عالی با نقاشی‌هایی جذاب. برای بانوی تصویر‌گر باغ گردو آرزوی توفیق و قلمی پر برکت داریم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کودکانه ها
🐰دادا بوبو لالا ✏️نویسنده: کلر ژوبرت 🖍تصویرگر:فرشته منعمی https://eitaa.com/sanjaghak7 شب بود. یویو پیش مامان دوید و گفت: «من دادا بوبو لالا می‌خواهم.» مامان گفت: «من نفهمیدم چی‌چی گفتی یویو. زود برو بخواب!» و مامان رفت دنبال کارش. یویو آه کشید. پیش بابا دوید و گفت: «من دادا بوبو لالا می‌خواهم.» بابا گفت: «دادا بوبو لالا؟ چه اسم عجیب- غریبی! من ندارم یویو.» و بابا هم رفت دنبال کارش. یویو آه کشید. پیش بابا‌بزرگ دوید. توی بغلش پرید و گفت: «من دادا بوبو لالا می‌خواهم بابابزرگ!» بابا‌بزرگ خندید. سبیل‌هایش را کشید و گفت: «اوووه! فهمیدم! دادا یعنی داستان، مگر نه؟» یویو با خوش‌حالی گوش‌هایش را تکان داد. بابا‌بزرگ و یویو با هم رفتند یک کتاب قشنگ پیدا کنند. بعد دوباره نشستند و بابا‌بزرگ برای یویو یک داستان خواند. آن‌وقت بابا‌بزرگ پرسید: «بوبو یعنی بوس، مگر نه؟» یویو با خوش‌حالی گوش‌هایش را تکان داد. بابا‌بزرگ، لُپ تپلی یویو را بوسید؛ یک بوس محکم خرگوشی. بعد بابا‌بزرگ خمیازه کشید و پرسید: «لالا هم یعنی لالا کنی، مگر نه؟» یویو یواش فریاد کشید: «نه نه بابابزرگ! کمی فکر کن! همین‌طوری که نمی‌توانم لالا کنم.» بابا‌بزرگ کمی فکر کرد و گفت: «من نمی‌دانم. خودت بگو!» یویو خندید و گفت: «لالا یعنی لالایی بابا‌بزرگ! بدون لالایی که نمی‌توانم لالا کنم.» بابابزرگ سبیل‌هایش را کشید و گفت: «آهان! یادم نبود.» و آن‌قدر برای یویو لالایی خواند که هم یویو خوابش برد و هم خودش. https://eitaa.com/sanjaghak7