eitaa logo
نمایشگاه انجمن باغ گردو
79 دنبال‌کننده
396 عکس
53 ویدیو
29 فایل
اطلاع رسانی ها * نمونه کارها * موفقیت درختان باغ * نکته هایی برای نویسندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و صلوات تبریک مجدد سال نو از امروز مجدد دور هم می‌کشیم إن شاالله امروز باغچه نقاش باشی https://eitaa.com/joinchat/1870266473C7546c69bc0
هدایت شده از حکیمک
_بابا مگه شما اون روزی نگفتین باید فکر دیگه ها باشیم! +بله باید به فکر دیگران باشیم. _خب بابا فردا بهت گفتم برا مورچه ها جاده درست کن! اونا میرن عید دیدنی چند نفرشون زیر دس وپای ما می میرن. +بگو من کجا جاده درست کنم؟ _همین جا! فردا یعنی قبلا😊 همین جا یعنی رو سرامیک👏 https://eitaa.com/joinchat/1709506666C79234e1236
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لال نه، بی زبان کلاغ بلند بلند غار غار کرد:« برگشته! برگشته ...» همین را گفت و دور شد. خرگوش و سنجاب دست از بازی کشیدند. سنجاب فندقش را برداشت:« چه کسی برگشته؟» خرگوش شانه هایش را بالا انداخت. عطسه ای کرد:« نمیدانم!» سنجاب لبخند زد:« تو دوباره ترسیدی؟ چرا عطسه می‌کنی؟» خرگوش دستی به گوشش کشید:« نمیدانم شاید! فکر کردم شاید روباه به جنگل برگشته باشد» سنجاب به طرف لانه اش رفت:« همین جا صبر کن تا این فندق را توی لانه بگذارم. با هم به مرکز جنگل برویم.» به سمت وسط جنگل راه افتادند. خرگوش مدام اطرافش را نگاه میکرد. سنجاب بلند گفت:« پِخ » خرگوش از جایش پرید. ابروهایش را توی هم کرد:« الان وقت این کارهاست؟ تو هم اگر یکبار گیر روباه میفتادی حتما بدتر از من می‌شدی » سنجاب خندید:« ولی من زرنگ هستم. سریع از درخت بالا میروم تو هم بهتر است بالا رفتن از ...» سنجاب ساکت شد. خرگوش همان طور مستقیم می‌رفت. سر جایش ایستاد. به طرف سنجاب برگشت:« بقیه‌اش چیه؟ چند بار بگم من نمیتوانم از درخت بالا بروم؟» سنجاب خشکش زده بود. خرگوش با چشمهای گرد شده اطراف را نگاه کرد:« چه شده؟ روباه دیدی؟» سنجاب دستش را روی بینی اش گذاشت:« آهسته حرف بزن. خودش بود» خرگوش شروع به لرزیدن کرد:« من به خانه میروم. » سنجاب آهسته گفت:« روباه را نگفتم.» خرگوش چشمهایش را ریز کرد:« چرا اذیت میکنی؟» سنجاب گفت:« خارپشت برگشته! حتما باز هم میخواهد با حرفهایش ما را اذیت کند.» خرگوش پشت سرش را نگاه کرد:« کو؟ کجاست؟ » سنجاب دور خودش چرخید:« نمیدانم! آنجا بود» یک چیزی به سرعت قل خورد و کنار آنها ایستاد. خرگوش و سنجاب محکم به هم چسبیدند. خارپشت سرش را بیرون آورد و ایستاد:« سلام دوستان عزیز! خیلی وقت است شما را ندیدم.» سنجاب و خرگوش به هم نگاه کردند. خارپشت سرش را خاراند:« قبلا که زیاد حرف میزدید. ببخشید یعنی قبلا حرف هم میزدید. حالا نمیزنید؟» کلاغ از بالای سرشان رد شد:« دیده شد! دیده شد!...» خارپشت خندید:« من را میگوید.» سنجاب و خرگوش سرشان را تکان دادند. خارپشت به آنها نگاه کرد:« آمدم که بگویم حرف زدنم را درست کردم. از شما هم بابت حرفهای گذشته معذرت میخواهم.» راه افتاد تا برود. سنجاب گفت:« پس بیا با هم بازی کنیم.» خارپشت برگشت:« داشتم فکر میکردم در این مدت که نبودم، لال شدین. یعنی ببخشید ببخشید زبانتان از کار افتاده.» سنجاب ابروهایش را در هم کرد:« نخیر هنوز کار میکند. حالا میایی یا برویم؟» خارپشت لبخند زد:« بله میایم. ممنونم» هر سه به سمت درخت بلوط به راه افتادند. 🌼امام باقر (ع) فرمود: مردى از قبيله بنى تميم خدمت پيغمبر (ص) آمد و عرض كرد: به من نصيحتى بفرما. از جمله نصايح آن حضرت اين بود، كه به مردم ناسزا نگوييد زيرا دشنام باعث دشمنى آنان نسبت به شما می شود.
نویسنده باید بداند که دستور زبان، خود چیزی جز نکات مدون گفت و گوی معمولی نیست. تنها محک، کاربرد است. اما در هر حال نباید غلط بنویسد. یا در انتخاب الفاظ بی بند و باری به خرج دهد. و نیز نخواهد که این بی بصیرتی و لاقیدی را با توسل به استدلالات کودکانه ای از این قبیل که الفاظ قادر به بیان احساس نیستند، و یا همین طور به صورت غلط، بهتر افاده‌ی معنی می کنند، و یا من شأنم اجل از این است که قواعد و نکات دستوری را رعایت کنم، و یا رعایت این قواعد نویسنده را محدود می‌کند ، خلاصه نمیخواهم یا نمیکنم توجیه کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا همه بزرگواران درباره آثار همدیگر نظر بدهند منافع بسیاری دارد نظر حرفه ای یا تخصصی لازم نیست. حداقل در حد یه احسنت یا حتی یه "بد بود" یا "نپسندیدم" و یا حتی یک 👏🏼 از همسنگر هایمان دریغ نکنیم. رشد اگر گروهی نباشد، دوامی نخواهد داشت. @nahal313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک خبر هیجان انگیز براتون دارم تا وقتی هم که هزینه اش رو پرداخت نکنید، نمیگم همینه که هست😎 @nahal313