ان شاءالله نگاه خاص امیرالمومنین به ما هم بیفته تا بسوزیم از عشق حضرت😭
♦️ما تا الان این همه درمورد ولایت مداری گفتیم ، ولی ميدونيد محل اصلی تجلی ولایت مداری کجاست
♦️کربلا محل تجلی عالیترین مراتب ولایت مداريه ، تو کربلا حضرت اصحاب رو جمع کردند و پرده خیمه رو زدند بالا
فرمود ببینید من فردا کشته میشم و به کمک شما نیاز ندارم، شما تا الان با من بودید و من قبول کردم ازتون 😭
♦️من به شما نیاز ندارم، پاشید بريد، شما بمانید یا نمانید من کشته میشم
من از شما راضیم و بیعت از شما برداشتم ، پاشید بريد😭
🔻اصحاب داشتن دق میکردند ،😭 ميگفتن مگه هدف ما حفظ جانمونه آخه یا ابا عبدالله، آقا داری ما رو بیرون میکنی ولی 👇
هیچ کس هیچ حرفی نمی زنه
🔻امام حسین برای اینکه مطلب خوب جا بیفته بدونند بحث کاملا جدیه فرمود
عباس جانم ، با توام هستم ، میخوای بری برو، من آماده ام تنها جان بدم
اونوقت حضرت یه روضه خوندن که نطق همه رو باز کردند😭
فرمود ولی هرکدومتون دارید میرسد دست زینب و بچه های منم بگیرید و ببريد😭😭😭
🔹آقا یک دفعه ابوالفضل العباس شروع کرد، فرمود یعنی آقا ما بعد شما نفس بکشیم ?😭
اصحاب یکی پس از دیگری اظهار ارادت کردند و گفتند آقا ما به دردتون نمی خوریم ، باشه ولی اجازه بدید ما فداتون بشیم ،😭😭
اوج ولايتمداری یعنی اين
🔺تا اینکه خبر آوردند برای یکی از اصحاب حضرت که پسرت رو عبیدالله اسیر کرده، حضرت فرمودند تو پاشو برو، جوونت اسيره و نمیخوام فکرت اونجا باشه و اذیت بشی 😭
🔺یک دفعه ای اون شخص یه نگاه به علی اکبر کرد و گفت ، آقا جانم جوون من فدای جوون تو 😭
نگو این حرف رو😭
🔸امیر المومنین دستور میدادن اونها گوش نمی کردند و تازه به امیرالمومنین تحمیل میکردند دستورات رو، امیر المومنین میفرمود من امیر بودم و حالا مامور شدم?
ای شبیه مردها ولی نامرد ها که مرد نیستید 😭
🔹اصحاب امیرالمومنین اینجوری بودند و اصحاب ابا عبدالله اون طور
اینقدر نشستند و گریه کردند و التماس کردند تا ابا عبدالله اجازه داد😭
ولایت مداری یعنی👌
از تو به یک اشاره ، از ما به سر دويدن
🔹یک نفر دیگه بود که چند نفر رو با خودش هم گرفت و اومد به سمت کربلا ، تازه تو راه نوحه ميخوند و میگفت من میدونم تو کربلا امام حسین شهید میشه و کوفیان نامردی میکنند ، اميرالمومنين اینها رو فرموده😭
آخه ابا عبدالله بهش گفته بود زود برو و برگرد این یعنی نرو و اگه اهل اشاره بود می گرفت اینو
از تو به یک اشاره
از ما به سر دويدن
🔅رسیدند به ابا عبدالله و بودند مدتی با حضرت بودند و اون شخص گفت میخوام پای رکاب ابا عبدالله الحسین شهید بشم و میدونم شهادت نتیجه یاری امام حسین هست
🔅برم از آقام اجازه بگیرم. یه آذوقه ای برای بچه هام کنار گذاشتم، بهشون برسونم و بر گردم، رفت وقتی برگشت سر امام حسین رو نیزه ديد و خاک به سرش ميريخت😭😭
🔹شب عاشورا یکی اصحاب گفت داشتم نگهبانی میدادم اطراف خیمه ها، دیدم در تاریکی یک نفر مدام مينشينه و بلند میشه با فاصله اطراف خیمه هاست ، رفتم جلو گفتم کیه، دیدم صدای ابا عبدالله الحسین هست
🔹اومدم جلو گفتم آقا چیکار میکنید اینجا تو تاریکی، آقا فرمود دارم خارهای روی زمین رو جمع ميکنم 😭😭😭
بعد آقا فرمود اون دور ها رو ببین ، دوست داشتی الان اونجا بودی بدون غم و رنج
♦️گفت افتادم رو دستهای آقا، رو پاهای آقا، گفتم آقا بيرونم نکنید، هی میخوای امتحان کنی ببینی من صادقانه هستم یا نه، مرگ به من اگه بخوام برم اون سمت😭
♦️بعد آقا رو مشایعت کردن ، جلوی خیمه ی حضرت زینب رسیدیم، حضرت فرمودند میخوام برم پیش خواهرم
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است😭😭
🔹گفت داشتم برمی گشتم شنیدم حضرت زینب به امام حسین فرمودند
حسينم به یارانت اطمینان داری یا نه?
وای ، بیچاره شدم وقتی اینو شنیدم، رفتم به حبیب گفتم پاشید بریم ، خانم نگرانه😭😭
همه یاران رو جمع کرد ، صدا زد و گفت زینب از ما نگرانه ، میریم اظهار ارادت میکنیم تا نگرانی خانم از بین بره
🔅دور خیمه رو گرفتن و گفتن السلام علیک یا اهل بیت النبوه
حضرت اومدن بیرون و فرمودن چه شده عزيزانم چرا جمع شدید، گفتن
خانم از ما نگرانند ، اجازه بدید از پشت خیمه بهشون اظهار ارادت کنیم 😭
وای آخرین شبی هست که نامحرم احترام ميذاره به زینب و فردا شب خیمه ها آتش گرفته نامحرمان چادر از سر زینب کشيدن😭😭😭
🔸بعد از اظهار ارادت ، یک دفعه ابا عبدالله فرمود صبر کنید، بعد فرمود زينبم میرسم دخترا رو صدا کنی بیان و اونها هم بشنوند دلشون آرام بگیره😭😭
امشب آخرین شبی هست که دل دخترای حسین آرام بگیره، فردا شب باید زینب دخترانش رو نیمه شب از تو بیابان ها جمع کنه 😭😭😭
يا حسين