💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
⚜حکمت ۲۳۷
امام علی (ع) فرمود : گروهی خدا را عبادت میکنند از طمع (به بهشت) پس آن عبادت بازرگانان است گروهی خدا را عبادت میکنند از ترس (عذاب) پس آن عبادت بردگان است گروهی خدا را عبادت میکنند سپاسگزارانه پس آن عبادت آزادگان است
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــعربی
⚜الحکمة ۲۳۷
وقال علی عليه السلام : إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاْحْرَارِ
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانگلیسی
⚜saying 237
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said: A group of people worshipped Allah out of desire for reward surely, this is the worship of traders. Another group worshipped Allah out of fear; this is the worship of slaves. Still another group worshipped Allah out of gratefulness; this is the worship of free men
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه ؏ــلے یا مولـا علیہ السلام
➫
http://eitaa.com/joinchat/159055872C48cb7d8af1
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠
🍃هـــرروز یک آیـه یـک نکتـــــه 🍃
🕯ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕯
حواسمان به «خطر بزرگی» که در کمین هست باشد؛ خطر شرک و بیاخلاصی. نکند غیر خدا را در نظر بگیریم، و اسیر علم، عملمان یا دیگران شویم.
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ ۖ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ
💌 [هر لحظه] بدوید سمت خدا و از غیر خدا فرار کنید، که من از سوی او برای شما بیمدهندهای آشکارم.
(۵۰ ذاریات)
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه
@nahj_balaq
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
⭕️ انتظار حقیقی
🌼ما خیلی دوست داریم که از اصحاب حضرت بقیّةالله ارواحنافداه باشیم ولی غل و زنجیرهایی به دست و پایمان بسته شده و ما را به زمین میخ کوب کرده که اگر حضرت تشریف بیاورند به هیچ وجه نمی توانیم از جایمان تکان بخوریم.
🌼لااقلّ حالا که فرصت داریم و هنوز ظهور نشده، این غل و زنجیرها را زودتر بکَنیم و آماده بشویم،یکی از معانیِ #انتظار_فرج هم همین است.
🌼 #صفات_رذیله ی باطنی غل و زنجیر است که باید انسان یکی یکی آن ها را از خود رفع کند.
#انتظار_حقیقی
#تلنگر_مهدوی
🌴 @nahj_balaq 🌴
┗━🌹🏴🌴🏴🌹━┛
نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت ۲۰) سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی ان
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ا۲)
بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم.
چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد.
از نیک پرسیدم چه شد؟ گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند...
به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید.
از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم.
نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند.
اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد .
وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود🌫🔥 و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند.
در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند.
صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود..
با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است.
اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد.
نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد
من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم .
هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم..
چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگاهی کردم و در کمال حیرت ماموران را دیدم که چهار دست و پای شخصی را گرفته بودند و به زور قطعه ای از آتش🔥 به او میخوراندند.
با دیدن این صحنه از ناراحتی بر جای ایستادم،صحنه بسیار زجر دهنده و ناله های او جانسوز بود...سپس رهایش کردن و او در حالیکه از درون میسوخت مسیر جاده را افتان و خیزان ادامه داد.
در یک لحظه دست نیک را روی شانه ام احساس کردم،نگاهی به او انداختم و گفتم :چه شده بود؟
نیک جواب داد:
افرادی که مال مردم را به ناحق تصاحب میکنند گرفتار این ماموران میشوند و اینها موظفند قطعه ی گداخته شده آهن را به آنها بخورانند.
نیک سپس ادامه داد: البته اینها در گذرگاه حق الناس متوقف خواهند شد....
ادامه دارد...
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
⚜حکمت ۲۳۸
امام علی (ع) فرمود : زن و زندگی، همهاش زحمت و دردسر است و زحمت بارتر آنکه از آن گریزی نیست.
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــعربی
⚜الحکمة ۲۳۸
وقال علی عليه السلام : الْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا، وَشَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْهَا.
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانگلیسی
⚜saying 238
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said: Woman is evil, all in all; and the worst of it is that one cannot do without her
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه ؏ــلے یا مولـا علیہ السلام
➫
http://eitaa.com/joinchat/159055872C48cb7d8af1
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠
🍃هـــرروز یک آیـه یـک نکتـــــه 🍃
🕯ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕯
خدا نکند که همهی درهای دل که بهسوی خدا باز است را پشت سرمان ببندیم. بسته که شد به هر چیزی تن میدهیم. اول درِ ارتباط با خدا را میبندیم بعد سراغ گناه میرویم.
وَرَاوَدَتهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيتِهَا عَن نَفسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأبوَابَ وَقَالَت هَيتَ لَكَ ...
💌 و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: بیا بهسوی آنچه برای تو آماده است. (۲۳ یوسف)
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه
@nahj_balaq
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت ا۲) بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از د
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت 22)
مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد.
حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند.
چيزی نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت.
سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم،
با اينکه مدتهاست در اين غار راه ميپيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم.
گفتم: اينها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره ميپيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس، افسوس..
هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت:
عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چالهها فرو غلطيد.
گفتم: آخر چه ميشود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد.
وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد.
وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟
نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود.
من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت.
در دلم غمي غريب ريشه دوانيد.
از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان،
مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسانتر عبور کنم.
مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشنتر شده است،
وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟
گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي.
آنگاه ادامه داد:
براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نميتواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد...
با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نميشناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟!
نيک همانطور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت ميکردي مسير کوتاهتري نصيبت ميشد...
سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم..
ادامه دارد...