eitaa logo
نهج البلاغه
272 دنبال‌کننده
313 عکس
0 ویدیو
0 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
را از بیاموزیم (۲۵۶) مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ،  حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه هركس به عيب خود بنگرد از عيبجويى ديگران بازمى ماند. بخش دوم: امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه كه مجموعه اى است از اندرزهاى بسيار سودمند و سرنوشت ساز، به يازده نكته مهم اشاره مى كند؛ نخست مى فرمايد: «هركس به عيب خود نگاه كند از عيب جويى ديگران بازمى ماند»؛ (مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ). بى شك انسان بى عيب غير از معصومان وجود ندارد. بعضى عيوب كمترى دارند و بعضى بيشتر، بنابراين عقل و درايت ايجاب مى كند انسان به جاى اينكه به عيب ديگران بپردازد به اصلاح عيب خويش بپردازد. اصولاً كسى كه به اصلاح عيب خويش مى پردازد مجالى براى عيب جويى ديگران نمى بيند واگر مجالى هم داشته باشد شرم مى كند و به خود مى گويد: من با داشتن اين عيوب چگونه به عيب جويى ديگران بپردازم. البته منظور حضرت ترك عيبجويى است و گرنه بيان كردن عيب ديگران به عنوان امر به معروف و نهى از منكر و براى اصلاح آن صفات و آن هم به گونه اى كه به احترام و شخصيت آنان برنخورد نه تنها عيب نيست، بلكه كارى است بسيار پسنديده و در بسيارى از موارد، واجب. در خطبه ۱۷۶ نيز امام علیه السلام تعبير جالب ديگرى در اين زمينه دارد و مى فرمايد : «طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيبُهُ عَنْ عُيوبِ النَّاسِ؛ یعنی: خوشا به حال كسى كه اشتغالش به عيوب خود، او را از اشتغال به عيوب مردم بازدارد». اميرمومنان على علیه السلام در حديث ديگرى مى فرمايد: «أَعْقَلُ النّاسِ مَنْ كانَ بِعَيْبِهِ بَصيرآ وَعَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ ضَريرآ؛ یعنی: عاقل ترين مردم كسى است كه بيناى عيب خود باشد و كور از عيب ديگران». امام صادق علیه السلام مى فرمايد: «ثَلاثَةٌ فِى ظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ يوْمَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ رَجُلٌ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ وَرَجُلٌ لَمْ يقَدِّمْ رِجْلاً وَلَمْ يوَخِّرْ رِجْلاً أُخْرَى حَتَّى يعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ رِضًى أَوْ سَخَطٌ وَرَجُلٌ لَمْ يعِبْ أَخَاهُ بِعَيبٍ حَتَّى ينْفِى ذَلِکَ الْعَيبَ مِنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ لا ينْفِى مِنْهَا عَيباً إِلاَّ بَدَا لَهُ عَيبٌ آخَرُ وَكَفَى بِالْمَرْءِ شُغُلاً بِنَفْسِهِ عَنِ النَّاسِ؛ یعنی: گروهى در سايه عرش خدا در روز قيامت هستند در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست: كسانى كه عدالت را درمورد حقوق خود با ديگران رعايت مى كنند و كسانى كه گامى جلو و گامى به عقب نمى گذارند مگر اينكه بدانند رضاى خدا در آن است يا خشم او و كسانى كه هيچ عيب را بر برادر خود نگيرند مگر اينكه نخست آن عيب را از خود دور سازند (اگر اين كارها را بكند هرگز به عيوب ديگران نمى پردازد) زيرا انسان هيچ عيبى را برطرف نمى سازد مگر اينكه عيب ديگرى از خودش براى او ظاهر مى شود و اين كار او را از پرداختن به عيوب ديگران بازمى دارد)». @nahj_ir
را از بیاموزیم (۲۵۷) وَمَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ، وَمَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ،  حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه و هركس به آنچه خدا به او روزى داده راضى شود بر آنچه از دست داده اندوهناك نمى گردد، و آنكس كه تيغ ستم بركشد (سرانجام) خودش با آن كشته مى شود. بخش سوم: در دومين جمله مى فرمايد: «كسى كه به آنچه خدا به او روزى داده راضى وقانع شود، بر آنچه از دست داده اندوهناك نخواهد شد»؛ (وَمَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ). بسيارند كسانى كه پيوسته به دليل از دست دادن اموال يا مقامات خود، گرفتار غم و اندوهند و با اينكه زندگى نسبتآ مطلوبى دارند غم و اندوه همچون طوفانى زندگى آنها را مشوش مى سازد، در حالى كه اگر قناعت پيشه مى كردند و به آنچه خدا به آنها داده بود راضى مى شدند، غم و اندوه از صفحه دل آنها برچيده مى شد و زندگى خوب و آرامى داشتند. اضافه بر اين انسان بايد بداند بسيارى از امورى كه از دست مى رود هيچگاه مقدر نبوده است كه نصيب وى شود، پس چرا براى آنچه براى انسان مقدر نيست غمگين گردد. در سومين نكته مى فرمايد: «آنكس كه تيغ ستم بركشد (سرانجام) با همان تيغ كشته مىشود»؛ (وَمَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ). گرچه اين موضوع مانند بسيارى ديگر از پيامدهاى رذائل اخلاقى جنبه كلى وعمومى و دائمى ندارد؛ ولى در طول تاريخ بسيار ديده شده كه ظالمان با همان روش كه ديگران را مى كشتند كشته شده اند. در حالات «ابومسلم» آمده است كه «ابوسلمة» را غافلگيرانه كشت وششصدهزار نفر را نيز به طور غافلگيرانه و ناجوانمردانه و توأم با شكنجه به قتل رسانيد. هنگامى كه منصور دوانيقى خواست او را به قتل برساند اين دو شعر را براى او خواند: زَعَمْتَ أَنَّ الدِّينَ لا يَنْقَضي فَاسْتَوْفِ بِالْكَيْلِ أبا مُجْرِمٍ اشْرَبْ بِكَأسٍ كُنْتَ تَسْقي بِها امَرُّ فِي الْحَلْقِ مِنَ الْعَلْقَمِ گمان كردى كه دين ادا نمى شود. اى ابومجرم! با همان پيمانه اى كه به ديگران مى دادى دريافت دار! از همان جامى بنوش كه با آن تلخ ترين نوشابه را به ديگران مى دادى. در همان كتاب آمده است: هنگامى كه متوكل عباسى بر محمد بن عبدالملك زيات خشمگين شد ـ و آن چند ماه پس از خلافت متوكل بود ـ تمام اموال او وآنچه را در اختيار داشت گرفت؛ اموالى كه زيات در ايام وزارتش در دوران معتصم و الواثق بالله از افراد به زور گرفته بود و تنورى از آهن ساخته بود ودرون آن ميخهايى كار گذاشته بود؛ ميخهايى تيز همچون سوزن و به اين وسيله مخالفان خود را شكنجه مى كرد و مى كشت! متوكل دستور داد خودش را در همان تنور بيندازند. او در آنجا دو شعر (عبرت انگيز) براى متوكل نوشت: هِىَ السَّبِيلُ فَمِنْ يَوْم إلى يَوْمٍ كَأنَّهُ ما تَريکَ الْعَيْنُ فِي النَّوْمِ لا تَجْزِعَنَّ رُوَيْدآ إنَّها دُوَلٌ دُنْيا تُنَقِّلُ مِنْ قَوْمٍ إلى قَوْمٍ اين راهى است كه هر روز رونده اى دارد و شبيه چيزى است كه انسان در خواب مى بيند. بى تابى نكن، آرام باش اينها حكومت هايى است دنيوى كه از گروهى به گروه ديگر منتقل مى شود. هنگامى كه فرداى آن روز اين نامه به دست متوكل رسيد (كمى متنبه شد و) دستور داد او را از آن تنور خارج كنند. وقتى به سراغ او آمدند مرده بود و حبس او در آن تنور چهل روز به طول انجاميد. امثال اينگونه داستانها در طول تاريخ بسيار است. اين سخن را با حديثى كوتاه و پرمعنا از اميرمومنان على علیه السلام كه در تحف العقول آمده است پايان مى دهيم كه به فرزندش امام حسين علیه السلام ضمن نصايح فراوانى فرمود: «وَمَنْ حَفَرَ بِئْراً لاَِخِيهِ وَقَعَ فِيهَا؛ كسى كه چاهى براى ديگران حفر كند سرانجام خودش در آن چاه خواهد افتاد». @nahj_ir
را از بیاموزیم (۲۵۸) وَمَنْ كَابَدَ الاُْمُورَ عَطِبَ،  حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه و كسى كه (بى مقدمه) به سراغ كارهاى سخت رود هلاك مى شود. بخش چهارم: در چهارمين نكته مى فرمايد: «كسى كه (بى مقدمه) به سراغ كارهاى سخت وسنگين برود هلاك مى شود»؛ (وَمَنْ كَابَدَ الاُْمُورَ عَطِبَ). «كابد» از ماده «مكابدة» به معنى درگير شدن سخت با كارى است و «عَطِب» از ماده «عَطَب» بر وزن «نسب» به معناى هلاكت است. اين گفتار حكيمانه دو تفسير دارد: نخست اينكه انسان هنگامى كه مى خواهد به سراغ كارهاى مهم وسخت برود بايد پيشبينىهاى لازم و مقدمات كار را از هر نظر فراهم كند. در غير اين صورت گرفتار مى شود و به هلاكت مى رسد. تفسير ديگر اينكه انسان چون به سراغ كارى مى رود در صورتى كه با مشكلات سخت يا بن بست ها روبرو شد نبايد اصرار ورزد و لجوجانه ادامه دهد كه مايه هلاكت اوست. بنابراين نه بدون مقدمه بايد به سراغ كارهاى مهم رفت و نه لجوجانه در انجام كارهاى سخت اصرار داشت كه هر دو مايه از بين رفتن نيروها و قواى انسان و هلاكت است. البته هلاكت در اينجا ممكن است به معناى مرگ يا كنايه از ناتوانى شديد واز دست دادن نيروها باشد. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۲۵۹) وَمَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ،  حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه و هركس خود را در گرداب هاى خطرناك بيفكند غرق مى شود. بخش پنجم: سپس امام علیه السلام به نكته پنجم كه از جهاتى شباهت با نكته چهارم دارد، هر چند با آن متفاوت است، اشاره كرده مى فرمايد: «هركس خود را در گردابهاى خطرناك بيفكند، غرق مى شود»؛ (وَمَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ). اشاره به اينكه كسى كه بى مطالعه خودش را در امور خطرناك بيندازد، سرانجام غرق خواهد شد. البته شجاعت صفت بسيار پسنديده اى است؛ ولى تهوّر صفت زشت و ناپسندى است، چراكه شجاعت را در غير مورد، صرف كرده است و اين به كار كوهنوردانى شبيه است كه از نقاط خطرناك به سوى قله پيش مى روند، اين كار عاقلانه نيست، بايد راههاى مطمئن تر را پيدا كرد و از آن طريق به قله صعود نمود. يا مثلا هنگام زمستان به كسى مى گويند مسيرى كه مى روى خطر سقوط بهمن در آن است و او مى گويد من شجاعت مى كنم و پيش مى روم، و يا از نقاطى كه احتمال وجود ميدان مين باشد بى مطالعه عبور مى كند. در مسائل اجتماعى، سياسى و اقتصادى نيز همين معنا متصور است كه انسان دست به كارهاى خطرناك بزند و فكر عاقبت آن را نكند. عاقل كسى است كه با تدبير و شجاعت كارها را دنبال كند. در فقه اسلامى نيز طبق حديث معروف: «نَهَى النَّبِىُّ عَنِ الْغَرَرِ «يا» نَهَى النَّبِىُّ عَنْ بَيْعِ الْغَرَرِ» پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله از انجام كارهاى مجهول و خطرناك ومعاملاتى كه اينگونه باشد نهى كرده است. بسيارند كسانى كه در معاملاتى كه يا ثمن مجهول است يا مثمن و يا شرايط مبهم يا وضع بازار تيره و تار است وارد مى شوند وتمام سرمايه خود را از كف داده، به فقر مبتلا مى گردند. شاعر عرب مى گويد: مَنْ حارَبَ الاْيّامَ أَصْبَحَ رُمْحُه قَصِدآ وَأَصْبَحَ سَيْفُهُ مَفْلولا كسى كه به جنگ حوادث روز، بى مطالعه برود نيزه اش مى شكند و شمشير او كند مى شود. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۲۶۰) وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ.  حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه و آنكس كه در موارد سوءظن وارد شود متهم مى گردد. بخش ششم: حضرت در ششمين توصيه مى فرمايد: «هركس در موارد سوءظن گام بگذارد سرانجام متهم خواهد شد»؛ (وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ آلسُّوءِ اتُّهِمَ). گفتار حكيمانه امام علیه السلام در اينجا اشاره به همان چيزى است كه به صورت ضرب المثل در ميان مردم درآمده است: «إتَّقُوا مِنْ مَواضِعِ التُّهَمِ؛ از جاهايى كه تهمت خيز است بپرهيزيد». بى شك انسان هرقدر پاك و منزه باشد نبايد در جاهايى كه تهمت خيز است گام بگذارد؛ مثلا در مجلس شرابخواران حضور يابد، در محله هاى بدنام ومراكز فساد گام نهد و يا با افراد بدنام و آلوده طرح دوستى بريزد. به يقين انسان پاك و پرهيزكار نيز هنگامى كه مرتكب اينگونه كارها شود متهم مى گردد ودرواقع آبروى خود را به دست خود ريخته است. شبيه همين معنا از امام علیه السلام در حديث ديگرى آمده است كه مى فرمايد: «مَنْ عَرَّضَ نَفْسَهُ لِلتُّهْمَةِ فَلايَلُومَنَّ مَنْ أساءَ بِهِ الظَّنَّ؛ كسى كه خود را در معرض تهمت قرار دهد نبايد كسانى را سرزنش كند كه به او سوءظن پيدا مى كنند». نيز در حديث ديگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانيم: «اِتَّقُوا مَواضِعَ الرَّيْبِ وَلا يَقِفَنَّ أَحَدُكُمْ مَعَ أُمِّهِ فِى الطَّريقِ فَإِنَّهُ لَيْسَ كُلُّ أَحَدٍ يَعْرِفُها؛ از مواضعى كه موجب سوءظن است بپرهيزيد و هيچكس از شما با مادرش در وسط راه نايستد، زيرا همه نمى دانند او مادر وى است (و چه بسا فكر كنند او با زن نامحرمى رابطه دارد)». البته مواردى هست كه قرائن نشان مى دهد فلان زن، خواهر يا مادر يا همسر اوست كه اينگونه موارد مستثناست. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۲۶۱) وَمَنْ كَثُرَ كَلاَمُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ، وَمَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قُلَّ حَيَاؤُهُ، وَمَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَمَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ، وَمَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ.  حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه آنكس كه زياد سخن مى گويد زياد اشتباه مى كند و آنكس كه زياد اشتباه كند حيائش كم مى شود و كسى كه حيائش كم شود تقوايش نقصان مى يابد و كسى كه تقوايش نقصان يابد قلبش مى ميرد و كسى كه قلبش بميرد داخل آتش دوزخ مى شود. بخش هفتم: ادامه اندرزها امام علیه السلام هفتمين نكته راهگشا و تربيت كننده را بيان مى كند و مى فرمايد: «كسى كه سخنش بسيار شود (و پرحرف باشد) خطاى او فراوان خواهد بود»؛ (وَمَنْ كَثُرَ كَلاَمُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ). دليل آن روشن است. افراد پرحرف مجالى براى تفكر و انديشه كافى ندارند و كسى كه نينديشد و سخن بگويد اشتباهش فراوان خواهد بود. به عكس، كسانى كه كم مىگويند و فكر مى كنند، گزيده مى گويند. حضرت به دنبال آن مى افزايد: «كسى كه خطايش زياد شود حيائش كم مى شود»؛ (وَمَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قُلَّ حَيَاؤُهُ). دليل آن نيز روشن است. انسان تا زمانى كه گناه نكرده يا خطايى از او سرنزده از انجام آن گناه يا خطا شرم دارد؛ اما هنگامى كه تكرار شد، شرم او فرو مى ريزد. به تجربه ثابت شده است افراد بى بندوبار براثر فزونى گناه، حيا و شرم را از دست مى دهند و از انجام دادن آن گناه در انظار مردم باكى ندارند. به دنبال آن مى فرمايد: «كسى كه حيائش كم شد تقوايش كاستى مىگيرد»؛ (وَمَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ). اين هم دليل واضحى دارد، زيرا حيا مانع مهمى در برابر گناه است. اگر شرم وحيا از بين برود راه انسان به سوى گناه باز مى شود و افراد گنهكار نمى توانند باتقوا باشند. در ادامه آن مى فرمايد: «كسى كه تقوا و ورع او كم شود قلبش مى ميرد»؛ (وَمَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ). زيرا حيات قلب به احساس مسئوليت در پيشگاه خدا و در برابر مردم ووجدان خويش است. قلبى كه احساس مسئوليت نكند و عكس العمل مناسب در مقابل خطا نشان ندهد مرده است و به يقين بى تقوايى سبب مرگ قلب است. در پايان اين سخن مى فرمايد: «كسى كه قلبش بميرد داخل آتش دوزخ مى شود»؛ (وَمَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ). زيرا ناپارسايان گنهكار، پرخطا و فاقد احساس مسئوليت، جايى جز دوزخ نخواهند داشت. درواقع اين گفتار امام علیه السلام مقدمه و نتيجه اى دارد و در ميان آن مقدمه و نتيجه چهار مرحله به صورت علت و معلول پيموده مى شود؛ از پرحرفى و كثرت كلام، شروع و پس از گذشتن از چهار مرحله به دوزخ منتهى مى گردد و همه ازقبيل علت و معلول يكديگرند. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۲۶۲) ادامه حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه بخش هشتم: در حديثى از امام باقر علیه السلام كه در كتاب شريف كافى آمده مى خوانيم: «مَا مِنْ عَبْدٍ إِلاَّ وَفِى قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيضَاءُ فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِى النُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِکَ السَّوَادُ وَإِنْ تَمَادَى فِى الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِکَ السَّوَادُ حَتَّى يغَطِّى الْبَياضَ فَإِذَا غَطَّى الْبَياضَ لَمْ يرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَيرٍ أَبَداً وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ : (كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ) یعنی: هيچ بنده اى نيست مگر اينكه در قلبش نقطه روشنى است (روشنايى و نورانيت ايمان و تقوا). هنگامى كه مرتكب گناهى مى شود در آن نقطه روشن، نقطه سياهى پديدار مى گردد. هرگاه توبه كند آن نقطه سياه برطرف مى شود و اگر ادامه بدهد سياهى فزونى مى يابد تا تمام آن نقطه روشن را بگيرد و هنگامى كه آن نقطه روشن به كلى از بين برود صاحب آن قلب هرگز به سوى خير بازنمى گردد و اين همان است كه خداى متعال در قرآن مجيد فرموده: چنين نيست كه آنها (گروه كافران و منافقان) مى پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است! (ازاينرو حق را درك نمى كنند)». در نقطه مقابل پرگويى و كثرت كلام، سكوت است و اينكه انسان جز در موارد ضرورت سخن نگويد كه در روايات اسلامى مدح فراوانى از آن شده است. در حديثى از امام اميرمومنان علیه السلام در غررالحكم مى خوانيم: «إنْ كانَ فِي الْكَلامِ الْبَلاغَةُ فَفِى الصُّمْتِ السَّلامَةُ مِنَ الْعِثارِ؛ یعنی: اگر در سخن گفتن، زيبايى بلاغت باشد، در سكوت، سلامت از لغزش هاست». در حديث ديگرى امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنين نقل مى كند كه فرمود: «الصَّمْتُ كَنْزٌ وَافِرٌ وَزَينُ الْحَلِيمِ وَسِتْرُ الْجَاهِلِ؛ یعنی: سكوت گنج بزرگى است وزينت افراد عاقل و پوششى براى جاهل است». در نكوهش پرگويى و كثرت كلام نيز روايات فراوانى نقل شده است؛ از جمله در بابى كه در ميزان الحكمة تحت عنوان «النهى عن كثرة الكلام» آمده از اميرمومنان علیه السلام مى خوانيم: «مَنْ أكْثَرَ أهْجَرَ وَمَنْ تَفَكَّرَ أبْصَرَ؛ یعنی: كسى كه پرگو باشد هزيان مى گويد و كسى كه (سكوت و) تفكر كند بينا مى شود». @nahj_ir