#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۳۰۷)
قسمت نخست حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه
بخش هفتم:
اين بحث را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) كه در كتاب شريف كافى آمده است پايان مى دهيم. امام(عليه السلام) مى فرمايد:
عيسى بن مريم (با يارانش) از كنار قريه اى عبور مى كرد كه تمام اهل آن و حتى پرندگان و حيواناتشان مرده بودند، عيسى گفت: اين ها به مرگ طبيعى نمرده اند بلكه با خشم الهى از دنيا رفته اند اگر به طور طبيعى و متفرق از دنيا مى رفتند يكديگر را دفن مى نمودند.
حواريون گفتند: اى روح اللَّه دعا كن خداوند آن ها را براى ما زنده كند تا به ما خبر دهند اعمالشان چه بوده است؟ تا از آن بپرهيزيم.
حضرت عيسى از خداوند تقاضاى زنده شدن آن ها را كرد، ندايى از آسمان آمد كه آن ها را صدا كن، عيسى شب هنگام در كنار قطعه زمينى ايستاد و صدا زد: اى مردم قريه! يكى از آن ها پاسخ گفت: لبيك يا روح اللَّه!
فرمود: واى بر شما، اعمال شما چه بود (كه اين گونه به غضب الهى گرفتار شديد)؟ او در پاسخ گفت: عبادت طاغوت و دنياپرستى با ترس كم (از خداوند) و آرزوهاى دراز و بى خبرى همراه با لهو و لعب.
عيسى فرمود: عشق شما به دنيا چگونه بود؟ گفت: مانند عشق كودك به مادرش. هنگامى كه دنيا به سوى ما روى مى آورد خوشحال مى شديم و مسرور، و هنگامى كه پشت مى كرد گريه مى كرديم و محزون مى شديم.
عيسى گفت: عبادت طاغوت شما چگونه بود؟ گفت: اطاعت از گنهكاران. گفت: پايان كار شما چگونه بود؟ عرض كرد: شب در نهايت عافيت و تندرستى بوديم، صبح در ميان جهنم...
در پايان عيسى به حواريون نگاه كرد و گفت: اى دوستان خدا، خوردن نان خشك با نمكى كه آن را درست نساييده باشند و خوابيدن بر روى خاك، بسيار بهتر است هنگامى كه توأم با عافيت در دنيا و آخرت باشى.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۳۰۸)
قسمت دوم حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه
بخش هشتم:
شيوه مؤمنان راستين امام(عليه السلام) در اين بخش به بيان حالات مؤمنانى مى پردازد كه به عكس دنياپرستان، قناعت پيشه و ساده زيست هستند،
مى فرمايد:
«انسان مؤمن، تنها با چشم عبرت به دنيا مى نگرد از مواهب آن به مقدار ضرورت بهره مى گيرد و آهنگ دلرباى آن را با بغض و دشمنى مى شنود»;
(وَ إِنَّما يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْيَا بِعَيْنِ الاِعْتِبَارِ، وَيَقْتَاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الاِضْطِرَارِ، وَ يَسْمَعُ فِيهَا بِأُذُنِ الْمَقْتِ وَالاِْبْغَاضِ).
«يقتات» از مادّه «قوت» به معنى بهره گيرى از قوت دنياست و «مقت» به معنى غضب و «ابغاض» به معنى خشم است.
آرى! مؤمنان راستين چشم عبرت بين دارند و گوشى كه حقايق را مى شنود و در برابر نداى شيطان و هواى نفس، بدبين و خشمگين اند
آن ها بر اساس كفاف و عفاف زندگى مى كنند و به اندازه نياز از دنيا بهره مى گيرند و خود را آلوده آنچه دنياپرستان گرفتارش هستند، نمى كنند.
درست است كه آنچه امام(عليه السلام) درباره مؤمنان مى فرمايد به صورت جمله خبريه است ولى در واقع، منظور، امر كردن است يعنى شخص مؤمن بايد به ديده عبرت به دنيا بنگرد و به مقدار ضرورت از آن قناعت كند و پيام دنيا و دنياپرستان را با خشم بشنود.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۳۰۹)
قسمت دوم حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه
بخش نهم:
مرحوم علامه مجلسى در جلد ۲۲ بحارالانوار حديثى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه مناسب اين مقام است.
امام (عليه السلام)مى فرمايد: سلمان فارسى از بازار آهنگران در كوفه عبور مى كرد، جوانى را ديد كه ناگهان صيحه اى زد و به روى زمين افتاد، مردم اطراف او جمع شدند و هنگامى كه سلمان را ديدند به او گفتند:
اى بنده مقرب خدا! اين جوان گرفتار بيمارى صرع است چيزى در گوش او بخوان تا شفا يابد. سلمان نزديك او شد جوان به هوش آمد و چشم باز كرد و به سلمان گفت:
اى بنده خدا! آن گونه كه اين ها خيال مى كنند من بيمار نيستم از كنار اين آهنگران عبور مى كردم كه ديدم با پتك بر آهن مى كوبند; به ياد اين آيه شريفه افتادم كه مى فرمايد:
«(وَلَهُمْ مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيد);
و براى آنان گرزهايى از آهن (سوزان) است».
هنگامى كه به ياد اين آيه افتادم از ترس عذاب الهى هوش از سرم پريد،
سلمان او را به عنوان برادر خويش برگزيد و در قلبش شيرينى محبت الهى وارد شد و همچنان با او بود تا زمانى كه آن جوان بيمار شد.
سلمان به سراغ او آمد و در كنار بالينش نشست، جوان در حال جان دادن بود، سلمان به فرشته مرگ خطاب كرد و گفت: با اين برادرم مدارا كن، فرشته مرگ به او گفت: اى بنده خدا من با همه مؤمنان مدارا مى كنم.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۳۱۰)
قسمت دوم حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه
بخش دهم:
اميرمؤمنان(عليه السلام) در پايان مى فرمايد:
«وضع دنيا به قدرى ناپايدار است كه هرگاه گفته شود فلان كس توانگر شد (ديرى نمى پايد كه) گفته مى شود بى خير و بى نوا گشت و هرگاه از فكر بقاى او (در اين جهان) شاد شوند (چيزى نمى گذرد كه) خبر مرگ او آن ها را محزون مى كند. اين حال دنياى آنهاست و هنوز روزى كه در آن غمگين و مأيوس شوند فرانرسيده است»;
(إِنْ قِيلَ أَثْرَى قِيلَ أَكْدَى! وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ! هذَا وَلَمْ يَأْتِهِمْ «يَوْمٌ فِيهِ يُبْلِسُونَ»).
«اثرى» به معناى توانگر شد از ماده «ثروت» گرفته شده است.
«اكدى» به معناى بخيل و فقير و بى نوا گرديد از ماده «كُدية» (بر وزن حُجره) در اصل به معناى سختى و صلابت زمين است سپس آن را به افراد بخيل و گاه فقير اطلاق كرده اند.
«يبلسون» از ماده «ابلاس» در اصل به معناى اندوه است و به معناى يأس و نااميدى نيز به كار مى رود.
امام(عليه السلام) در اين بخش از كلام خود بى اعتبارى و سرعت تغيير دنيا را بيان مى فرمايد و نشان مى دهد كه ميان توانگرى و فقر و همچنين زندگى و مرگ فاصله چندانى نيست;
شب مى خوابد و توانگر است، صبح برمى خيزد و فقير، چراكه ثروت هاى او براثر حادثه اى بر باد رفته و ورشكست شده و به خاك سياه نشسته است.
گاه در نهايت سلامت و شادابى زندگى مى كند اما حوادث پيش بينى نشده ناگهان خرمن زندگى او را درو مى كند و همه را متحير مى سازد.
قرآن مجيد نيز ناپايدارى دنيا را بارها به گياهانى تشبيه مى كند كه در فصل بهار مى رويند و سرسبز و خرم و پرطراوت اند اما چيزى نمى گذرد كه خزان فرامى رسد و همگى خشكيده و زرد مى شوند و تندباد خزان، آن ها را جدا كرده و به هر سو پراكنده مى كند.
تهامى، شاعر و اديب نكته دان شيعه و شهيد راه ولايت قصيده معروفى دارد كه به مناسبت از دست دادن فرزند دلبندش سروده و از بهترين اشعار عرب در اين زمينه است و با اين شعر آغاز مى شود:
حُكْمُ المَنِيَّةِ فِي البَرِيَّةِ جاري
ما هذِهِ الدُّنيا بِدارِ قَرارِ
حكم مرگ در تمام انسان ها جارى است و اين جهان جاى قرار و ثبات نيست.
سپس مى افزايد:
بَيْنا تَرى الإنسانَ فيها مُخْبِراً
حتّى يُرى خَبَراً مِن الأخبارِ
در حالى كه انسان زنده است و از حوادث مختلف خبر مى دهد ناگهان طومار زندگانى اش پيچيده مى شود و خودش جزء اخبار مى گردد.
پایان شرح حکمت ۳۶۷ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۳۱۱)
وقال علیه السلام:يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ يَبْقَى فِيهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ، وَ مِنَ الاِْسْلاَمِ إِلاَّ اسْمُهُ، وَ مَسَاجِدُهُمْ يَوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ، خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى، سُكَّانُهَا وَعُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ، وَ إِلَيْهِمْ تَأْوِي الْخَطِيئَةُ؛ يَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْهَا فِيهَا، وَ يَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا إِلَيْهَا. يَقُولُ اللّهُ سُبْحَانَهُ: فَبِي حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلَى أُولئِکَ فِتْنَةً تَتْرُکُ الْحَلِيمَ فِيهَا حَيْرَانَ وَقَدْ فَعَلَ، وَ نَحْنُ نَسْتَقِيلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.
حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه
امام(عليه السلام) فرمود: روزگارى بر مردم فرا مى رسد كه در ميان آن ها از قرآن چيزى جز خطوطش و از اسلام جز نامش باقى نخواهد ماند، مساجد آن ها در آن زمان از جهت بنا آباد و محكم ولى از جهت هدايت خراب و ويران است، ساكنان آن مساجدوآبادكنندگانش بدترين مردم روى زمين اند، فتنه و فساد از آن ها برمى خيزد و خطاها به آن ها بازمى گردد، آن كس كه در آن زمان از فتنه ها كناره گيرى كند او را (به اجبار) به آن بازمى گردانند و هر كسى كه از آن جا وامانده است به سوى آن سوقش مى دهند، خداوند سبحان مى فرمايد: به ذاتم سوگند خورده ام فتنه اى بر آنان مى فرستم كه شده و ما از خداوند خواستاريم كه از لغزش ها و غفلت هاى ما درگذرد.
بخش اول:
زمانى طوفانى در پيش است:
امام(عليه السلام) در اين گفتار پرمعناى خويش از زمانى خبر مى دهد كه اسلام و قرآن به فراموشى سپرده مى شود و اهل آن زمان غرق گناه مى گردند، و نُه ويژگى از مفاسد براى آن زمان ذكر مى كند و مى فرمايد:
«روزگارى بر مردم خواهد آمد كه در ميان آن ها از قرآن چيزى جز خطوطش و از اسلام جز نامش باقى نمى ماند»;
(يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَيَبْقَى فِيهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ، وَ مِنَ الاِْسْلاَمِ إِلاَّ اسْمُهُ).
رسم در اين جا به معنى خطوط است، هرچند بعضى آن را به معنى قرائت، تفسير كرده اند كه بعيد به نظر مى رسد. با اين كه اين دو ويژگى براى معرفى اهل آن زمان كه از اسلام، تنها به ظواهرى قناعت كرده اند و از حقيقت اسلام چيزى در ميان آن ها باقى نمانده كفايت مى كند با اين حال چند جمله ديگر در معرفى آن ها بيان كرده و مى فرمايد:
«مساجد آن ها در آن زمان از جهت بنا آباد و محكم ولى از جهت هدايت خراب و ويران است»; (وَمَسَاجِدُهُمْ يوْمَئِذ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ، خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى).
اشاره به اين كه آن ها تنها به ظواهر اسلام و مساجد قناعت مى كنند و به مسائل مربوط به فرهنگ اسلامى كه بايد در آن جا پياده شود و مسجد كانون آن باشد توجهى ندارند.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۳۱۲)
حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه
بخش دوم:
سپس در وصف ديگرى مى فرمايد:
«ساكنان آن مساجد و آبادكنندگان آن بدترين مردم روى زمين اند فتنه و فساد از آن ها برمى خيزد و خطاها و گناهان به سوى آن ها بازمى گردد»;
(سُكَّانُهَا وَعُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ، وَإِلَيهِمْ تَأْوِى الْخَطِيئَةُ).
اشاره به اين كه ميان ظاهر و باطن آن ها فرق بسيار است، ظاهر آن ها اين است كه اهل مسجد و عمران و آبادى آن هستند در حالى كه جز فتنه گرى و گناه، چيزى از آن ها برنمى خيزد، حتى از همان مساجد آباد براى فتنه گرى و توطئه بر ضدّ مؤمنان راستين، و انحرافات خود بهره مى جويند.
سپس در آخرين بيان صفات آن ها مى فرمايد: «(آن ها به گمراهى خود قانع نيستند بلكه اصرار به گمراه ساختن ديگران نيز دارند) هرگاه كسى از فتنه آنان كناره گيرى كند او را به آن بازمى گردانند و هركس كه از آن جا وامانده به سوى آن سوقش مى دهند»;
(يَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْهَا فِيهَا، وَيَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا إِلَيْهَا).
آرى آن ها اصرار دارند كه هيچ مانعى بر سر راه اعمال زشت و كارهاى خلافشان نباشد و اگر كسانى از آن ها كناره گيرى كنند به اجبار آن ها را به جمع خود بازمى گردانند.
امام(عليه السلام) در پايان به عذاب دردناك آن ها اشاره كرده، مى فرمايد:
«خداوند سبحان مى فرمايد: به ذاتم سوگند مى خورم فتنه اى بر آنان بر مى انگيزم كه عاقل بردبار در آن حيران بماند»;
(يَقُولُ اللّهُ سُبْحَانَهُ: فَبِي حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلَى أُولئِكَ فِتْنَةً تَتْرُكُ الْحَلِيمَ فِيهَا حَيْرَانَ).
اين فتنه ممكن است يك بلاى آسمانى يا زلزله هاى ويرانگر زمينى يا بيمارى هاى فراگير و يا شمشيرهاى دشمنان سلطه گر باشد كه همگى در برابر آن حيران بمانند و حتى عاقلان بردبار راه برون رفتى از آن نيابند.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۳۱۳)
حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه
بخش سوم:
و در آخرين جمله مى فرمايد: «هم اكنون اين كار انجام شده و ما از خداوند مى خواهيم كه از لغزش ها و غفلت ها درگذرد»;
(وَقَدْ فَعَلَ، وَنَحْنُ نَسْتَقِيلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ).
امام(عليه السلام) در اين گفتار پرمعناى خود زمانى را ترسيم مى كند كه نور هدايت الهى به خاموشى مى گرايد، آفتاب عالم تاب اسلام رو به افول مى نهد و مسلمانان راستين كم مى شوند و آن ها كه هستند براثر فشارها خانه نشين مى گردند، صحنه اجتماع به دست رياكارانى مى افتد كه قرآن را با صداى خوب مى خوانند و آن را با بهترين خط و زيباترين طبع آراسته مى كنند،
نمونه ديگر رياكارى آن ها مساجد آباد و پرشكوه است، اين ها همه در حالى است كه در باطن، نه خبرى از تعليمات اسلام است و نه از اخلاق اسلام. بازيگران رياكار اين ميدان كه بدترين مردم روى زمين اند كارى جز فتنه گرى و خطاكارى ندارند و عجب اين كه اصرار دارند ديگران را هم به رنگ خود درآورند چراكه اگر آن ها مسلمان راستين باشند مانع كار آنان مى شوند پس بايد آن ها را نيز از اسلام بيرون بُرد تا راه براى پيشرفت اين گروه فتنه گر صاف و هموار شود.
البته خداوند تنها به مجازات آنان در عرصه قيامت اكتفا نمى كند بلكه در همين دنيا نيز آن ها را گرفتار انواع مصائب مى كند، اين مجازات ها ممكن است در اشكال مختلف جلوه گر شود، بلاهاى آسمانى، فتنه هاى زمينى، بيمارى هاى فراگير، قحط سالى و از همه بدتر سلطه گروهى بى رحم بر آن ها و كشت و كشتار آنان به دست اين گروه، فتنه هايى كه به قدرى پيچيده و متراكم است كه آگاه ترين مردم از حلّ آن عاجز مى شوند و ناچار حيران و سرگردان تماشاگر اين صحنه ها خواهند بود.
@nahj_ir