eitaa logo
نهج البلاغه
275 دنبال‌کننده
313 عکس
0 ویدیو
0 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
‏‏ را از بیاموزیم (۳۳۴)  حکمت ۳۷۳ نهج البلاغه بخش چهارم: ‏ ‏ نكته ها: ۱. ‏ محمد بن جرير طبرى در مقدمه اى كه مرحوم سيد رضى براى اين گفتار بسيار پرمحتوا بيان كرده نخست اشاره به ابن جرير طبرى شده است. طبرى نام دو نفر است يكى شيعه و ديگرى اهل سنت كه هر دو ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى نام دارند. تاريخ معروف طبرى مربوط به طبرى اهل سنت است كه مردى دانشمند و در عصر و زمان خود كم نظير بود. نوشته هاى زيادى دارد كه از جمله آن ها تفسير مهمى به نام جامع البيان و تاريخ مشهورش است و كتابى به نام كتاب الولاية دارد كه طرق مختلف حديث غدير را در آن بيان كرده است. ‏ ‏ تاريخ او از معروف ترين تاريخ هاست و مطالب زيادى در آن نقل شده است و نسبت به بسيارى از تواريخ اسلامى دقيق تر است (هرچند خالى از اشتباه نيست). او در آمل مازندران در سال 224 تولد يافت و در سال 310 در بغداد چشم از جهان پوشيد. ‏ ‏ اما ابن جرير طبرى شيعى آملى نيز كنيه اش ابوجعفر است و از بزرگان علماى اماميه در قرن چهارم بود. نويسنده كتاب دلايل الامامة و كتاب المسترشد مى باشد و مرحوم نجاشى او را مردى ثقه و جليل القدر و كثير العلم از اصحاب ما شمرده است. ‏ ‏ ۲. عبدالرحمن بن ابى ليلى به گفته خطيب بغدادى در كتاب تاريخش، ابوليلى پدر عبدالرحمن از ياران خاص على(عليه السلام)بود و در خدمت آن حضرت به مدائن آمد و فرزندش نيز از كسانى است كه در كتب ما از وى به نيكى ياد شده است و تعبير به فقيه در كلام سيد رضى ظاهراً صفت براى عبدالرحمن است نه صفت براى پدرش ابى ليلى و همان گونه كه مرحوم سيد رضى اشاره كرده عبدالرحمن از كسانى بود كه همراه ابن اشعث براى جنگ با حجاج خروج كرد يا از كسانى بود كه مردم را به جهاد در مقابل حجاج دعوت مى كرد. از نوشته هاى مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه استفاده مى شود كه او از قرّاء بود، بعضى از قاريان معروف، قرائت قرآن را از او فراگرفته اند. البته فرد ديگرى به نام عبدالرحمن بن ابى ليلى در ميان فقهاى اهل سنت ديده مى شود كه معاصر با امام صادق(عليه السلام)است و گاه حالات اين دو با يكديگر ممكن است اشتباه شود. و اما ابن اشعث كه در بالا به آن اشاره شده نامش عبدالرحمن، فرزند محمّد بن اشعث بن قيس بود. او در زمان حجاج از طرف وى به عنوان والى سجستان انتخاب شد ولى برگشت و با حجاج به پيكار برخاست، چند بار با او جنگيد و سرانجام شكست خورد و فرار كرد و در سال 85 جهان را بدرود گفت.         پایان شرح حکمت ۳۷۳ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی @nahj_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۳۵)  حکمت ۳۷۴ نهج البلاغه بخش اول: موَفِي كَلام آخَرَ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى: فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ، فَذلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ; وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ، فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً; وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ، فَذلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَة، وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لاِِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ وَيَدِهِ، فَذلِكَ مَيِّتُ الاَْحْيَاءِ. وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللّهِ، عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَة فِي بَحْر لُجِّيٍّ. وَ إِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَل، وَ لاَ يُنْقِصَانِ مِنْ رِزْق، وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْل عِنْدِ إِمَام جَائِر. امام(عليه السلام) در گفتار ديگرى در همين زمينه فرمود: گروهى از مردم با دست و زبان و قلب به مبارزه با منكرات و انكار منكر برمى خيزند. آن ها تمام خصلت هاى نيك را به طور كامل در خود جمع كرده اند. گروهى ديگر تنها با زبان و قلب به مبارزه برمى خيزند اما با دست كارى انجام نمى دهند آن ها به دو خصلت از خصلت هاى نيك تمسك جسته اند و يكى را ضايع كرده اند. گروهى ديگر تنها با قلبشان نهى از منكر مى كنند (و از آن بيزارند) ولى مبارزه با دست و زبان را ترك مى گويند اين گروه بهترين خصلت هاى از اين سه را ترك گفته و تنها به يكى چنگ زده اند. گروهى ديگر نه با زبان نهى از منكر مى كنند و نه با قلب و نه با دست، اين ها (در حقيقت) مردگانى در ميان زندگان هستند. (بدانيد) تمام اعمال نيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر همچون آب دهان است در برابر دريايى عميق و پهناور. امر به معروف و نهى از منكر نه مرگ كسى را نزديك مى كند و نه از روزى كسى مى كاهد (و بدانيد) از همه اين ها مهمتر سخن حقى است كه در برابر سلطان ستمگرى گفته شود (و از مظلومى در مقابل آن ظالم دفاع گردد).    مردگان زنده نما!: مرحوم سيد رضى در ابتداى اين گفتار حكيمانه مى گويد: امام(عليه السلام) در سخن ديگرى كه در همين معنا (اشاره به گفتار حكيمانه قبل است) بيان كرده چنين مى فرمايد: «گروهى از مردم با دست و زبان و قلب به مبارزه با منكرات و انكار منكر برمى خيزند. آن ها تمام خصلت هاى نيك را به طور كامل در خود جمع كرده اند»; ‏ (وَفِي كَلام آخَرَ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى: فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ، فَذلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ). ‏ ‏امام(عليه السلام) تقسيم سه گانه اى در اين گفتار حكيمانه و پرمعنا براى آمرين به معروف و ناهين از منكر بيان كرده، كه اين قسمِ اوّلِ آن است و اشاره به كسانى است كه با تمام وجود خود و با استفاده از تمام وسايل به مبارزه با منكرات برمى خيزند. ‏ ‏منظور از نهى از منكر با قلب (همانگونه كه در تفسير حكمت گذشته آمد) اين است كه انسان در دل از منكرات متنفر باشد و هرگز به آن رضايت ندهد هرچند نتواند بيش از اين كارى انجام دهد و يا بتواند و كوتاهى كند. ‏ ‏ منظور از مبارزه با زبان واضح است: نصيحت كند، اعتراض نمايد و گاه لازم است فرياد بكشد. ‏ ‏معناى انكار منكر با دست هرگونه اقدام عملى است براى پيشگيرى از منكر يا برچيدن بساط منكرات موجود كه گاه منجر به درگيرى فيزيكى به سبب مقاومت عاملين به منكر و جسور بودن آن ها مى شود. ‏ ‏ قابل توجه اين كه امام(عليه السلام) اين سه را به ترتيب اهميت ذكر كرده است: ‏نخست انكار با يد سپس لسان و بعد قلب. ‏ ‏اين كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: چنين كسى تمام خصال نيك را در خود جمع كرده، به سبب اين است كه كارى فراتر از آن تصور نمى شود و اين كه بعضى از شارحان نهج البلاغه كمك هاى مالى را قسم چهارم ذكر كرده اند صحيح به نظر نمى رسد زيرا كمك هاى مالى نيز جزء اقدامات عملى است كه با دست انجام مى شود. @nahj_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۳۶)  حکمت ۳۷۴ نهج البلاغه بخش دوم: ‏ ‏آنگاه امام(عليه السلام) به سراغ گروه دوم مى رود و مى فرمايد: ‏«گروهى ديگر تنها با زبان و قلب به مبارزه برمى خيزند اما با دست كارى انجام نمى دهند آن ها به دو خصلت از خصلت هاى نيك تمسك جسته اند و يكى را ضايع كرده اند»; ‏ (وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ، فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَمُضَيِّعٌ خَصْلَةً). ‏ ‏ شك نيست كه افراد ناتوان و يا توانمند فاقد مسئوليت كامل، نخستين چيزى را كه ترك مى كنند اقدامات عملى در راه نهى از منكر است. تنها در قلبشان از آن متنفرند و با زبان هم نصيحت و اعتراض مى كنند. آن ها در برابر دو قسمتى كه انجام داده اند مأجورند و درباره ترك مبارزه عملى با منكر ـ در صورتى كه قدرت داشته باشند ـ مسئوليت سنگينى در پيشگاه خدا دارند. ‏ ‏سپس امام(عليه السلام) به سراغ گروه سوم مى رود و مى فرمايد: ‏«گروهى ديگر تنها با قلبشان نهى از منكر مى كنند (و از آن بيزارند) ولى مبارزه با دست و زبان را ترك مى گويند اين گروه بهترين خصلت هاى اين سه را ترك گفته و تنها به يكى چنگ زده اند»; ‏(وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ، فَذلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَة). ‏ ‏ تعبير امام(عليه السلام) به «اشرف الخصلتين» در واقع ازقبيل اضافه صفت به موصوف است و در معنا «الخصلتين الاشرفين» مى باشد. ‏آرى آن ها مهمترين بخش از نهى از منكر را كه بخش عملى و زبانى است رها ساخته و به كمترين آن كه مزاحمتى براى هيچ كس توليد نمى كند قناعت نموده اند و آن ها ضعيف ترين ناهيان از منكرند. ‏ ‏ولى اين مرحله نيز داراى تأثير قابل توجهى است زيرا تنفر قلبى سبب مى شود كه شخص لااقل آلوده گناه نشود كه اگر اين تنفر نباشد او نيز به گناه خو مى گيرد و به صف گنهكاران مى پيوندد. ‏ ‏ در حكمت ۲۰۱ نيز آمده است كه اميرمؤمنان(عليه السلام)اشاره به داستان قوم ثمود مى كند كه يك نفر از آن ها آمد ناقه اى را كه معجزه آشكار صالح(عليه السلام) بود پى كرد و به قتل رساند ولى خداوند اين كار را به همه آن ها نسبت مى دهد و مى فرمايد: ‏(فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ) ‏ و امام(عليه السلام) در توجيه آن مى فرمايد: ‏ «إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا; ‏یعنی: ‏ناقه ثمود را يك نفر پى كرد ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت زيرا قلباً به آن راضى بودند». @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۳۷)  حکمت ۳۷۴ نهج البلاغه بخش سوم: ‏ ‏ آنگاه امام(عليه السلام) به گروه چهارمى اشاره مى كند كه متفاوت با اين سه گروه اند و آن ها كسانى هستند كه تمام مراحل نهى از منكر را رها كرده و بى خيال از كنار منكرات جامعه مى گذرند. ‏مى فرمايد: ‏«گروهى ديگر نه با زبان نهى از منكر مى كنند و نه با قلب و نه با دست. اين ها (در حقيقت) مردگانى در ميان زندگان هستند»; ‏ (وَمِنْهُمْ تَارِكٌ لاِِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ، فَذلِكَ مَيِّتُ الاَْحْيَاءِ). ‏ ‏چه تعبير جالب و گويايى! زنده كسى است كه داراى حس و حركت باشد و مؤمن زنده كسى است كه در برابر زشتى ها حركتى از خود نشان دهد. كسى كه هيچ گونه حركتى حتى به صورت تنفر قلبى از خودش در مقابل مظاهر زشت و منكر جامعه نشان نمى دهد واقعاً در صف مردگان قرار گرفته است. ‏ ‏ از ديدگاه اسلام (كتاب و سنت) گروهى ظاهراً از دنيا رفته اند و در ميان ما نيستند و جسم بى جان آن ها در قبرها نهفته است ولى در واقع زنده اند چراكه آثارشان در همه جا نمايان است. مگر زندگى چيزى جز نشان دادن آثار حيات است؟ ‏ ‏ همان گونه كه قرآن درباره شهدا مى گويد: ‏ (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ). ‏اميرمؤمنان على(عليه السلام) در گفتار حكيمانه اى كه خطاب به كميل بيان كرد مى فرمايد: ‏ «هَلَكَ خُزَّانُ الاَْمْوَالِ وَ هُمْ أَحْياءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِى الدَّهْر; ‏یعنی: ‏ثروت اندوزان مرده اند ولى علما و دانشمندان تا پايان دنيا زنده اند». ‏ ‏بنابراين، زندگى بى خاصيت مرگ است، مرگى توأم با آثار حيات مادى. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۳۸)  حکمت ۳۷۴ نهج البلاغه بخش چهارم: ‏ آنگاه امام(عليه السلام) در بخش ديگرى از اين كلام پرمعنا به بيان اهميت امر به معروف و نهى از منكر به صورت كلى پرداخته، مى فرمايد: ‏«(بدانيد) تمام اعمال نيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر همچون آب دهان است در برابر دريايى عميق و پهناور»; ‏ «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللّهِ، عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَة فِي بَحْر لُجِّيٍّ). ‏ ‏اين تعبير به راستى تعبير عجيبى است; تمام كارهاى نيك: نماز و روزه و زكات و حج و حتى جهاد فى سبيل الله در برابر امر به معروف و نهى از منكر بسيار كوچك و ناچيز است! ‏ ‏دليلش اين است كه اين دو وظيفه بزرگ اسلامى ضامن اجراى تمام آن كارهاى نيك و فرائض و واجبات است. اگر امر به معروف و نهى از منكر تعطيل شود به دنبال آن نماز و روزه و حج و جهاد نيز به تدريج به فراموشى سپرده مى شود و اين است دليل برترى اين دو بر آنها. ‏ ‏ آنگاه امام(عليه السلام) در آخرين بخش از كلام نورانى خود به افراد ضعيف النفس هشدار مى دهد و مى فرمايد: «(بدانيد) امر به معروف و نهى از منكر نه مرگ كسى را نزديك مى كند و نه از روزى كسى مى كاهد (و بدانيد) از همه اين ها مهمتر سخن حقى است كه در برابر پيشواى ستمگرى گفته مى شود (و از مظلومى در مقابل آن ظالم دفاع مى گردد»; ‏(وَ إِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَل، وَ لاَ يُنْقِصَانِ مِنْ رِزْق، وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْل عِنْدِ إِمَام جَائِر). ‏ ‏ بسيارند كسانى كه گمان مى كنند اگر به سراغ انجام اين دو وظيفه بروند جانشان يا نانشان به خطر مى افتد در حالى كه چنين نيست. خداوند حافظ جان و نان آن هاست و اين تفكر، تفكرى است شرك آلود و بى گانه از حق. ‏ ‏جمله «وَ اَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ» حقيقت مهمى را بازگو مى كند و آن اين كه انسان بايد شجاع باشد و در برابر ظالمان، بى اعتنا به خطراتى كه ممكن است او را تهديد كند حق را بيان دارد و اى بسا بيان حق، آن ها را بيدار و يا حداقل شرمنده سازد و از انجام ظلم هايى بازدارد. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۳۹)  حکمت ۳۷۴ نهج البلاغه بخش پنجم: وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْل عِنْدِ إِمَام جَائِر ‏جالب اين كه ابن ابى الحديد در ذيل اين جمله اشاره به داستان زيد بن ارقم در برابر ابن زياد يا يزيد بن معاويه مى كند و مى گويد: ‏ مصداق اين سخن روايتى است كه مى گويد: زيد بن ارقم، ابن زياد ـ و گاه گفته شده يزيد بن معاويه ـ را ديد كه با چوبدستى خود به دندان امام حسين(عليه السلام)مى زند در آن زمانى كه سر آن حضرت را نزد او برده بودند. زيد بن ارقم فرياد زد و گفت: چوب را بردار. بسيار ديدم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اين دندان ها را مى بوسيد. ‏ ‏نمونه ديگر آن سخنى است كه عبدالله بن عفيف ازدى در مسجد كوفه در برابر ابن زياد گفت و سخنان او را درهم كوبيد. ‏هنگامى كه ابن زياد بعد از شهادت امام حسين(عليه السلام) و يارانش براى قدرت نمايى به مسجد كوفه آمد و بر فراز منبر رفت و در برابر انبوه جمعيت، خدا را حمد كرد كه پيروز شده و اهانت شديدى به حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) كرد و آن حضرت را به دروغگويى نسبت داد، عبدالله بن عفيف ازدى (كه چشمش نابينا بود) از ميان جمعيت برخاست و فرياد زد: ‏«يا ابْنَ مَرْجانةَ! اِنّ الكذّابَ وَابنَ الكَذّابِ أنتَ و أبوكَ و مَنِ اسْتَعْمَلَكَ وأبوهُ يا عَدُوَّ اللهِ أتقتُلُونَ أولادَ النَّبِيِّين وَتَتَكَلَّمونَ بِهذا الكَلامِ على مَنابِرِ المُسلِمين؟; ‏یعنی: ‏اى پسر مرجانه! دروغگو و فرزند دروغگو تويى و پدر توست و كسى كه تو را بر اين مسند نشانده و پدر اوست. اى دشمن خدا فرزندان پيامبران را به قتل مى رسانى و اين سخن زشت را بر منبر مسلمانان مى گويى؟». ‏ ‏ (قابل توجه اين كه او ابن زياد را ابن زياد خطاب نكرد بلكه به مادرش مرجانه نسبت داد تا آلوده بودن نسب او را با اين سخن آشكار كند و در ميان جمعيت رسوايش سازد). ‏ ‏ ابن زياد كه انتظار چنين سخنى را از هيچ كس نداشت خشمگين شد و گفت: گوينده اين سخن كيست؟ عبدالله بن عفيف گفت: منم اى دشمن خدا! آيا خاندان پاكى را كه خداوند آن ها را از هرگونه آلودگى پيراسته به قتل مى رسانى و مى پندارى مسلمانى؟ ‏ ‏وا غوثاه; كجايند فرزندان مهاجر و انصار كه از تو و از آن طغيانگر (يزيد) نفرين شده فرزند نفرين شده توسط پيامبر(صلى الله عليه وآله)، انتقام بگيرند... . ‏ ‏به اين ترتيب، عبدالله، بذر انقلاب بر ضد بنى اميه و خونخواهى امام حسين(عليه السلام)را در دل ها با سخنانش پاشيد و هرچند سرانجام در اين راه شهيد شد ولى كار خود را كرد. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۴۰)  حکمت ۳۷۴ نهج البلاغه بخش ششم: ادامه بیان نمونه هایی از عمل به این عبارت مولا: وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْل عِنْدِ إِمَام جَائِر ‏مرحوم محقق شوشترى در شرح نهج البلاغه خود (بهج الصباغه) نمونه ديگرى ذكر مى كند و آن اين كه مروان دستور داد روز عيد (فطر يا قربان) منبر را آماده كنند و قبل از اداى نماز عيد شروع به خواندن خطبه كرد. ‏ ‏مردى برخاست و گفت: اى مروان تو مخالفت با سنّت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كردى. اوّلاً منبر را روز عيد بيرون آوردى (در حالى كه خطبه را بايد ايستاده بخوانى نه نشسته بر منبر). ثانياً خطبه نماز عيد را قبل از نماز مى خوانى (در حالى كه خطبه نماز عيد، بعد از نماز است) ‏ ‏ابوسعيد در آن صحنه حاضر بود، پرسيد: اين مرد كيست؟ گفتند: فلان شخص، فرزند فلان شخص. گفت: بدانيد اين مرد وظيفه خود را انجام داد. من از پيامبر(صلى الله عليه وآله)شنيدم كه فرمود: هركس كار منكرى را ببيند اگر بتواند بايد آن را با دست خود و عملاً تغيير دهد و اگر نتواند با زبان و اگر نتواند با قلب (متنفر از آن باشد) و اين ضعيف ترين مرحله ايمان است. ‏ ‏ قابل توجه اين كه تغيير دادن زمان خطبه، از بعد از نماز عيد به قبل از آن ـ به گفته ابوبكر كاشانى (نويسنده كتاب بدائع الصنائع و از فقهاى اهل سنت) ـ به اين سبب بود كه سخنان بى اساسى در خطبه هاى خود مى گفتند و مردم مى دانستند و براى خطبه آنها نمى نشستند. ناچار زمان آن را تغيير دادند. ‏ ‏ داستان معروف فرزدق و اشعار مشهورش درباره امام سجاد(عليه السلام) در برابر هشام بن عبدالملك در كنار خانه خدا نيز نمونه زنده و بارزى از اين گفتار امام(عليه السلام)است. ‏البته در ذيل اين داستان آمده است كه هشام سخت از اين اشعار عصبانى شد و حقوق فرزدق را از بيت المال قطع كرد ولى امام سجاد(عليه السلام) آن را جبران فرمود. و در نهايت اشعار فرزدق در تاريخ جاودان و ماندگار شد. ‏ ‏داستان هاى زيادى در تاريخ اسلام از اين دست ديده مى شود. گرچه در بعضى از آن ها جان ناهى از منكر به خطر افتاد ولى اين در موارد نادرى بود كه با كليتى كه امام اميرمؤمنان(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه فرموده منافاتى ندارد زيرا همواره عمومات، استثنائاتى دارد. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۴۱)  حکمت ۳۷۴ نهج البلاغه بخش هفتم: نکته: ‏امر به معروف و نهى از منكر: ‏ در تعليمات اسلامى درباره اين دو فريضه اسلامى آيات فراوان و روايات بسيارى وارد گرديده و مقدار اهميتى كه به آن ها داده شده در هيچ موضوع ديگرى تا اين حد ديده نمى شود. ‏ ‏ قرآن مجيد، امت اسلامى را بهترين امت ها شمرده و در تأييد آن نكاتى فرموده كه نخستين آن مسئله امر به معروف و نهى از منكر و سپس ايمان به خداست. ‏ مى فرمايد: ‏(كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ). ‏ ‏در شش آيه قبل از آن دستور مؤكد ديگرى به صورت گروهى دراين باره مى دهد، مى فرمايد: ‏«(وَلْتَكُنْ مِّنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ); ‏ بايد از ميان شما، جمعى دعوت به نيكى، و امر به معروف و نهى از منكر كنند! و آن ها رستگاران اند». ‏ ‏ به اين ترتيب، هم عنوان بهترين امت ها را داشتن و هم در گروه رستگاران بودن در سايه امر به معروف و نهى از منكر حاصل مى شود. ‏ ‏ امام باقر(عليه السلام) نيز درباره اهميت اين دو وظيفه در حديث معروفى مى فرمايد: ‏«إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الأَنْبِياءِ وَ مِنْهاجُ الصُّلَحاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الأَرْضُ وَ ينْتَصَفُ مِنَ الأَعْداءِ وَ يسْتَقِيمُ الأَمْرُ; ‏یعنی: ‏ امر به معروف و نهى از منكر راه انبيا و طريق صالحان است، دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه فرائض با آن ها برپا مى شود، و به وسيله اين دو، راه ها امن مى گردد، و كسب و كار مردم حلال و حقوق افراد تأمين مى شود، و در سايه آن زمين ها آباد مى گردند، از دشمنان انتقام گرفته مى شود، و در پرتو آن همه كارها روبه راه مى گردد». @nahj_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۴۲)  حکمت ۳۷۴ نهج البلاغه بخش هشتم: ادامه...... ‏امر به معروف و نهى از منکر ‏ براى اهميت اين دو فريضه الهى همين بس كه از روايات استفاده مى شود شرط قبولى دعا انجام آن هاست. ‏همانگونه كه اميرمؤمنان(عليه السلام) در واپسين ساعات عمر در بستر شهادت فرمود: ‏«لاَ تَتْرُكُوا الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ فَيوَلَّى عَلَيكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَكُمْ; ‏یعنی: ‏امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه اشرار بر شما مسلط مى شوند سپس هرچه دعا كنيد مستجاب نمى گردد». ‏ ‏ آيه ۶۳ سوره مائده علماى اهل كتاب را سخت نكوهش مى كند كه براثر ترك امر به معروف و نهى از منكر، امت هاى آن ها آلوده انواع گناهان شدند و در پايان آيه مى گويد: ‏ چه زشت است كارى كه آن ها انجام مى دادند: ‏(لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالاَْحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاِْثْمَ وَأَكْلِهِمْ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ). ‏ ‏ در خطبه قاصعه تعبير تند ديگرى درباره تاركان امر به معروف و نهى از منكر ديده مى شود، ‏ مى فرمايد: ‏«فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِى بَينَ أَيدِيكُمْ إِلاَّ لِتَرْكِهِمُ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِى، وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِى; ‏یعنی: ‏ خداوند سبحان مردم قرون پيشين را از رحمت خود دور نساخت جز به اين سبب كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند، لذا افراد نادان را به سبب گناه و دانايان را به علّت ترك نهى از منكر از رحمت خود دور ساخت». ‏ ‏فلسفه اين اهميت ـ همان گونه كه در بالا اشاره شده ـ اين است كه قوانين الهى در صورتى لباس وجود به خود مى پوشد و اجرا مى گردد كه نظارتى بر آن باشد و اين نظارت در درجه اول همان نظارت عمومى از ناحيه امر به معروف و نهى از منكر است كه اگر ترك شود اجراى احكام الهى يا متوقف مى شود و يا سست. ‏ ‏ درباره اهميت اين دو فريضه بزرگ الهى و معناى معروف و منكر و مراحل امر و نهى و شرايط آن مى توان كتاب يا كتاب ها نوشت و در فقه اسلامى نيز در كنار مسئله جهاد، كتابى به عنوان كتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنكر ديده مى شود. ‏ ‏ در اين جا اين سخن را با حديث نابى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) كه در كتاب تهذيب الاحكام شيخ طوسى آمده است پايان مى دهيم، ‏فرمود: ‏ «لاَ يزَالُ النَّاسُ بِخَير مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى فَإِذَا لَمْ يفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض وَ لَمْ يكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِى الاَْرْضِ وَ لاَ فِى السَّمَاءِ; ‏یعنی: ‏ مردم همواره در طريق خير و سعادت اند تا زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر را انجام مى دهند و تعاون بر نيكى و تقوا مى نمايند. زمانى كه اين ها ترك شود بركات الهى از آن ها قطع خواهد شد و بعضى بر بعض ديگر سلطه پيدا مى كنند و ياورى در زمين و آسمان نخواهند داشت»  پایان شرح حکمت ۳۷۴ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی @nahj_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۴۳)  حکمت ۳۷۵ نهج البلاغه بخش اول: وَعَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام)يَقُولُ: أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ، ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ; فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً، وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً،قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلاَهُ أَسْفَلَهُ وَأَسْفَلُهُ أَعْلاَهُ. ابوجحيفه مى‌گويد: از اميرمؤمنان عليه السلام شنيدم كه مى‌ فرمود: نخستين مرحله‌اى از جهاد كه از شما مى‌ گيرند و در آن مغلوب مى‌شويد جهاد با دست (جهاد عملى) است سپس جهاد با زبان و بعد جهاد با قلب. آن‌كس كه حتى با قلبش به طرفدارى معروف و مبارزه با منكر برنخيزد قلبش واژگونه مى‌شود! بالاى آن پايين و پايين آن بالا مى‌رود (و حس تشخيص نيك و بد را از دست مى‌دهد). قلب هاى واژگونه! اين كلام نورانى در واقع تكميل بر دو گفتار حكيمانه اى است كه قبلا تحت شماره ۳۷۳ و ۳۷۴ آمد و ناظر به مراحل سه گانه امر به معروف و نهى از منكر است و در واقع هركدام از زاويه اى به اين مسئله مهم مى نگرد. «در اين جا ابوجحيفه مى گويد: من از اميرمؤمنان(عليه السلام)شنيدم كه مى فرمود: نخستين مرحله اى از جهاد كه از شما مى گيرند و در آن مغلوب مى شويد جهاد با دست (جهاد عملى) است سپس جهاد با زبان و بعد جهاد با قلب»; (وَ عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) يَقُولُ: أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ، ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ). روشن است كه ظالمان و دشمنان اسلام نخست تلاش مى كنند چراغ پرفروغ امر به معروف و نهى از منكر عملى را از مسلمانان بگيرند و اجازه ندهند كسى عملاً امر به معروف يا نهى از منكر كند مبادا موقعيت آن ها به خطر بيفتد. ‏ ‏ هنگامى كه جهاد عملى را خاموش كردند به سراغ جهاد زبانى مى روند و اجازه نمى دهند كسى بر فراز منابر يا در مجامع ديگر امر به معروف و نهى از منكر كند و كسانى را كه اقدام به اين كار كنند تحت تعقيب قرار مى دهند. @nahj_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۴۴)  حکمت ۳۷۵ نهج البلاغه بخش دوم: ‏ هنگامى كه جهاد عملى را خاموش كردند به سراغ جهاد زبانى مى روند و اجازه نمى دهند كسى بر فراز منابر يا در مجامع ديگر امر به معروف و نهى از منكر كند و كسانى را كه اقدام به اين كار كنند تحت تعقيب قرار مى دهند. ‏ حتى در تاريخ مى خوانيم كه گاه زبان بعضى از آن ها را قطع مى كردند تا نتوانند امر به معروف و نهى از منكر كنند و بساط ظالمان را متزلزل سازند مانند آنچه درباره ميثم تمار، آن يار باوفا و دوست مخلص على(عليه السلام) نقل شده كه حتى هنگامى كه او را به چوبه دار آويزان كردند (معمول بود طناب را زير بغل شخصى كه مى خواستند به دار بياويزند قرار مى دادند) باز بر فراز چوبه دار فضايل على(عليه السلام)را بيان مى كرد. ‏ ابن زياد دستور داد زبانش را قطع كردند. ‏ ‏ يا اين كه همچون ابوذر به نقطه دور افتاده اى تبعيد مى شدند تا كسى پيام زبان حق گويشان را نشنود آن گونه كه در زمان معاويه و خليفه سوم روى داد. ‏ ‏و هنگامى كه اين مرحله از جهاد را گرفتند تبليغات منفى را آغاز مى كنند به گونه اى كه آن حالت تنفر قلبى را به تدريج از مردم بگيرند تا شعله جهاد با قلب نيز خاموش شود و يا اين كه وقتى جهاد عملى و جهاد با زبان گرفته شد و مدتى گذشت به تدريج انسان ها زشتى منكرات را فراموش مى كنند همان گونه كه انسان ماهر در انجام يك كار اگر مدتى آن را ترك كند مهارت خود را به كلى از دست خواهد داد. ‏ ‏ بعضى از شارحان نهج البلاغه احتمال ديگرى در تفسير اين كلام داده اند و آن اين كه وقتى حاكميت ظالمان ادامه پيدا كند نسل هايى كه بعداً روى كار مى آيند زشتى منكرات را فراموش مى كنند و به اين ترتيب جهاد با قلب نيز ترك مى شود. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۴۵)  حکمت ۳۷۵ نهج البلاغه بخش سوم: ‏ ‏ آنگاه امام(عليه السلام) در يك نتيجه گيرى پرمعنا مى فرمايد: ‏«كسى كه حتى با قلبش از نيكى ها طرفدارى و با منكرات مبارزه نكند قلبش واژگونه مى شود، بالاى آن پايين و پايين آن بالا قرار مى گيرد»; ‏ (فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً، وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً، قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلاَهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلاَهُ). ‏ ‏ معلوم است كه منظور از «قلب» در اين جا آن عضو صنوبرى كه وسيله رسانيدن خون به تمام اعضاى بدن است نمى باشد بلكه قلب در اين جا به معناى عقل و حس تشخيص است زيرا يكى از معانى قلب در لغت، همان عقل است. ‏ ‏اشاره به اين كه انسان حس تشخيص نيك و بد را در چنان محيطى از دست مى دهد و به تدريج نيكى ها در نظرش زشت و زشتى ها در نظرش زيبا خواهد شد. ‏ ‏در حديثى پرمعنا و پيشگويانه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چنين مى خوانيم: ‏«كَيفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ فَقِيلَ لَهُ وَ يكُونُ ذَلِكَ يا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيفَ بِكُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ فَقِيلَ لَهُ يا رَسُولَ اللَّهِ وَ يكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً; ‏یعنی: ‏چگونه خواهيد بود هنگامى كه زنان شما فاسد شوند و جوانان شما فاسق و امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنيد؟ ‏كسى عرض كرد: ‏اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)! آيا چنين امرى واقع مى شود؟ ‏پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: آرى و بدتر از اين واقع خواهد شد. چگونه خواهيد بود هنگامى كه امر به منكر مى كنيد و نهى از معروف؟ ‏عرض كردند: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)! آيا چنين چيزى واقع خواهد شد؟ ‏فرمود: آرى و بدتر از اين روى مى دهد. چگونه خواهيد بود هنگامى كه معروف را منكر و منكر را معروف (و زيبايى ها را زشت و زشتى ها را زيبا) خواهيد ديد؟». ‏ ‏در قرآن مجيد نيز آمده است كه يكى از كارهاى شيطان اين است كه زشتى ها را در نظر انسان زيبا نشان مى دهد: ‏«(وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لاَ يَهْتَدُونَ); ‏ و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آن ها را از راه بازداشته; و ازاين رو هدايت نمى شوند!». ‏ ‏اين كار مخصوص شياطين جن نيست بلكه شيطان هاى انسان نما نيز اين كار را انجام مى دهند.         پایان شرح حکمت ۳۷۵ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۴۶)  حکمت ۳۷۶ نهج البلاغه بخش اول: وقال علیه السلام:إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِيءٌ، وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِيءٌ امام(عليه السلام) فرمود: حق، سنگين اما گواراست، و باطل، سبك است اما بلاخيز و مرگ آور. عاقبت حق و باطل: از نوشته بلاذرى در انساب الاشراف استفاده مى شود كه اين كلام را اميرمؤمنان على(عليه السلام)هنگامى بيان فرمود كه عثمان تمام فرمانداران خود را از نقاط مختلف كشور اسلام گردآورى كرده بود تا درباره شكايات مردم از آن ها صحبت كند. از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز در اين مجلس دعوت به عمل آمد. حضرت خطاب به عثمان اين جمله را بيان فرمود: «حق، سنگين اما گواراست و باطل، سبك اما بلاخيز و مرگ آور است»; (إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِيءٌ، وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِيءٌ). «مرىء» به معناى گوارا و «وبىء» به معناى وباخيز است كه گاه تفسير به مرگ آور مى شود. سپس افزود: واى بر تو هرگاه كسى به تو راست بگويد عصبانى مى شوى و اما اگر دروغ بگويد راضى مى گردى: ‏(انك متى تصدق تسخط و متى تكذب ترض). @nahj_ir