eitaa logo
نهج البلاغه
272 دنبال‌کننده
313 عکس
0 ویدیو
0 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
را از بیاموزیم (۳۰۴) ‏قسمت نخست حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه بخش چهارم: ‏سپس در ششمين و هفتمين وصف دنيا مى فرمايد: «كسى كه زر و زيورهاى دنيا در نظرش شگفت انگيز باشد نابينايىِ قلب خواهد داشت و آنكس كه عشق آن را به دل بگيرد درونش پر از غم و اندوه مى شود; اندوه هايى كه بر كانون قلبش پيوسته مى رقصند و همواره اندوه سنگينى او را مشغول مى سازد و غمى جانكاه او را محزون مى نمايد»; ‏(وَمَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا أَعْقَبَتْ نَاظِرَيْهِ كَمَهاً، وَ مَنِ اسْتَشْعَرَ الشَّغَفَ بِهَا مَلاََتْ ضَمِيرَهُ أَشْجَاناً، لَهُنَّ رَقْصٌ عَلَى سُوَيْدَاءِ قَلْبِهِ هَمٌّ يَشْغَلُهُ ، وَ غَمٌّ يَحْزُنُهُ). ‏ ‏ چه تعبير گويايى امام(عليه السلام) درباره دنياپرستان فرموده و حالاتى را كه ما پيوسته در آن ها مى بينيم به زيباترين وجه بيان فرموده است; ‏ ‏زرق و برق دنيا انسان را كور مى كند و دلبستگى به آن غم و اندوه را بر قلب مسلط مى سازد زيرا اين دلبستگى سبب مى شود كه زياده خواهى كند و هرگاه به آنچه مى خواهد، نرسد اندوهگين مى شود و از آن دردناك تر زمانى است كه چيزى را از دست مى دهد. ‏ ‏از سوى ديگر حسودان پيوسته براى از بين بردن امكانات او نقشه مى كشند و دزدان و راهزنان در كمين مال و ثروت او هستند و حوادث پيش بينى نشده هر روز ممكن است بخشى از امكانات او را از ميان بردارد، طلبكاران از او مطالبه كنند و بدهكاران بدهى خود را نپردازند. ‏ ‏مجموع اين عوامل غم و اندوه جاويدان را بر قلب او مسلط مى سازد. «زبرج» به معناى زينت و «كمه» به معناى نابينايى و «شغف» به معناى عشق و علاقه شديد است. «اشجان» جمع «شَجَن» (بر وزن عجم) به معناى حزن و اندوه است. «رقص» در لغت به هرگونه حركت و جولان و غليان، اطلاق مى شود هر چند در اصطلاح عامه به حركات موزون طرب انگيز گفته مى شود و منظور امام(عليه السلام)اين است كه غم و اندوه، پيوسته در كانون قلب آن ها در حركت است. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۰۵) ‏قسمت نخست حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه بخش پنجم: ‏ ‏«سويداء» «مصغر سوداء» اشاره به دانه سياهى است كه به اعتقاد قدما در درون دل وجود دارد و مركز عشق و علاقه محسوب مى شود و بعيد نيست آن را بتوانيم بر دريچه هاى قلب تطبيق كنيم. «هم» به معناى دل مشغولى و نگرانى است و «غم» به معناى اندوه است و به گفته مجمع البحرين «هم» به معناى نگرانى اى است كه قبل از وقوع حادثه حاصل مى شود و «غم» به معناى اندوهى است كه به هنگام وقوع، حاصل مى گردد و «حزن» حالتى است كه بعد از گذشتن حادثه رخ مى دهد. ‏ ‏در خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه نيز آمده است: ‏«وَ مَنْ عَشِقَ شَيئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَأَمْرَضَ قَلْبَه; ‏كسى كه به چيزى عشق ورزد آن چيز چشم او را نابينا و قلب او را بيمار مى كند». ‏ ‏ تاريخ نيز نمونه هاى روشنى به ما نشان مى دهد از كسانى كه براثر حب دنيا چنان نابينا شدند كه واضح ترين مسائل را نمى ديدند. ‏ ‏ازجمله در داستان عمر سعد و مأموريت او در كربلا مى خوانيم: هنگامى كه ابن زياد اين مأموريت را به او پيشنهاد كرد و وعده حاكميت بر مُلك رى را نيز به او داد ابن سعد امتناع كرد و گفت: مرا معذور دار. ابن زياد گفت: فرمان ملك رى را به ما بازگردان. عمر سعد گفت: يك روز به من مهلت بده تا بينديشم. هنگامى كه از نزد ابن زياد خارج شد و با دوستان خود مشورت كرد. هركس شنيد، او را از اين كار نهى كرد ازجمله خواهرزاده اش حمزة بن مغيره به او گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم كه از اين كار صرف نظر كنى، به خدا قسم اگر تمام دنيا مال تو باشد و از تو بگيرند بهتر از اين است كه روز قيامت خدا را ملاقات كنى در حالى كه خون حسين(عليه السلام) بر گردن تو باشد. ‏ ‏ابن سعد گفت: مى پذيرم. عبدالله بن يسار مى گويد: نزد عمر سعد آمدم رو به من كرد و گفت: امير ابن زياد چنين دستورى به من داده و من خوددارى كردم گفتم: كار بسيار خوبى كردى. سپس از نزد عمر سعد خارج شدم ولى كسى آمد خبر داد كه ابن سعد مردم را براى جنگ با امام حسين(عليه السلام)دعوت مى كند. با عجله نزد او برگشتم، او نشسته بود، هنگامى كه مرا ديد صورتش را از من برگرداند. فهميدم كه عزم خود را براى اين كار جزم كرده (و سخن گفتن با او فايده اى ندارد). ‏ ‏مى دانيم كه اين مرد كوردل هرگز به مقصود خود نرسيد و در ميان مردم كوفه انگشت نما بود و حتى كودكان كوفه هنگامى كه او را مى ديدند به او سنگ پرتاب مى كردند و مى گفتند: ‏«هذا قاتل الحسين(عليه السلام)». ‏و اين است همان كوردلى كه امام(عليه السلام)در كلمات حكيمانه مذكور به آن اشاره كرده است. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۰۶) ‏قسمت نخست حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه بخش ششم: ‏ ‏آنگاه امام(عليه السلام) به پايان كار اين گروه از دنياپرستان كوردل اشاره كرده، مى فرمايد: ‏«اين وضع همچنان ادامه مى يابد تا آن جا كه (پنجه مرگ) گلويش را مى فشارد و او را به گوشه اى مى اندازد در حالى كه رگ هاى حياتش قطع شده، مرگ او در پيشگاه خداوند بى اهميت و افكندنش به گورستان براى دوستانش آسان است»; ‏(كَذلِكَ حَتَّى يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ فَيُلْقَى بِالْفَضَاءِ مُنْقَطِعاً أَبْهَرَاهُ، هَيِّناً عَلَى اللّهِ فَنَاؤُهُ، وَ عَلَى الاِْخْوَانِ إِلْقَاؤُهُ). ‏ ‏ «كظم» در اصل به معناى بستن سر مَشكى است كه پر از آب باشد و از روى كنايه، به گلو به خصوص در زمانى كه انسان پر از خشم شده باشد و از ابراز خشم خوددارى كند اطلاق مى شود. ‏ ‏«ابهراه» تثنيه «ابهر» اشاره به دو رگى است كه خون را از تمام بدن به قلب مى رسانند و اگر قطع شوند انسان مى ميرد. ‏ ‏ امام(عليه السلام) ترسيم بسيار دقيقى از سرنوشت انسان به خصوص دنياپرستان در اين گفتار حكيمانه كرده است و آن اين كه دنياپرستان پيوسته غرق نگرانى ها درباره آينده و غم و اندوه درباره آنچه از دست داده اند مى باشند تا اين كه ناگهان مرگشان فرامى رسد و گلويشان فشرده مى گردد و به صورت جسم بى جانى درمى آيند و دوستان سعى مى كنند هرچه زودتر او را از خانه و كاشانه اش بيرون ببرند و به خاك هاى قبرستان خاموش بسپارند. ‏ ‏و به گفته شاعر: ‏دنيا كه در او ثبات است كم مى بينم ‏با يك فرحش هزار غم مى بينم ‏ اين كهنه رباطى است كه از هر طرفش ‏راهى به بيابان عدم مى بينم @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۰۷) ‏قسمت نخست حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه بخش هفتم: ‏ ‏اين بحث را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) كه در كتاب شريف كافى آمده است پايان مى دهيم. امام(عليه السلام) مى فرمايد: ‏عيسى بن مريم (با يارانش) از كنار قريه اى عبور مى كرد كه تمام اهل آن و حتى پرندگان و حيواناتشان مرده بودند، عيسى گفت: اين ها به مرگ طبيعى نمرده اند بلكه با خشم الهى از دنيا رفته اند اگر به طور طبيعى و متفرق از دنيا مى رفتند يكديگر را دفن مى نمودند. ‏ ‏حواريون گفتند: اى روح اللَّه دعا كن خداوند آن ها را براى ما زنده كند تا به ما خبر دهند اعمالشان چه بوده است؟ تا از آن بپرهيزيم. ‏ ‏حضرت عيسى از خداوند تقاضاى زنده شدن آن ها را كرد، ندايى از آسمان آمد كه آن ها را صدا كن، عيسى شب هنگام در كنار قطعه زمينى ايستاد و صدا زد: اى مردم قريه! يكى از آن ها پاسخ گفت: لبيك يا روح اللَّه! ‏ ‏فرمود: واى بر شما، اعمال شما چه بود (كه اين گونه به غضب الهى گرفتار شديد)؟ او در پاسخ گفت: عبادت طاغوت و دنياپرستى با ترس كم (از خداوند) و آرزوهاى دراز و بى خبرى همراه با لهو و لعب. ‏ ‏ عيسى فرمود: عشق شما به دنيا چگونه بود؟ گفت: مانند عشق كودك به مادرش. هنگامى كه دنيا به سوى ما روى مى آورد خوشحال مى شديم و مسرور، و هنگامى كه پشت مى كرد گريه مى كرديم و محزون مى شديم. ‏ ‏عيسى گفت: عبادت طاغوت شما چگونه بود؟ گفت: اطاعت از گنهكاران. گفت: پايان كار شما چگونه بود؟ عرض كرد: شب در نهايت عافيت و تندرستى بوديم، صبح در ميان جهنم... ‏ ‏در پايان عيسى به حواريون نگاه كرد و گفت: اى دوستان خدا، خوردن نان خشك با نمكى كه آن را درست نساييده باشند و خوابيدن بر روى خاك، بسيار بهتر است هنگامى كه توأم با عافيت در دنيا و آخرت باشى. ‏ @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۰۸) ‏قسمت دوم حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه بخش هشتم: ‏ ‏شيوه مؤمنان راستين امام(عليه السلام) در اين بخش به بيان حالات مؤمنانى مى پردازد كه به عكس دنياپرستان، قناعت پيشه و ساده زيست هستند، ‏ ‏مى فرمايد: ‏«انسان مؤمن، تنها با چشم عبرت به دنيا مى نگرد از مواهب آن به مقدار ضرورت بهره مى گيرد و آهنگ دلرباى آن را با بغض و دشمنى مى شنود»; ‏ (وَ إِنَّما يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْيَا بِعَيْنِ الاِعْتِبَارِ، وَيَقْتَاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الاِضْطِرَارِ، وَ يَسْمَعُ فِيهَا بِأُذُنِ الْمَقْتِ وَالاِْبْغَاضِ). ‏ ‏«يقتات» از مادّه «قوت» به معنى بهره گيرى از قوت دنياست و «مقت» به معنى غضب و «ابغاض» به معنى خشم است. ‏ ‏آرى! مؤمنان راستين چشم عبرت بين دارند و گوشى كه حقايق را مى شنود و در برابر نداى شيطان و هواى نفس، بدبين و خشمگين اند ‏ ‏آن ها بر اساس كفاف و عفاف زندگى مى كنند و به اندازه نياز از دنيا بهره مى گيرند و خود را آلوده آنچه دنياپرستان گرفتارش هستند، نمى كنند. ‏ ‏درست است كه آنچه امام(عليه السلام) درباره مؤمنان مى فرمايد به صورت جمله خبريه است ولى در واقع، منظور، امر كردن است يعنى شخص مؤمن بايد به ديده عبرت به دنيا بنگرد و به مقدار ضرورت از آن قناعت كند و پيام دنيا و دنياپرستان را با خشم بشنود. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۰۹) ‏قسمت دوم حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه بخش نهم: ‏ ‏مرحوم علامه مجلسى در جلد ۲۲ بحارالانوار حديثى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه مناسب اين مقام است. ‏ ‏امام (عليه السلام)مى فرمايد: سلمان فارسى از بازار آهنگران در كوفه عبور مى كرد، جوانى را ديد كه ناگهان صيحه اى زد و به روى زمين افتاد، مردم اطراف او جمع شدند و هنگامى كه سلمان را ديدند به او گفتند: ‏ اى بنده مقرب خدا! اين جوان گرفتار بيمارى صرع است چيزى در گوش او بخوان تا شفا يابد. سلمان نزديك او شد جوان به هوش آمد و چشم باز كرد و به سلمان گفت: ‏ اى بنده خدا! آن گونه كه اين ها خيال مى كنند من بيمار نيستم از كنار اين آهنگران عبور مى كردم كه ديدم با پتك بر آهن مى كوبند; به ياد اين آيه شريفه افتادم كه مى فرمايد: ‏«(وَلَهُمْ مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيد); ‏ و براى آنان گرزهايى از آهن (سوزان) است». ‏ ‏هنگامى كه به ياد اين آيه افتادم از ترس عذاب الهى هوش از سرم پريد، ‏سلمان او را به عنوان برادر خويش برگزيد و در قلبش شيرينى محبت الهى وارد شد و همچنان با او بود تا زمانى كه آن جوان بيمار شد. ‏ ‏سلمان به سراغ او آمد و در كنار بالينش نشست، جوان در حال جان دادن بود، سلمان به فرشته مرگ خطاب كرد و گفت: با اين برادرم مدارا كن، فرشته مرگ به او گفت: اى بنده خدا من با همه مؤمنان مدارا مى كنم. @nahj_ir
را از بیاموزیم (۳۱۰) ‏قسمت دوم حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه بخش دهم: ‏ ‏اميرمؤمنان(عليه السلام) در پايان مى فرمايد: ‏«وضع دنيا به قدرى ناپايدار است كه هرگاه گفته شود فلان كس توانگر شد (ديرى نمى پايد كه) گفته مى شود بى خير و بى نوا گشت و هرگاه از فكر بقاى او (در اين جهان) شاد شوند (چيزى نمى گذرد كه) خبر مرگ او آن ها را محزون مى كند. اين حال دنياى آنهاست و هنوز روزى كه در آن غمگين و مأيوس شوند فرانرسيده است»; ‏(إِنْ قِيلَ أَثْرَى قِيلَ أَكْدَى! وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ! هذَا وَلَمْ يَأْتِهِمْ «يَوْمٌ فِيهِ يُبْلِسُونَ»). ‏ ‏«اثرى» به معناى توانگر شد از ماده «ثروت» گرفته شده است. ‏«اكدى» به معناى بخيل و فقير و بى نوا گرديد از ماده «كُدية» (بر وزن حُجره) در اصل به معناى سختى و صلابت زمين است سپس آن را به افراد بخيل و گاه فقير اطلاق كرده اند. ‏«يبلسون» از ماده «ابلاس» در اصل به معناى اندوه است و به معناى يأس و نااميدى نيز به كار مى رود. ‏ ‏ امام(عليه السلام) در اين بخش از كلام خود بى اعتبارى و سرعت تغيير دنيا را بيان مى فرمايد و نشان مى دهد كه ميان توانگرى و فقر و همچنين زندگى و مرگ فاصله چندانى نيست; ‏ ‏شب مى خوابد و توانگر است، صبح برمى خيزد و فقير، چراكه ثروت هاى او براثر حادثه اى بر باد رفته و ورشكست شده و به خاك سياه نشسته است. ‏ ‏ گاه در نهايت سلامت و شادابى زندگى مى كند اما حوادث پيش بينى نشده ناگهان خرمن زندگى او را درو مى كند و همه را متحير مى سازد. ‏ ‏ قرآن مجيد نيز ناپايدارى دنيا را بارها به گياهانى تشبيه مى كند كه در فصل بهار مى رويند و سرسبز و خرم و پرطراوت اند اما چيزى نمى گذرد كه خزان فرامى رسد و همگى خشكيده و زرد مى شوند و تندباد خزان، آن ها را جدا كرده و به هر سو پراكنده مى كند. ‏ ‏تهامى، شاعر و اديب نكته دان شيعه و شهيد راه ولايت قصيده معروفى دارد كه به مناسبت از دست دادن فرزند دلبندش سروده و از بهترين اشعار عرب در اين زمينه است و با اين شعر آغاز مى شود: ‏حُكْمُ المَنِيَّةِ فِي البَرِيَّةِ جاري ‏ ما هذِهِ الدُّنيا بِدارِ قَرارِ ‏حكم مرگ در تمام انسان ها جارى است و اين جهان جاى قرار و ثبات نيست. ‏ ‏سپس مى افزايد: ‏ بَيْنا تَرى الإنسانَ فيها مُخْبِراً ‏حتّى يُرى خَبَراً مِن الأخبارِ ‏در حالى كه انسان زنده است و از حوادث مختلف خبر مى دهد ناگهان طومار زندگانى اش پيچيده مى شود و خودش جزء اخبار مى گردد. پایان شرح حکمت ۳۶۷ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی @nahj_ir