eitaa logo
نهج‌البلاغه‌آقـاامیرالمؤمنیـن
17.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
12 فایل
‌✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56
مشاهده در ایتا
دانلود
نویسنده: —رضوان دیشب داشتم با خودم فکر می کردم این روز ها آرزومون کنیزی امام زمانه.اینکه یکی از یار های اماممون باشیم نه خاری توی چشمشون و استخوانی در گلوشون.با خودم گفتم چی میشد ماهم جز اون سیصد و سیزده نفر بودیم.یهو صدای تلویزیون رو که زیاد کردم مداحی می خواند:قدم قدم با یه علم... رضوان اگر بدونی چه حالی داشتم.به خودم یک پوزخند زدم و گفتم:ما جز بیست میلیون زائر حسین (ص) هم نیستیم چز برسه به سیصد و سیزده نفر مهدی (عج). این حرف زینب عجیب حالم رو دگرگون کرد.تا آخر راه دانشگاه هیچی نگفتیم.یعنی هیچ حرفی نمیومد به دهنمون که بگیم.چی بگیم آخه؟از حسرتمون بگیم؟از اینکه جا موندن چه حسی داره؟ وارد کلاس که شدیم نرگس رو دیدیم که نشسته رو صندلی و داره اشک میریزه و می خنده.دست و پاهام شل میشه.یعنی چی شده؟ میرم سمت نرگس.حالش دست خودش نیست.دو طرف بازو هاش رو میگیرم و میگم: -چی شده نرگس؟چی شده؟چرا گریه می کنی؟ صداش می لرزه.هق هق گریه نمی زاره حرف بزنه.چنگ میزنه به چادرم.با صدای خفه و هق هق وسط حرف هاش میگه: _رضوان منم رفتنی شدم.اسمم رفت توی لیست.منم رفتنی شدم خواهری.برای منم مثل مسلم نامه اومد رضوان.منم رفتنی شدم. دیگه اختیارم دست خودم نبود.پاهام دیگه یاری نمی کرد که بایستم.فقط فهمیدم زینب که کنارم ایستاده بود نشست کف زمین کلاس. با بغض شروع کردم به نوشتن امروزم: حبیب بن مظاهرهنگام رفتن به کربلادر دکان عطاری با مسلم بن عوسجه رو به رو شد.از او پرسید:کجا می روی؟مسلم گفت:حنا می خرم تا به حمام بروم و محاسنم را خضاب کنم.حبیب گفت:الان زمان این کارها نیست،از حسین نامه رسیده و باید رفت.مسلم تا این خبر را شنید حتی به خانه نرفت و راهی کربلا شد... ما قناری ها کجا،کوچ زمستانی کجا؟ سهم ما در این قفس تنها تماشا کردن است!.... 🌸 پايان قسمت اول بخش دوم 🌸 @nabzeromaan 👈🍂🍂🍂 @banoooo_mim
♥️ امیرالمومنین علیه السلام: خــــداوند بندگانش را با انواع ها می آزمـــاید . 📚 نـهج البلاغـه. خطبه۱۹۲ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/1660682246C56a0eaa819 🔹چند دقیقه با نهج البلاغه☝️☝️🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨امام علی ع 💥اگر آنچه را رفتگان شما ديده اند مى ديديد ، بي گمان بيتابى مى كرديد و مى هراسيديد و فرمان خدا را به گوش دل مى شنيديد و فرمان مى برديد!(نهج البلاغه خطبه ۲۰) 🍃امام علی ع : برترين طاعتها ، ترك لذّتهاى نامشروع و دوری کردن از شهوتهای حرام است .(غررالحکم) ✨امام حسن ع : كسى كه در دلش هوايى جز خشنودى خدا خطور نكند، من ضمانت مى‏كنم كه خداوند دعايش را مستجاب كند.(کافى : ج ۲، ص62) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/1660682246C56a0eaa819 🔹چند دقیقه با نهج البلاغه☝️☝️🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگرچه این دل ما کلّ هفته کرب و بلاست ولی سـه شـنبـه فقـط جمکـران صفا دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/1660682246C56a0eaa819 🔹چند دقیقه با نهج البلاغه☝️☝️🦋
🌾🌾 خطبه 167 نهج البلاغه🌾🌾 ♻️و من خطبة له (علیه السلام) في أوائل خلافته ❣سخنرانى امام عليه السّلام در آغاز خلافت در سال 35 هجرى، نوشتند كه نخستين سخنرانى آن حضرت است❣ 🍃خطبه در دو بخش🍃 1⃣ ویژگی های قرآن 2⃣ ویژگی های مسلمانی 🦋👇👇👇🦋
1⃣ ويژگى هاى قرآن🌾🌾 ✍همانا خداوند بزرگ كتابى هدايت گر فرستاد، نيكى و بدى، خير و شر را آشكارا در آن بيان فرمود. پس راه نيكى در پيش گيريد، كه هدايت شويد. و از شر و بدى پرهيز كنيد تا در راه راست قرار گيريد. واجبات واجبات در انجام واجبات كوتاهى نكنيد تا شما را به بهشت رساند، همانا خداوند چيزهايى را حرام كرده كه ناشناخته نيست، و چيزهايى را حلال كرده كه از عيب خالى است. و در اين ميان حرمت مسلمان را بر هر حرمتى برترى بخشيد و حفظ حقوق مسلمانان را به وسيله اخلاص و توحيد استوار كرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/1660682246C56a0eaa819 🔹چند دقیقه با نهج البلاغه☝️☝️🦋
2⃣ ويژگى هاى مسلمانى🌾🌾 ✍پس مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دست او آزارى نبينند، مگر آنجا كه حق باشد، و آزار مسلمان روا نيست جز در آنچه كه واجب باشد. به سوى مرگ كه همگانى است، و فرد فرد شما را از آن گريزى نيست بشتابيد، همانا مردم در پيش روى شما مى روند، و قيامت از پشت سر، شما را مى خواند. سبكبار شويد تا به قافله برسيد، كه پيش رفتگان در انتظار باز ماندگانند. از خدا بترسيد، و تقوا پيشه كنيد زيرا شما در پيشگاه خداوند، مسئول بندگان خدا، و شهرها، و خانه ها و حيوانات هستيد. خدا را اطاعت كنيد و از فرمان خدا سرباز مداريد، اگر خيرى ديديد برگزينيد، و اگر شر و بدى ديديد از آن دورى كنيد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/1660682246C56a0eaa819 🔹چند دقیقه با نهج البلاغه☝️☝️🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 توصیه‌ای نفسانی از حضرت امیر(علیه‌السلام) 🔻امام على عليه ‏السلام: تَولَّوْا مِن أنفسِكُم تأديبَها، واعدِلُوا بها عَن ضَراوةِ عاداتِها ❗️ به تأديب و تربيت نفسهاى خود بپردازيد و آنها را از شيفتگى به عادتهايشان بازداريد. 📚 غررالحكم، ح ۴۵۲۲ ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/1660682246C56a0eaa819 🔹چند دقیقه با نهج البلاغه☝️☝️🦋
نویسنده: امروز را این چنین نوشتم که: دلم یک اربعین حرف دارد با تو حسینم... به همه گفتم اربعین حرم هستم.این تن بمیرد آبرویم را نبر آقا... هرچی سعی می کنم خوابم نمیبره از ذوق.تازه امشب فهمیدم((شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد)). یک لحظه آرزو کردم کبوتر بودم.پر میزدم و پر میزدم و پر میزدم.سریع تر از آنکه فکرش را بکنم میرسیدم نجف. همین جوری به سقف زل زدم و فکر می کنم.یک دفعه یاد حال زینب افتادم که امروز چه جوری شده بود.وقتی با نرگس رفتیم اتاق مدیریت گفتن باید خود زینب بیاد.گفتیم حالش خوب نیست آقا.همون لحظه سه نفر اومدن تو برای ثبت نام.پس یا من باید ثبت نام می کردم تنها میرفتم که این کمال نامردی بود یا باید میرفتیم زینب رو می اوردیم.با خودم فکر کردم خونه نرگس اینا که زیاد دور نیست میرم میارمش. خلاصه از نرگس خداحافظی کردم و بهش گفتم: -زود میام نرگس بهم گفت: —ببین رضوان،..تو رو امام حسین زود بیا. توی دلم هی خالی می شد برای همین معطل نکردم و زود راه افتادم.انقدر تند راه میرفتم که چند بار محکم خوردم به مردم پیاده رو.تو حال و هوای خودم بودم که برای سومین بار خودم به یک پیرزنه.همه وسایل هاش ریخت.سه تا پلاستیک پر از میوه داشته که بیشترش ریخته بود.اومدم یه معذرت خواهی بکنم و سریع تر برم.گفتم: -مادر جون ببخشید من باید برم عجله دارم. —برو مادر خودم یه کاریش می کنم. یک قدم نرفته بودم.یک لحظه صداشو شنیدم که آروم گفت:یاحسین. برگشتم نگاش کردم دیدم دستاشو گذاشته رو زانو هاش تا بتونه دولا بشه و میوه ها رو برداره.همین جوری خشکم زد.من برای چه کاری داشتم می رفتم؟ سریع برگشتم و هرچی میوه بود برداشتم ریختم تو پلاستیکش.پلاستیک هارو دادم دستش و لبخند زدم و گفتم: -بیا مادر جون این هم میوه هات فقط باید بشوریشون.شرمنده دیگه. لبخند زد بهم و کیسه هارو گرفت. اومدم برم که گفت: —دختر جون،امام حسین عاقبت بخیرت کنه. دیگه نتونستم بایستم و نگاهش کنم و بهش بگم: -دعا کن مادر جون.دعا کن.عاقبت من با خود خود حسینه. یادم نیست دیروز چی نوشتم.ولی شاید نوشتم:تا بال و پر شکسته نباشی اجازه پرواز نخواهی داشت... خوشا به حال دل شکستگان.. 🌸 پايان قسمت سوم 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷 @nabzeromaan 👈🍂🍂🍂