فرق امور دنیا و آخرت
در موارد زیادی علی(ع) به تبیین تفاوت امور دنیوی با اخروی پرداخته اند و میزان اهمیت امور مربوط به آخرت را گوشزد کرده اند. از جمله می فرمایند: همه چیز دنیا شنیدنش بزرگتر از دیدن آن است، یعنی وقتی آثار و اوصاف آن را ذکر می کنند به نظر خیلی مهم می آید، ولی وقتی انسان آن را از نزدیک لمس می کند متوجه می شود بسیار کوچک تر و کم ارزش تر از آن بوده است که شنیده بود. ولی آخرت از این نظر، عکس دنیاست؛ وقتی انسان امور آخرت را از نزدیک ببیند اعتراف خواهد کرد که واقعیت امور اخروی بزرگتر و با ارزش تر از آنی است که در دنیا شنیده بود. اگر چیزی از دنیای شما کم و به آخرتتان افزوده شود بهتر از آن است که از آخرتتان کم و به دنیایتان افزوده شود.
محصول دنیا و آخرت
علی(ع) با تبیین چگونگی تقسیم نعمت های الهی در میان بندگان می فرمایند: مواهب الهی همانند قطره های باران از آسمان به روی زمین نازل می شود و برای هر کس سهمی خاص، بی کم و کاست، اختصاص می یابد؛ بنابراین کسی از شما به برادر دینی اش برای برخورداری او از مال یا فرزند بیشتر، حسد نورزد. آنگاه در ادامه می افزایند: ثروت و فرزند متاع این دنیا و عمل صالح محصول آخرت است.
ارزش دنیا در چشم علی(ع)
حضرت علی(ع) آنگاه که مردم برای بیعت کردن به منزل او هجوم می آورند، می فرمایند: اگر اکنون زمام خلافت را به دست می گیریم و می پذیریم که خلیفه پیامبر باشم، این به جهت تمام شدن حجّت بر من است؛ چون خداوند از علما و دانشمندان پیمان گرفته است که در برابر ستم ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان بی اعتنا نباشند. و الا این کار را از روی دنیا دوستی نمی کنم؛ چرا که همه می دانید که این دنیای شما، با همه زینت هایش، در نظر من از آب بینی ماده بزی که عطسه کند، بی ارزش تر است.
ـ گروهی به امیرالمؤمنین(ع) مراجعه می کنند تا آن حضرت از بیت المال به آنها بیشتر از سهمی که دارند بپردازند و برایشان امتیاز بیشتری قائل شود و حتی رشوه ای هم با عنوان هدیه نزد آنحضرت می آورند. آن حضرت بسیار ناراحت می شوند و به آنان می فرمایند: آیا دیوانه شده اید یا هذیان می گویید که این گونه پیشنهادها را به من می کنید؟ آن گاه برای رفع توهم آنها می فرمایند: به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با همه چیزهای که در آن هست به من بدهند تا پوست جوی را به ناحق از دهان مورچه ای بگیرم این کار را نخواهم کرد. این دنیا با تمام زیبایی هایش، نزد من از برگی که در دهان ملخی جویده شده باشد، بی ارزش تر است.
ـ حضرت علی(ع) برای تفهیم بی ارزش بودن دنیا از مثال های زیادی استفاده کرده اند تا ماهیت دنیا را بهتر به اشخاص بشناسانند و از غرق شدن شان در دنیا و زخارف آن جلوگیری کنند. آن حضرت می فرمایند: به خدا سوگند، این دنیای شما در نظرم از استخوان خوکی که در دست یک جذامی باشد، بی ارزش تر و پست تر است.
دنیا خانه موقت
حضرت علی(ع) در پاسخ به این سؤال که چه چیز انسان را فریب می دهد، می فرمایند: به حقیقت دنیا تو را فریب نداده است، بلکه تو به آن فریفته شده ای. دنیا برایت پندهای فراوانی دارد. تو را به عدل و انصاف دعوت می کند و هجوم بلاها و کاستن نیروها به تو هشدار می دهد و راستگویی خود را به اثبات می رساند... دنیا چه خوب خانه ای است برای آنانی که آن را خانه همیشگی ندانند و وطن نخوانند. سعادتمندان آخرت کسانی هستند که امروز از زرق و برق دنیا پرهیز می کنند.
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
#حڪمــت_۲۵۱ نــهــج الــبــلاغــہ
وَ قَالَ [عليه السلام] مَرَارَةُ الدُّنْيَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ وَ حَلَاوَةُ الدُّنْيَا مَرَارَةُ الْآخِرَةِ.
#تلخى_ها_و_شيرينى_هاے_دنيا_و_آخرت (اخلاقى، اعتقادى)
و درود خدا بر او ، فرمود:
✍ تلخ كامى دنيا، شيرينى آخرت، و شيرينى دنياى حرام، تلخى آخرت است.
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#حڪمــت_۲۵۱ نــهــج الــبــلاغــہ وَ قَالَ [عليه السلام] مَرَارَةُ الدُّنْيَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ
#تلخى_و_شيرينى_دنيا_و_آخرت:
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اشاره به تفاوت آشكار ميان امور شيرين و تلخ در دنيا و آخرت مىكند و مىفرمايد: «تلخى دنيا شيرينى آخرت است و شيرينى دنيا تلخى آخرت»؛ (مَرَارَةُ آلدُّنْيَا حَلاَوَةُ آلاْخِرَةِ، وَ حَلاَوَةُ آلدُّنْيَا مَرَارَةُ آلاْخِرَةِ).
اشاره به اينكه بسيارى از طاعات و عبادات و انجام دادن دستورات الهى تلخ كامىهايى دارد؛ جهاد فى سبيل الله، جهاد با هواى نفس و گاه رفتن به زيارت خانه خدا، پرداختن خمس و زكات و چشمپوشى از اموال حرام و مقامات عالى نامشروع، تلخىها و مشكلاتى براى انسان دارد؛ ولى به يقين اين تلخىها سبب شيرينى در سراى آخرت و بهشت برين است. نعمتهايى كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى سخنى از آن شنيده و نه به خاطر انسانى خطور كرده است. به عكس، بسيارى از گناهان ممكن است لذتبخش باشد. پيروى از هوا وهوس و عيش و نوشهاى گناهآلود و اموال فراوانى كه از طرق نامشروع تحصيل مىشود براى صاحبان آنها لذّتى دارد؛ ولى اين لذّات، تلخ كامىهايى را در آخرت به دنبال دارد عذابهايى كه بسيار شديد و طولانى است و حتى يك روز آن را نمىتوان تحمل كرد تا چه رسد به ساليان دراز. مقصود امام عليه السلام از اين گفتار حكيمانه اين است كه اگر در مسير اطاعت، مشكلات و شايد ناراحتىها و مرارتهايى وجود داشته باشد، نگران نشويم، آنها را به جان و دل بپذيريم به اميد وعدههاى الهى در آخرت و به عكس اگر در گناه، لذّتى باشد از عواقب تلخ آن غافل نگرديم و كوتاه سخن اينكه هدف امام عليه السلام تشويق به طاعات و ترك گناهان است.
شبيه اين سخن، تعبيرى است كه در خطبه 174 نهجالبلاغه گذشت كه امام عليه السلام مىفرمايد: «إِنَّ آلْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَإِنَّ آلنَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ؛ بهشت در لابهلاى ناراحتىها پيچيده شده و دوزخ در لابهلاى شهوات».
نيز در حكمت 376 مىفرمايد: «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِيءٌ، وَإِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِيءٌ؛ حق، سنگين اما گوارا و باطل، سبك و آسان؛ اما بلاخيز و مرگآور است». حق گرچه ثقيل و سنگين است ولى عاقبتش گواراست. به عكس، باطل كه در آغاز آسان و راحت است؛ ولى در پايان ناگوار و خطرناك است.
البته آنچه امام عليه السلام در اين جا فرموده بيان حكم غالبى است وگرنه موارد استثنايى نيز وجود دارد كه انسان از انجام دادن حق لذت ببرد و از انجام دادن باطل ناراحت شود. حديث معروفى كه مىگويد: «مؤمن اوقات شبانهروز خود را به سه بخش تقسيم مىكند: بخشى براى عبادت و بندگى پروردگار و بخشى براى سامان دادن به وضع زندگى و در بخش ديگرى به لذات حلال مىپردازد تا نيرو وآرامش براى انجام وظايف پيدا كند»، دليل روشنى بر اين استثناست.
در حالات انبيا و اولياى الهى به خصوص در آزمايش هاى سخت آنها، شواهد زيادى بر اصل گفتار امام عليه السلام هست. اگر حضرت يوسف عليه السلام تسليم خواسته نامشروع زليخا مىشد براى او لذتبخش بود؛ اما مرارت آخرت را به دنبال داشت و اينكه تسليم نشد وبه سبب آن، سالها در زندان ماند و مرارت زيادى را چشيد بر كسى پوشيده نيست؛ اما حلاوت آخرت بلكه حلاوت دنيا را در پايان و بعد از مدتى به دنبال داشت. حضرت آدم عليه السلام ترك اولى كرد و از شجره ممنوعه موقتا لذت برد؛ اما پايان غمانگيزى براى او داشت. بسيار مىشود مرارتهاى دنيا نتيجه شيرينى در همين دنيا نصيب انسان مىكند مانند جوانى كه سالها در غربت و با مشقت درس خوانده تا توانسته به مراحل عالى علم و دانش برسد كه لذت آن را در پايان در همين دنيا مىبيند وبه عكس جوانى كه تن به تنبلى و خوشگذرانى و عيش و نوش داده و بىسواد باقى مانده مرارت آن را در پايان كار در همين دنيا مىچشد.(1)
#تفسیر_حڪمت_۲۵۱
#نهج_البلاغه
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#تلخى_و_شيرينى_دنيا_و_آخرت: امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اشاره به تفاوت آشكار ميان امور شي
📚(1) . سند گفتار حکیمانه: خطیب در مصادر مى گوید: این کلام شریف در کتاب روضة الواعظین با تفاوت تقدیم جمله دوم بر جمله اوّل آمده است و در غررالحکم نیز به این صورت ذکر شده: «حلاوة الدنیا توجب مرارة الآخرة». این تفاوتها نشان مى دهد که آنها آن را از منبع دیگرى جز نهج البلاغه گرفته اند. (مصادر نهج البلاغه،ج 4، ص 192)
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
#اوج_هــنــر_و_زیــبــایــى
سخن امیرالمؤمین نهجالبلاغه است؛ فصیح ترین
کلام آدمى در میان عرب.
«نهج البلاغه» اوج هنر و اوج زیبایى است؛
زیبایى لفظ و زیبایى معناست. انسان مبهوت
مىماند! هیچ شاعر بزرگ عرب، هیچ نویسندهى
هنرمند عرب، نتوانسته بگوید که من از
مراجعهى به نهجالبلاغه بىنیازم.
📚بیانات در خطبههاى نماز جمعهى تهران
۱۳۷۸/۱۰/۱۰🗓
#من_نهج_البلاغه_می_خوانم.
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
YEKNET.IR -SibSorkhi-Shab 04 Moharam1397-0010.mp3
6.38M
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴گاهی دلم میگیره از بس که
🌴می بینه دنیا و دو رنگیشو
🎤 #سیب #سرخی
👌فوق زیبا
@nahjolbalaghekhani
#حڪـمــت_۲۵۰نــهــج الـبــلاغــه
وَ قَالَ [عليه السلام] عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ
#خداشناسى_در_حوادث_روزگار (اعتقادى)
و درود خدا بر او ، فرمود :
✍خدا را از سْست شدن اراده هاى قوى ، گشوده شدن گره هاى دشوار ، و درهم شكسته شدن تصميم ها ، شناختم.
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#حڪـمــت_۲۵۰نــهــج الـبــلاغــه وَ قَالَ [عليه السلام] عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَ
#ارادهاے_برتر_از_اراده_ما!
امام عليه السلام در اين كلام نورانىاش به يكى از دلايل توحيد اشاره كرده مىفرمايد: «خداوند را بهوسيله بَرهم خوردن تصميمها، فسخ پيمانها و نقض ارادهها شناختم»؛ (عَرَفْتُ آللّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ آلْعُقُودِ، وَنَقْضِ آلْهِمَمِ).
اشاره به اينكه، بسيار مىشود انسان تصميم محكمى به انجام كارى مىگيرد، اما ناگهان اراده او تغيير پيدا مىكند بىآنكه عاملى براى آن تغيير بشناسد! اين نشان مىدهد كه ارادهاى از بيرون به آن تعلّق گرفته بود كه اراده اين شخص فسخ شود وگرنه دليلى ندارد كه انسان با داشتن تصميم قوى بر كارى ناگهان منصرف شود. اين تفسير مطابق همان روايت صدوق است كه در شرح سند اين حكمت آمده است.
تفسير ديگرى نيز براى اين كلام نورانى شده است كه بسيار مىشود انسان تصميم محكمى بر كارى مىگيرد؛ ولى تقديرات الهى مانع از آن مىگردد وانسان ناچار عقبنشينى مىكند و از آن چنين مىفهمد كه مافوق اراده او اراده ديگرى است كه اگر تعلق به چيزى گيرد هرچه برخلاف آن است دَرهم مىريزد و از بين مىرود. كوتاه سخن اينكه اگر انسان، فعّالٌ ما يَشاء بود و هرچه مىخواست مىتوانست انجام دهد ممكن بود در وجود خدا شك كنيم؛ اما اينكه مىبيند مافوق اراده او، ارادهاى است كه در بسيارى از مواقع اراده او را بَرهم مىزند يا مانع تحقق مراد او مىشود مىفهمد عالَم، مدبّر قادر و توانايى دارد كه آن را بر طبق اراده حكيمانهاش تدبير و اداره مىكند.
در اينكه آيا واژههاى «عزائم» و «عقود» و «همم» مترادف است و همه به معناى اراده انسان است يا با هم تفاوت دارد، در ميان شارحان نهجالبلاغه اختلاف نظر است؛ بعضى هر سه را به يك معنا مىدانند و بعضى معتقدند «عزائم» ارادههاى بسيار قوى است و «عقود» مرحلهاى پايينتر و «همم» مرتبه نازله است. در بعضى از منابع لغت، «عزم» را به معناى تصميم محكم گرفتهاند در حالى كه «همم» جمع «همت» را به معناى تصميمى كه انسان گرفته و آن را عمل نكرده ذكر نمودهاند و «عقود» معناى وسيعى دارد كه مىتواند تصميم و غير تصميم را شامل شود، بنابراين بعيد نيست كه تفاوت اين سه واژه با يكديگر بر حسب درجات قوت و ضعف باشد و امام عليه السلام مىخواهد بفرمايد گاهى مىشود ارادههاى عادى و يا ارادههاى قوى بر انجام كارها، بدون عامل شناخته شدهاى فسخ مىشود و اين نشانه وجود اراده قوىترى بالاتر از اراده ماست.
بعضى چنين پنداشتهاند كه اين كلام حكيمانه با آنچه در آيات قرآن درباره عزم و اراده آمده سازگار نيست؛ قرآن خطاب به پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله مىگويد: (فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ) (1) و در نكوهش ترك اولاى آدم مىفرمايد: (وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما).(2)
ولى روشن است كه هيچكس نمىتواند نقش تصميم و اراده انسان را در پيشرفت كارها انكار كند، سخن در اينجاست كه گاه موارد استثنايى پيش مىآيد كه انسان تصميمى مىگيرد و عزم خود را بر انجام كارى راسخ مىكند و ناگهان به علل ناشناختهاى بَرهم مىخورد، در اين موارد استثنايى انسان احساس مىكند كه ارادهاى مافوق اراده او وجود دارد. البته دلايل خداشناسى بسيار است. آنچه امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه بيان كرده اشاره به نكته تازهاى است كه بسيارى از آن غافلند.
علامه شوشترى در شرح نهجالبلاغه خود مىگويد: كلام امام عليه السلام در اينجا شبيه حديث معروفى است كه از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله (در كتب بسيارى) نقل شده است كه فرمود: «ما مِنْ آدَمِىٍّ إلّا وَقَلْبُهُ بَيْنَ إصْبَعَيْنِ مِنْ أصابِعِ اللهِ؛ هيچ انسانى نيست مگر اينكه قلب او در ميان دو انگشت از انگشتهاى قدرت پروردگار قرار دارد»(3) و سپس به اين آيه شريفه استشهاد مىكند: «(وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ)؛(4) بدانيد كه خداوند ميان انسان و قلب او حائل مىشود و بدانيد كه بهسوى او باز مىگرديد و محشور مىشويد».
اين سخن در جاى خود صحيح است؛ ولى آنچه را علّامه شوشترى آورده ازقبيل پى بردن به معلول از ناحيه علت است در حالى كه آنچه امام عليه السلام فرموده ازقبيل پى بردن به علّت از ناحيه معلول است.
#تفسیر_حڪمت_۲۵۰
#نهج_البلاغه
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#ارادهاے_برتر_از_اراده_ما! امام عليه السلام در اين كلام نورانىاش به يكى از دلايل توحيد اشاره كرد
اين سخن را با كلماتى از امام باقر عليه السلام پايان مىدهيم كه مىفرمايد: «كسى از جدم اميرمؤمنان عليه السلام سؤال كرد با چه وسيلهاى پروردگارت را شناختهاى؟ امام فرمود: بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَنَقْضِ الْهَمِّ لَمّا هَمَمْتُ فَحيلَ بَيْني وَبَيْنَ هَمّي وَعَزَمْتُ فَخالَفَ الْقَضاءُ عَزْمي عَلِمتُ أنَّ الْمُدَبِّرَ غَيْري؛ خدا را بهوسيله فسخ اراده و نقض تصميمها شناختم اى بسا تصميم بر كارى گرفتم و او ميان من و خواستهام جدايى افكند و عزم انجام برنامهاى را داشتم و قضاى او عزم من را بَرهم زد، از اينجا دانستم كه مدبّر، غير من است»(5). (6)
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
پی نوشت:
📔(1) . آل عمران، آیه 159.
📔(2) . طه، آیه 115.
📔(3) . این روایت در بسیارى از منابع اهل سنت مانند سنن ابن ماجه، مسند احمد، مستدرک حاکم و کنزالعمّال آمده و در منابع ما نیز در بحارالانوار، ج 75، ص 48 از امام باقر (ع) ضمن روایتى نقل شده است.
📔(4) . شرح نهج البلاغه علامه شوشترى؛، ج 1، ص 384.
📔(5) . توحید صدوق، ص 288.
📔(6) . سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در مصادر مى گوید: این کلام حکیمانه را پیش از سیّد رضى؛ مرحوم صدوق در کتاب خصال و در کتاب توحید به طور مسند از امام باقر از پدرش از جدش امیرمؤمنان : نقل کرده است سپس اضافه مى کند: شیخ ابوطالب زاهدى گیلانى (متوفاى قرن 12) کتابى در شرح این گفتار حکیمانه دارد که به وسیله فرزندش شیخ محمدعلى به فارسى ترجمه شده است. (مصادر نهج البلاغه،ج 4، ص 191)
#تفسیر_حڪمت_۲۵۰
#نهج_البلاغه
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
#اصلاحات_اجتماعى (شكست نظام طبقاتى)
بر اساس آیه 13 حجرات: یا ایُّهَا النّاس اِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنثى؛ اى مـردم مـا شـمـا را از یـك مـرد و زن آفـریـدیم ، پس همه انسانها، نژادها، قبیلهها با هم برابرند.
رسول گرامى اسلام علیه السّلام با همه بگونهاى مساوى برخورد مى كرد.
امـّا خـلیـفـه اوّل و خـلیـفـه دوّم و خـلیـفـه سـوم بـه سـنـّت رسـول خـدا صلى الله علیه و آله عمل نكردند، و انواع تبعیضات در تقسیم مدیریّت ها، و توزیع بیت المال صورت گرفت كه قابل چشم پوشى نبود.
خـلیـفـه اوّل، حتّى بزرگان انصار را در لشگرهاى خود فرماندهى نمىداد و تنها ثابت بن قیس را با اصرار و اجبار به كار گماشت كه انصار اعتراض كردند. (۱)
و دوّمى و سوّمى، آنقدر در زنده شدن روح نژاد پرستى، افراط كردند كه همه زبان به اعتراض گشودند.
عرب خود را بر غیر عرب برترى مىداد. بنى امیّه همه مراكز كلیدى كشور را در زمان خلیفه دوّم و به خصوص در زمان خلیفه سوم در دسـت گـرفـتـنـد و یـك نـظـام طـبـقـاتـى جـاهـلى به وجود آوردند، كه شباهتى با جامعه رسول خدا صلى الله علیه و آله نداشت .
حـضـرت امـیـرالمـؤمـنین على علیه السّلام یكى از اهدافش ، شكستن بافت طبقاتى ظالمانه موجود جامعه بود.
وقتی موجودى بیت المال را مساوى تقسیم كرد، اعتراض امتیاز خواهان بلند شد.بـه هـمـه ۳ درهـم داد و براى خودش هم ۳ درهم برداشت ، و به آزاد كرده خودش قنبر هم ۳ درهم داد. برخلاف شیوههاى سه خلیفه قبلى، بزرگان انصار را ولایت داد، از قریش و بنى هاشم هم استفاده كرد، و حـتّى در نشستن و برخاستن نیز چونان رسول خدا صلى الله علیه و آله عدالت رفتارى را رعایت كرد.
✍ #ادامہ_دارد...
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃