eitaa logo
پندهای مولا علی علیه السّلام
2.9هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
739 ویدیو
22 فایل
🌾با پیوستن به ما، روزانه فرازهایی از کلام مولا را دریافت و مطالعه کنید. #کپی_آزاد راه ارتباط با ما👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16262037587137
مشاهده در ایتا
دانلود
پندهای مولا علی علیه السّلام
#حڪـمـت_۲۵۳ نـهـج الـبـلاغــہ وَ كَانَ [عليه السلام] يَقُولُ أَحْلِفُوا الظَّالِمَ إِذَا أَرَدْتُمْ
امام عليه السلام در اين گفتار نورانى دستورى درباره سوگندهاى مؤثر در برابر كارهايى كه ظالمى مرتكب شده مى‌دهد و مى‌فرمايد: «هرگاه خواستيد ظالمى را سوگند دهيد اين‌گونه سوگند دهيد كه از حول و قوه الهى برى است (اگر فلان كار را انجام داده باشد) زيرا اگر اين قسم دروغ باشد مجازات او به سرعت فرا مى‌رسد (يا به درد سختى مبتلا مى‌گردد و يا مى‌ميرد) اما اگر چنين سوگند ياد كند: به خدايى كه جز او خدايى نيست (اين كار را نكرده‌ام) در كيفرش تعجيل نمى‌شود، زيرا خدا را به يگانگى ستوده است»؛ (أَحْلِفُوا الظَّالِمَ ـ إِذَا أَرَدْتُمْ يَمِينَه ـ بِأَنَّهُ بَرِيءٌ مِنْ حَوْلِ آللّهِ وَقُوَّتِهِ؛ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا كَاذِباً عُوجِلَ آلْعُقُوبَةَ، وَإِذَا حَلَفَ بِاللّهِ آلَّذِي لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَمْ يُعَاجَلْ، لاَِنَّهُ قَدْ وَحَّدَ آللّهَ تَعَالَى). از اين سخن امام عليه السلام روشن مى‌شود كه تعبيرات سوگندها بسيار متفاوت است؛ تعبيرهايى كه مدح و ثناى الهى در آن است سبب تعجيل عقوبت نمى‌شود اما تعبيرات خشنى كه بر ضد آن باشد، عقوبت را تعجيل مى‌كند. در حديث معروفى كه در كتب مختلف آمده مى‌خوانيم: شخصى نزد منصور، خليفه عباسى از امام صادق عليه السلام بدگويى كرد. منصور به دنبال حضرت فرستاد وهنگامى كه امام عليه السلام حضور پيدا كرد عرض كرد: فلان كس درباره شما چنين وچنان مى‌گويد. امام عليه السلام فرمود: چنين چيزى دروغ است؛ اما بدگويى‌كننده گفت: دروغ نيست و واقعيت دارد. امام عليه السلام او را به برائت از حول و قوه الهى اگر دروغ‌گو باشد قسم داد. او همين سوگند را ياد كرد و هنوز گفتارش تمام نشده بود كه فلج شد و مانند قطعه گوشتى بى‌جان به روى زمين افتاد! پاى او را گرفتند و كشان‌كشان از مجلس بيرون بردند و امام صادق عليه السلام از اين توطئه رهايى يافت.(1) در رخداد ديگرى مى‌خوانيم كه منصور دوانيقى به امام صادق عليه السلام عرض كرد : يكى از ياران شما به نام «معلى بن خنيس» مردم را به سوى شما فرا مى‌خواند و(براى خروج كردن) اموالى ذخيره مى‌كند. امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند چنين چيزى نبوده است. منصور گفت: من كسى را كه چنين خبرى داده نزد شما حاضر مى‌كنم. و سپس آن مرد را حاضر كرد. امام عليه السلام رو به آن فرد كرده فرمود: قسم مى‌خورى؟ عرض كرد: آرى؛ سپس گفت: «وَاللهِ الَّذى لا إلهَ إلّا هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ كه او اين كار را كرده است». امام عليه السلام فرمود: تو خداوند را با اوصاف جلالش مى‌ستايى و او به همين سبب تو را مجازات نمى‌كند. اين‌گونه كه من مى‌گويم قسم بخور. بگو: «بَرِئْتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ وَأَلْجَأْتُ إِلَى حَوْلِي وَقُوَّتِي (كه تو اين سخن را گفته‌اى)» آن مرد اين‌گونه قسم خورد. هنوز كلامش تمام نشده بود كه بر زمين افتاد و مرد. منصور گفت: بعد از اين، كلام هيچ سخن‌چينى را درباره تو نخواهم پذيرفت.(2) 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 نكته: سوگند به برائت از خداوند و پيامبر صلي الله عليه وآله: مرحوم صاحب جواهر در كتاب «الأيْمان» مسئله‌اى آورده كه حاصلش اين است: سوگند به برائت از خداوند سبحان و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نه‌تنها منعقد نمى‌شود و كفاره‌اى در مخالفت آن نيست، بلكه نفس اين سوگند حرام است هرچند گوينده در گفتارش صادق باشد. سپس به احاديثى استناد مى‌كند، از جمله حديث نبوى كه مى‌فرمايد: «مَنْ قالَ إنّى بَرِىءٌ مِنْ دينِ الاْسْلامِ فَإنْ كانَ كاذِبآ فَهُوَ كَما قالَ وَإنْ كانَ صادِقآ لَمْ يَعِدْ إلَى الاْسْلامِ سالِمآ؛ كسى كه بگويد: «من از آيين اسلام بيزارم اگر دروغ گفته باشم يا همان‌گونه است كه گفته‌ام» و اگر راست گفته و بيزارى جسته هرگز به اسلام باز نمى‌گردد».(3) در حديث ديگرى از يونس بن حيان (صحيح يونس بن ظبيان است) نقل مى‌كند كه امام صادق عليه السلام به من فرمود: «يَا يُونُسُ لا تَحْلِفْ بِالْبَرَاءَةِ مِنَّا فَإِنَّهُ مَنْ حَلَفَ بِالْبَرَاءَةِ مِنَّا صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً فَقَدْ بَرِئَ مِنَّا؛ اى يونس! قسم به برائت از ما مخور، زيرا اگر كسى چنين قسمى ياد كند، صادق باشد يا كاذب، از ما بيزار خواهد شد». سپس مى‌افزايد: ولى از كلام اميرمؤمنان عليه السلام در نهج‌البلاغه (حكمت مورد بحث) استفاده مى‌شود كه ظالم را مى‌توان به اين كيفيت قسم داد و حتى از فعل امام صادق عليه السلام و قسم دادن شخص سعايت‌كننده به اين كيفيت در برابر منصور دوانيقى بر مى‌آيد كه اين‌گونه سوگند در چنين مواردى مانعى ندارد. 🔵 ✍ ... ۲۵۳ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#فلسفه_بخش_مهمى_از_احكام_اسلامى 🎯امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه مبسوط اشاره به فلسفه‌هاى بخش
🔴5. «و حج را براى تقويت دين قرار داد»؛ (وَآلْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ). بدون شك در موسم حج، مسلمانان پاكدلى از سراسر دنيا و جهان اسلام به سوى مركز توحيد مى‌آيند و يك‌صدا لبيك مى‌گويند و اطراف خانه خدا طواف مى‌كنند و با هم نماز مى‌گزارند و با هم به منا و مشعر و عرفات مى‌روند وشيطان را سنگسار مى‌كنند. از اخبار و حالات يكديگر باخبر مى‌شوند و روابط دوستى در ميان آن‌ها عميق‌تر مى‌گردد و براى حل مشكلات يكديگر مى‌انديشند ومجموع اين‌ها سبب تقويت اسلام مى‌شود، ازاين‌رو دشمنان همواره از اين عبادت بزرگ وحشت داشتند و مى‌كوشيدند بر آن ضربه‌اى وارد كنند تا هر سال از طريق اين عبادت بزرگ روح تازه‌اى در كالبد اسلام در آن كانون وحدت دميده نشود، ازاين‌رو در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم: «لاَ يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ؛ مادامى كه كعبه برپاست اسلام هم برپاست».(4) در اكثر نسخه‌هاى نهج‌البلاغه جمله بالا با واژه «تَقْوِيَةً» ذكر شده در حالى كه در نسخه «صبحى صالح» «تَقْرِبَةً» است. گرچه آن هم نامناسب نيست، زيرا حج باعث مى‌شود كه مردم ازنظر دين با هم نزديك شوند؛ ولى به يقين تعبير اوّل مناسب‌تر و مأنوس‌تر است، زيرا واژه «تَقْرِبَةً» در كمتر حديث يا عبارتى به چشم مى‌خورد. 🔴6. «و جهاد را براى عزت و سربلندى اسلام (و مسلمانان) قرار داد»؛ (وَآلْجَهَادَ عِزّاً لِلاِْسْلاَمِ). دليل آن روشن است؛ اگر مسلمانان در برابر حيله‌ها و حملات و تهاجمات دشمنان خاموش بنشينند و به جهاد برنخيزند چيزى نمى‌گذرد كه عظمت آن‌ها پايمال دشمنان مى‌شود وعزت وسربلندى تبديل به ذلت و سربه‌زيرى مى‌گردد. ازاين‌رو در خطبه معروف جهاد، اميرمؤمنان عليه السلام مى‌فرمايد: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَهُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَجُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّل؛ (آگاه باش) جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را به روى ياران خاصش گشوده، جهاد، لباس تقوا و زره محكم و سپر مطمئن خداوند است و مردمى كه از جهاد روى‌گردان شوند خداوند لباس ذلت بر تن آن‌ها مى‌ پوشاند و بلاها به آن‌ها هجوم مى‌آورند».(5) 🔵✍ ... ۲۵۲ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
🔴5. «و حج را براى تقويت دين قرار داد»؛ (وَآلْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ). بدون شك در موسم حج، مسلمان
🔴7 و 8. «و امر به معروف را براى اصلاح توده مردم و نهى از منكر را براى باز داشتن بى‌خردان قرار داد»؛ (وَالاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ، وَالنَّهْيَ عَنِ آلْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ). اين امتياز مهم را قانون اسلام بر بسيارى از قوانين جهان دارد كه همه افراد جامعه را در برابر آنچه در جامعه مى‌گذرد مسئول مى‌داند، هرگاه كسى از انجام وظيفه خود عدول كند، همه به عنوان واجب كفايى مأمورند او را نصيحت كرده وبه انجام وظيفه فرا خوانند و هرگاه كسى آشكارا منكرى را انجام دهد و كارى برخلاف موازين اسلامى مرتكب شود، همه مسئولند او را اندرز دهند و از آن كار بازدارند. بنابراين، امر به معروف، مصلحتى است براى توده مردم و نهى از منكر سبب پيشگيرى از كار سفيهان است. قابل توجه است كه در امر به معروف بر عوام تكيه مى‌كند. اشاره به اين‌كه خواص، وظايف خود را انجام مى‌دهند و كمتر نوبت به امر به معروف مى‌رسد ودرمورد نهى از منكر بر سفها تكيه مى‌كند اشاره به اين‌كه آدم عاقل و خردمند به دنبال گناه نمى‌رود و آن‌ها كه با ارتكاب گناه، هم به خود ظلم مى‌كنند و هم به جامعه، سفيه و كم‌خردند. قرآن مجيد هم به اين موضوع اشاره‌اى دارد ومى‌فرمايد: «(وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ)؛ چه كسى از آيين ابراهيم، روى‌گردان خواهد شد به جز افراد نادان و سفيه؟».(6) درباره اهميت امر به معروف و نهى از منكر و شرايط آن در بحث‌هاى گذشته مطالب قابل ملاحظه‌اى آمده است.(7) 🔴9. «و صله رحم را براى افزايش نفوس مقرر داشت»؛ (وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنَْماةً لِلْعَدَدِ). «مَنْمَاة» مصدر ميمى و به معناى نمو كردن است و چون به صورت مفعول لاجله ذكر شده به معناى سببيت نمو است. روشن است هنگامى كه افراد يك فاميل صله رحم به جاى آورند و مراقب يكديگر باشند و به همديگر كمك كنند، تلفات در ميان آن‌ها كم خواهد بود واين سبب كثرت فاميل و درنتيجه كثرت عدد مسلمانان خواهد شد و در برابر دشمنان قدرت و قوت بيشترى پيدا مى‌كنند. افزون بر اين، از روايات استفاده مى‌شود كه صله رحم تأثير معنوى و الهى خاصى در فزونى عمر و عمران و آبادى شهرها دارد. در حديثى از امام صادق از پدرانش از رسول خدا : آمده است: «صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّيَارَ وَتَزِيدُ فِي الاَْعْمَارِ وَإِنْ كَانَ أَهْلُهَا غَيْرَ أَخْيَارٍ؛ صله رحم خانه‌ها را آباد و عمرها را زياد مى‌كند، هرچند اهل آن از نيكان نباشند».(8) در حديث ديگرى از همان حضرت عليه السلام مى‌خوانيم: «إِنَّ الْقَوْمَ لَيَكُونُونَ فَجَرَةً وَلاَ يَكُونُونَ بَرَرَةً فَيَصِلُونَ أَرْحَامَهُمْ فَتَنْمِي أَمْوَالُهُمْ وَتَطُولُ أَعْمَارُهُمْ فَكَيْفَ إِذَا كَانُوا أَبْرَاراً بَرَرَةً؛ ممكن است جمعيتى فاجر و گنهكار باشند و از نيكان نباشند؛ ولى در عين حال صله رحم به جا آورند. در اين صورت اموالشان افزايش پيدا مى‌كند و عمرشان طولانى مى‌شود تا چه رسد به اين‌كه از نيكان و خوبان باشند».(9) بعضى از شارحان نهج‌البلاغه تفسير ديگرى براى اين كلام حكيمانه ذكر كرده‌اند كه هرگاه انسان صله رحم به جاى آورد، ارحام او اطراف وى را مى‌گيرند و قوت و قدرت آن شخص كه صله رحم به جاى آورده فزونى مى‌يابد ولى تفسير اول صحيح‌تر به نظر مى‌رسد.(10) 🔵 ✍ ... ۲۵۲ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
🔴7 و 8. «و امر به معروف را براى اصلاح توده مردم و نهى از منكر را براى باز داشتن بى‌خردان قرار داد»؛
🔴10. «و قصاص را براى حفظ خون‌ها (و جان‌ها) قرار داد»؛ (وَالقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ). اين سخن برگرفته از قرآن مجيد است كه مى‌فرمايد: «(وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الاَْلْبَابِ)؛ اى خردمندان! در قصاص، حيات و زندگى شما است».(11) درست است كه ظاهرا براثر قصاص، فردى از جامعه حذف مى‌شود؛ ولى اين حذف سبب پيشگيرى از قتل‌هاى آينده است، زيرا افرادى كه به فكر قتل ديگران مى‌افتند، هنگامى كه منظره قصاص در نظرشان مجسم مى‌شود و خود را در خطر قطعى مى‌بينند از اين عمل خوددارى مى‌كنند و به فرض كه بتوانند قتلى انجام دهند و متوارى شوند بايد يك عمر به صورت دربه ‌در زندگى مخفيانه داشته باشند كه ناراحتى و زجر آن كمتر از قصاص نيست. متأسفانه در دنياى امروز، بعضى از گروه‌ها و به اصطلاح طرفداران حقوق بشر با هرگونه قصاص مخالفند و مى‌گويند: خون را با خون نبايد شست؛ قاتل كار خطايى انجام داده و اگر ما قاتل را به قتل برسانيم خطاى ديگرى است. اين‌ها براى قاتل دلسوزى مى‌كنند؛ اما گويا براى صدها يا هزاران نفرى كه جانشان به‌وسيله قاتلان در خطر است و آن قاتلان با نفى قصاص احساس امنيت مى‌كنند دلشان نسوخته است. 🔵✍ ... ۲۵۲ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
🔴10. «و قصاص را براى حفظ خون‌ها (و جان‌ها) قرار داد»؛ (وَالقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ). اين سخن برگ
🔴11. «و اقامه حدود را براى بزرگ شمردن محرمات الهى قرار داد»؛ (وَإِقَامَةَ آلْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ). «محارم» در اين‌جا اشاره به گناهان كبيره يا بخش مهمى از آن‌هاست كه درموردشان اقامه حدود و اجراى تعزيرات مى‌شود، زيرا حدود به معناى عام شامل تعزيرات هم مى‌گردد. بديهى است با اجراى حد، گناه در نظرها پراهميت خواهد شد و كمتر كسى به سراغ آن مى‌رود زيرا مى‌داند علاوه بر مجازات الهى در سراى آخرت، در اين دنيا هم مجازات سنگينى دامن او را مى‌گيرد و اين امر سبب امنيت جامعه و حفظ آن از آلودگى‌هاى گسترده خواهد شد. ازاين‌رو در حديثى از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله آمده است: «وَحَدٌّ يُقَامُ لِلَّهِ فِي الاَْرْضِ أَفْضَلُ مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً؛ حدى كه در زمين اجرا شود برتر از چهل روز باريدن باران است».(12) در حديث ديگرى از ابو ابراهيم (امام كاظم عليه السلام) در تفسير آيه شريفه (وَيُحْىِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا) (13) مى‌فرمايد: «اين فقط احياى به‌وسيله باران نيست، بلكه خداوند مردانى را مبعوث مى‌كند كه عدل را زنده كنند وزمين با احياى عدل زنده مى‌شود. سپس افزود: «وَلاَِقَامَةُ الْحَدِّ لِلَّهِ أَنْفَعُ فِي الاَْرْضِ مِنَ الْقَطْرِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً؛ و اقامه حد در آن سودمندتر است از نزول چهل روز باران در زمين».(14) البته اساس دعوت انبيا بر برنامه‌هاى فرهنگى است و اكثريت مردم از اين طريق به راه راست دعوت مى‌شوند؛ ولى مواردى پيدا مى‌شود كه افرادى سرسختانه در مقابل اوامر و نواهى آن‌ها به مخالفت برمى‌خيزند. در اين‌گونه موارد جز توسل به اجراى حدود و مجازات‌ها راهى نيست، همان‌گونه كه در برنامه تمام عقلاى جهان و قوانين عالم نيز همين‌گونه است. 🔴12. «و ترك شرب خمر را براى حفظ و سلامت عقل تشريع كرد»؛ (وَتَرْکَ شُرْبِ آلْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ). جاى شك و ترديد نيست كه شراب و همه مواد مخدر از دشمنان شماره يك عقل انسانى هستند؛ نه‌تنها در حالت مستى شعله عقل به‌كلى خاموش مى‌شود وافراد مست دست به هر كارى مى‌زنند، بلكه بعد از آن نيز تأثيرات زيادى در تخريب مغز و اعصاب از خود به جاى مى‌گذارد و گاه منجر به جنون مى‌شود. مرحوم «كلينى» در جلد ششم كتاب كافى بابى تحت عنوان «إنّ الْخَمْرَ رَأسُ كُلِّ إثْمٍ وَشَرٍّ» (شراب سرچشمه هر گناه و بدى است) آورده است و احاديث فراوانى در ذيل آن ذكر كرده است؛ از جمله در حديثى از رسول خدا صلي الله عليه وآله آمده است: «إِنَّ الْخَمْرَ رَأْسُ كُلِّ إِثْمٍ؛ شراب سرچشمه هر گناهى است».(15) در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً وَجَعَلَ مَفَاتِيحَهَا أَوْ قَالَ مَفَاتِيحَ تِلْکَ الاَْقْفَالِ الشَّرَابَ؛ خداوند براى شرور وبدى‌ها قفل‌هايى قرار داده (كه همان قفل عقل‌هاست) و كليد آن قفل‌ها را شراب قرار داده است».(16) در حديث ديگرى از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام نقل شده است كه فرمود: «مَا عُصِيَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِشَيْءٍ أَشَدَّ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَيَدَعُ الصَّلاَةَ الْفَرِيضَةَ وَيَثِبُ عَلَى أُمِّهِ وَأُخْتِهِ وَابْنَتِهِ وَهُوَ لا يَعْقِلُ؛ گناهى در پيشگاه خداوند شديدتر از شرب خمر نيست. بعضى از شراب‌ خواران نماز واجب را به‌كلى ترك مى‌كنند وممكن است به مادروخواهرودخترخود در حالى كه نمى‌فهمند تجاوز كنند».(17) 🔵✍ ... ۲۵۲ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
🔴11. «و اقامه حدود را براى بزرگ شمردن محرمات الهى قرار داد»؛ (وَإِقَامَةَ آلْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْ
🔴13. «و دورى از سرقت را براى حفظ عفت (و پرهيز از آلودگى به اموال مردم) مقرر داشت»؛ (وَمُجَانَبَةَ السَّرِقَة إِيجاباً لِلْعِفَّةِ). سرقت و دزدى به هر شكل باشد از بزرگ‌ترين گناهان در اسلام و داراى حدّ شرعى است و در همه عرف‌ها و تمام عقلا كارى بسيار زشت محسوب مى‌شود و در تمام قوانين دنيا براى آن مجازات مقرر شده است. تعبير به «عفت» در كلام امام عليه السلام اشاره به خويشتن‌دارى و مناعت طبع و ترك هرگونه حرص است. خداوند سرقت را ازاين‌رو تحريم فرموده كه افزون بر حفظ امنيت مالى جامعه، روح عفت را در افراد زنده كند، هيچ‌كس به اموال ديگرى چشم ندوزد و حتى در بدترين حالات معيشتى به فكر دستبرد به اموال ديگران نيفتد، همان‌گونه كه در قرآن مجيد خداوند عده‌اى از نيازمندان را با اين عبارت ستوده است: «(لِلفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِى الاَْرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ)؛ (انفاق‌هاى شما براى) كسانى باشد كه در راه خدا در تنگنا قرار گرفته‌اند (و توجه به آيات خدا آن‌ها را از وطن‌هاى خويش آواره ساخته و شركت در ميدان جهاد به آن‌ها اجازه نمى‌دهد تا براى تأمين هزينه زندگى دست به كسب و تجارتى بزنند) نمى‌توانند مسافرتى كنند (و سرمايه‌اى به دست آورند) و از شدت عفت و خويشتن‌دارى افراد ناآگاه آن‌ها را بى‌نياز مى‌پندارند؛ اما آن‌ها را از چهره‌هايشان مى‌شناسى».(18) به يقين همان اندازه كه حفظ امنيت جامعه اهميت دارد پرورش روح عفّت وابراز بى‌نيازى از اموال مردم نيز مهم است و درواقع اين روحيه است كه جامعه را به امنيت مالى رهنمون مى‌شود. 🔴14. «و ترك زنا را براى حفظ نسب‌ها قرار داد»؛ (وَتَرْکَ الزِّنَى تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ). به يقين زنا وآميزش‌هاى نامشروع آثار سوء فراوانى دارد كه امام عليه السلام به يكى از مهم‌ترين آن‌ها اشاره كرده است. هرگاه در جامعه آميزش‌هاى نامشروع رواج پيدا كند محصول آن فرزندان نامشروعى است كه وابسته به هيچ‌كس نيستند، نه كسى حضانت آن‌ها را بر عهده مى‌گيرد و نه تكيه‌گاهى براى خودشان پيدا مى‌كنند، نه حمايت مالى مى‌شوند، نه ارث دارند و نه از عواطف پدرانه و مادرانه برخوردارند. چنين فرزندانى بزرگ‌ترين مخاطره را براى جامعه دربر دارند. آمارها نشان مى‌دهد كه بسيارى از جنايات هولناك به دست همين فرزندان نامشروع انجام مى‌گيرد. به فرض كه نهادى اجتماعى فرزندان نامشروع را جمع‌آورى و حفاظت كند باز محروميت از پيوند با پدر و مادر و آثار عاطفى وقانونى آن كار خود را خواهد كرد. به همين دليل اسلام زنا را حرام كرده و مجازات سنگينى براى آن قائل شده است؛ ولى متأسفانه در تمدّن مادّى غرب نه‌تنها زنا حرام نيست، بلكه مراكز فحشا تحت حمايت دولت‌ها نيز هست و به دولت‌ها ماليات نيز مى‌پردازند. آن‌ها حتى براى روابط نامشروعِ زنان شوهردار نيز اهميتى قائل نيستند. تنها زناى به عنف را ممنوع و قابل تعقيب قانونى مى‌دانند و به همين دليل فرزندان نامشروع در جوامع غربى بسيار زياد است و مفاسد آن را نيز با چشم خود مى‌بينند؛ اما غلبه هوا و هوس و آزادى‌هاى به معناى بى‌ بندوبارى به آن‌ها اجازه محدودساختن را نمى‌دهد. در بعضى از جوامع غربى كار به آن‌جا رسيده كه در شناسنامه‌ها تنها نام مادر نوشته مى‌شود و از نام پدر خبرى نيست، زيرا ديده‌اند اگر نام پدر را بخواهند بنويسند مجهول بودن پدران براى بسيارى ازنوزادان مشكل عظيمى ايجادمى‌كند. شگفت‌آور است كه مجاز شمردن زنا حتى مانع از تجاوز به عنف نشده وبه‌گونه‌اى است كه آمار بعضى از كشورهاى غربى نشان مى‌دهد در هر دقيقه يك تجاوز به عنف صورت مى‌گيرد. البته زنا مفاسد بسيار ديگرى دارد كه امام على بن موسى‌الرضا عليه السلام در حديثى كه علامه مجلسى؛ در بحارالانوار از علل الشرايع نقل كرده به بخشى از آن اشاره مى‌كند، آن حضرت عليه السلام مى‌فرمايد: «وَحَرَّمَ الزِّنَا لِمَا فِيهِ مِنَ الْفَسَادِ مِنْ قَتْلِ الاَْنْفُسِ وَذَهَابِ الاَْنْسَابِ وَتَرْکِ التَّرْبِيَةِ لِلاَْطْفَالِ وَفَسَادِ الْمَوَارِيثِ وَمَا أَشْبَهَ ذَلِکَ مِنْ وُجُوهِ الْفَسَاد؛ خداوند زنا را حرام كرده است به علّت مفاسدى كه در آن است ازقبيل : قتل نفس، (به سبب برافروخته شدن آتش خشم همسران يا بستگان) و از دست رفتن نسب و ترك تربيت فرزندان و فاسد شدن نظم ميراث و امثال آن از مفاسد گوناگون».(19) 🔵✍ ... ۲۵۲ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
🔴13. «و دورى از سرقت را براى حفظ عفت (و پرهيز از آلودگى به اموال مردم) مقرر داشت»؛ (وَمُجَانَبَةَ ال
🔴15. «و ترك لواط (و همجنس‌گرايى) را براى افزايش نسل مقرر داشت». (وَتَرْکَ آللِّوَاطِ تَكْثِيراً لِلنَّسْلِ). مى‌دانيم آفرينش شهوت جنسى در زنان و مردان براى اين است كه از طريق صحيح، نسل انسان افزايش پيدا كند و از ميان نرود و اگر اين علاقه جنسى ميان زن و مرد نبود ممكن بود در مدت كوتاهى نسل انسان نابود شود. حال اگر اين علاقه جنسى به صورت همجنس‌گرايى درآيد كه هيچ تأثيرى در بقاى نسل نداشته باشد و اين مطلب در جامعه بشرى گسترش يابد آن هم سبب قطع نسل انسان يا كمبود افراد بشر خواهد شد. به همين دليل، استمنا يا آميزش با حيوانات نيز در اسلام تحريم شده است، زيرا آن‌ها نيز مانند همجنس‌گرايى سبب ضايع شدن نطفه‌هاى انسانى مى‌گردد. در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم كه زنديقى از آن حضرت سؤالى درباره تحريم زنا كرد و حضرت پاسخ او را فرمود و سپس از تحريم لواط پرسيد. امام عليه السلام فرمود: علتش اين است كه «أَنَّهُ لَوْ كانَ إِتْيانُ الْغُلامِ حَلالاً لاَسْتَغْنَى الرِّجالُ عَنِ النِّساءِ وَكانَ فِيهِ قَطْعُ النَّسْلِ وَتَعْطِيلُ الْفُرُوجِ وَكانَ فِى إِجازَةِ ذلِکَ فَسادٌ كَثِيرٌ؛ هرگاه آميزش با پسر حلال بود مردان از زنان بى‌نياز مى‌شدند و سبب قطع نسل و تعطيل آميزش مشروع و طبيعى مى‌شد و مجاز بودن اين كار مفاسد بسيارى دربر داشت».(20) شبيه همين معنا با توضيح بيشترى از امام على بن موسى‌الرضا عليه السلام نقل شده است.(21) البته آنچه امام عليه السلام در اين‌جا بيان فرموده و در روايات ديگرى نيز به آن اشاره شده يكى از آثار بسيار شوم همجنس‌گرايى است؛ آثار زيان‌بار ديگرى نيز دارد كه يكى از آن‌ها ازنظر مسائل بهداشتى و عاطفى است، زيرا اين كار، تحريف روشنى در آفرينش علاقه جنسى و اعضاى تناسلى است و امروز زيان آشكار آن به صورت بيمارى ايدز بروز كرده كه طبق بعضى از آمار، اكثر موارد ايدز از مسئله همجنس‌ گرايى ناشى مى‌شود، همان بيمارى‌اى كه امروز تمام اطباى جهان در درمان آن وامانده ‌اند، زيرا نيروى دفاعى بدن را از كار مى‌اندازد و انسان در مدت كوتاهى به انواع بيمارى‌ها مبتلا مى‌شود و با تمام كوشش‌ هايى كه از سوى پزشكان دنيا به عمل آمده هنوز داروى مطمئنى براى درمان آن پيدا نشده است. تشديد مجازات لواط در اسلام نسبت به زنا ممكن است ناشى از اين امور باشد. البته امروز برخى از طبيبان فاقد مسئوليت، به افرادى چراغ سبز نشان مى‌دهند و مى‌گويند كه علاقه آن‌ها به جنس موافق عامل ژنتيكى دارد و قابل تغيير نيست وبراى آن‌ها همجنس‌گرايى را مجاز مى‌شمرند و اين شبيه اظهار نظر جمعى ديگر از آن‌گونه اطباست كه استمنا را بى‌ ضرر و بى‌ خطر معرفى مى‌كنند. بدون شك صحه گذاشتن بر اين انحرافات و بيمارى‌ها كه به هر حال قابل علاج است ناشى از هماهنگ شدن با خواسته‌هاى انحرافى اين‌گونه بيماران است.(22) 🔵✍ ... ۲۵۲ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
🔴15. «و ترك لواط (و همجنس‌گرايى) را براى افزايش نسل مقرر داشت». (وَتَرْکَ آللِّوَاطِ تَكْثِيراً لِلن
🔴16. «و شهادت و گواهى را براى اظهار حق در برابر انكارها قرار داد»؛ (وَالشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَلَى آلُْمجَاحَدَاتِ). مى‌دانيم در اسلام كسى كه از حادثه‌اى باخبر باشد و آن را با چشم خود ببيند اگر به شهادت فراخوانده شود بر او واجب است بپذيرد و آنچه را ديده بيان كند؛ خواه درباره دوست باشد يا دشمن، خويشاوند باشد يا بيگانه. كتمان شهادت يكى از گناهان كبيره است، همان‌گونه كه قرآن مجيد باصراحت فرمود: «(وَلاَ تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ)؛ شهادت را كتمان نكنيد و هركس كتمان كند قلب او گناهكار است (چراكه حقيقتى را مخفى داشته است)».(23) در آيه قبل از آن مى‌فرمايد: «(وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا)؛ و شاهدان هنگامى كه دعوت (به دادگاه براى اداى شهادت) بشوند ابا نكنند».(24) روايات اسلامى نيز درباره كتمان شهادت، حرمت آن را با صراحت بيان كرده است در حالى كه در قوانين ديگر دنيا، شهادت شهود معمولا الزامى نيست؛ هركس مايل باشد و سود خود را در شهادت دادن ببيند شهادت مى‌دهد وگرنه مى‌تواند آن را مكتوم نمايد. واجب ساختن اين كار براى آن است كه افراد نتوانند حقوق مردم را پايمال كنند. در حديثى از رسول خدا صلي الله عليه و آله مى‌خوانيم: «مَنْ شَهِدَ شَهَادَةَ حَقٍّ لِيُحْيِيَ بِهَا حَقَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِوَجْهِهِ نُورٌ مَدَّ الْبَصَرِ تَعْرِفُهُ الْخَلَائِقُ بِاسْمِهِ وَنَسَبِه؛ كسى كه شهادت حقى بدهد تا حق مسلمانى را به‌وسيله آن احيا كند، روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى‌شود كه از صورتش نورى برمى‌خيزد كه تا آن‌جا كه چشم كار مى‌كند پيش مى‌رود و تمام خلايق او را با نام و نسبش مى‌شناسند».(25) در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم كه در تفسير آيه (وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا) مى‌فرمايد: «لاَ يَنْبَغِي لاَِحَدٍ إِذَا دُعِيَ إِلَى الشَّهَادَةِ يَشْهَدُ عَلَيْهَا أَنْ يَقُولَ لا أَشْهَدُ لَكُمْ؛ براى هيچ‌كس سزاوار نيست هنگامى كه دعوت به شهادت دادن بر چيزى شود بگويد: من براى شما شهادت نمى‌دهم».(26) شگفت اين‌كه بعضى از شارحان نهج‌البلاغه شهادت را در اين‌جا به معناى شهادت در راه خدا در ميدان نبرد تفسير كرده‌اند و آن را سبب تقويت دين دانسته‌اند در حالى كه تعبيرات امام عليه السلام ، قبل و بعد از آن تناسبى با آن ندارد، زيرا امام عليه السلام قبلاً جهاد را به عنوان عزت اسلام بيان فرمود و تعبير به «مجاحدات» (يعنى انكارها) مناسب بحث دعاوى است به خصوص كه ترك كذب نيز بعد از آن ذكر شده است كه با ترك شهادت دادن مناسب است. به‌علاوه آغاز حديث با جمله «فرض الله» شروع مى‌شود و به يقين خداوند شهادت را مأمورٌبِه نكرده بلكه جهاد را واجب فرموده كه احيانآ منتهى به شهادت مى‌شود. 🔵✍ ... ۲۵۲ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
🔴16. «و شهادت و گواهى را براى اظهار حق در برابر انكارها قرار داد»؛ (وَالشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَ
🔴17. «و ترك دروغ را براى احترام و بزرگداشت صدق و راستى قرار داد»؛ (وَتَرْکَ آلْكَذِبِ تَشْرِيفاً لِلصِّدْقِ). اساس زندگى اجتماعى بر اعتماد متقابل افراد نسبت به يكديگر است كه اگر اعتمادى نباشد رشته اجتماع از هم گسيخته خواهد شد. اعتماد در صورتى حاصل مى‌شود كه صدق و امانت بر جامعه حاكم باشد، زيرا دروغ و خيانت مهم‌ترين اسباب بدبينى و بى‌اعتمادى است. امام عليه السلام در اين تعبير زيبا مى‌فرمايد: خداوند ترك دروغ را واجب كرده تا راستگويى به عنوان يك فضيلت شمرده شود و افراد جامعه به سوى آن حركت كنند. در روايات اسلامى شديدترين تعبيرات درباره زشتى دروغ آمده است. قرآن مجيد مى‌گويد: «(إِنَّمَا يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْكَاذِبُونَ)؛ تنها كسانى دروغ مى‌بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند».(27) در حديثى از رسول خدا صلي الله عليه وآله مى‌خوانيم: «إنَّ الْكِذْبَ بابٌ مِنْ أبْوابِ النِّفاقِ؛ دروغ درى از درهاى نفاق است».(28) در كتاب كافى از اميرمؤمنان عليه السلام چنين نقل شده كه فرمود: «لا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الاِْيمَانِ حَتَّى يَتْرُکَ الْكَذِبَ هَزْلَهُ وَجِدَّهُ؛ انسان طعم ايمان را نمى‌چشد مگر زمانى كه دروغ را خواه شوخى باشد يا جدى، رها كند».(29) احاديث در اين زمينه بسيار است. با حديث ديگرى از پيغمبر اكرم صلي اله عليه وآله اين سخن را پايان مى‌دهيم آن‌جا كه فرمود: «إيّاكُمْ وَالْكِذْبَ فَإِنَّهُ مِنَ الْفُجُورِ وَهُما فِى النّار؛ از دروغ بپرهيزيد، زيرا دروغ با فجور و گناهان (ديگر) همراه است و هر دو در آتشند».(30) 🔵✍ ... ۲۵۲ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
🔴17. «و ترك دروغ را براى احترام و بزرگداشت صدق و راستى قرار داد»؛ (وَتَرْکَ آلْكَذِبِ تَشْرِيفاً لِل
🔴18. «و سلام را امان در برابر ترس‌ها قرار داد»؛ (وَالسَّلاَمَ أَمَاناً مِنَ آلَْمخَاوِفِ). منظور از «سلام» در اين‌جا همان سلام كردن است كه هرگاه كسى به ديگرى سلام كند مفهومش اين است كه هيچ‌گونه قصد آزار و اذيت او را ندارد وهنگامى كه شنونده سلام را با سلام پاسخ مى‌گويد مفهوم آن نيز اين است كه از ناحيه او خوف و ضررى براى سلام كننده موجود نيست. توضيح اين‌كه در آغاز اسلام و مدتى پس از آن بسيارى از مردم هنگام برخورد با يكديگر اگر طرف از قبيله خودشان نبود، احساس ناامنى مى‌كردند؛ ولى اگر او ابتدا سلام مى‌كرد و طرف مقابل نيز پاسخ مى‌گفت، به منزله تعهدى بود كه هيچ‌گونه ضرر و زيانى به يكديگر نمى‌رساندند، همان‌گونه كه اگر شخصى بر آن‌ها وارد مى‌شد و غذايى مى‌آوردند و از غذاى صاحب منزل مى‌خورد طرفين نسبت به يكديگر احساس امنيت مى‌كردند؛ صاحب خانه عملاً تحيتى گفته بود و ميهمان تازه وارد نيز عملاً به آن پاسخ داده بود. البته گاه مى‌شد كه پس از سلام و جواب آن، قرائن و شواهدى برخلاف موارد مذكور به نظر مى‌رسيد كه براى برطرف كردن آن خوف، احتياج به گفت‌وگوى بيشترى بود، ازاين‌رو در داستان ابراهيم عليه السلام مى‌خوانيم: هنگامى كه فرشتگان پروردگار به صورت افراد ناشناسى بر او وارد شدند و سلام كردند ابراهيم عليه السلام كه چهره‌هاى آن‌ها را بسيار ناشناس ديد گفت: «ما از شما مى‌ترسيم». به خصوص هنگامى كه غذا براى آن‌ها آورد و آن‌ها دست به سوى غذا دراز نكردند؛ اما چيزى نگذشت كه ترس ابراهيم عليه السلام زائل شد هنگامى كه گفتند: «ما فرستادگان پروردگار توايم» و او را به فرزند بشارت دادند. «(وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلاَمآ قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ * فَلَمَّا رَءَا أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ).(31) اكنون اين سؤال پيش مى‌آيد كه سلام كردن جزء مستحبات است و با جمله «فرض الله» كه در آغاز اين كلام حكمت‌آميز آمده سازگار نيست، ازاين‌رو بعضى از شارحان، سلام را در اين‌جا به معناى پاسخ سلام تفسير كرده‌اند تا با وجوب سازگار باشد.(32) در حالى كه اين تفسير افزون بر اين‌كه مخالف ظاهر عبارت امام عليه السلام است با مسئله امنيت از ترس سازگار نيست، زيرا هم ابتدا به سلام و هم پاسخ آن هر دو سبب احساس امنيت مى‌شد. ولى با توجه به اين‌كه «فرض» معناى وسيعى دارد كه هرگونه تشريع را اعم از واجب و مستحب شامل مى‌شود، مشكلى به وجود نمى‌آيد كه ما ناچار باشيم سلام را به معناى پاسخ سلام بدانيم. درنتيجه به يقين فلسفه‌اى كه امام عليه السلام براى نماز بيان فرموده، هم نماز واجب را فرا مى‌گيرد و هم مستحب را و همچنين درمورد زكات و روزه. بعضى از شارحان نهج‌البلاغه «سلام» را به معناى صلح تفسير كرده‌اند وگفته‌اند: «آن چيزى كه سبب زائل شدن خوف و ترس در جامعه بشرى مى‌شود همان مسئله صلح است كه مانع از بروز جنگ‌هاى ويرانگر و مخرب است».(33) اين تفسير، تفسير بعيدى به نظر نمى‌رسد و ممكن است هر دو تفسير در مفهوم كلام امام عليه السلام جمع باشد. شگفت اين‌كه بعضى به جاى «سلام»، «اسلام» ذكر كرده‌اند(34) در حالى كه در هيچ‌ يك از نسخ نهج‌البلاغه اين واژه نيامده، هرچند در غررالحكم به جاى «سلام»، «اسلام» آمده است(35)، بنابراين تكيه بر يك احتمال نادر، مناسب تفسير كلام امام عليه السلام است به خصوص اين‌كه اگر به جاى «سلام»، «اسلام» بود مى‌بايست در آغاز اين سخن و به دنبال «فَرَضَ اللهُ الاْيمانَ تَطْهيرآ مِنَ الشِّرْکِ» ذكر شود. 🔵✍ ... ۲۵۲ 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
(شكست نظام طبقاتى) بر اساس آیه 13 حجرات: یا ایُّهَا النّاس اِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنثى؛ اى مـردم مـا شـمـا را از یـك مـرد و زن آفـریـدیم ، پس همه انسانها، نژادها، قبیله‌ها با هم برابرند. رسول گرامى اسلام علیه السّلام با همه بگونه‌اى مساوى برخورد مى كرد. امـّا خـلیـفـه اوّل و خـلیـفـه دوّم و خـلیـفـه سـوم بـه سـنـّت رسـول خـدا صلى الله علیه و آله عمل نكردند، و انواع تبعیضات در تقسیم مدیریّت ها، و توزیع بیت المال صورت گرفت كه قابل چشم پوشى نبود. خـلیـفـه اوّل، حتّى بزرگان انصار را در لشگرهاى خود فرماندهى نمى‌داد و تنها ثابت بن قیس را با اصرار و اجبار به كار گماشت كه انصار اعتراض كردند. (۱) و دوّمى و سوّمى، آنقدر در زنده شدن روح نژاد پرستى، افراط كردند كه همه زبان به اعتراض گشودند. عرب خود را بر غیر عرب برترى مى‌داد. بنى امیّه همه مراكز كلیدى كشور را در زمان خلیفه دوّم و به خصوص در زمان خلیفه سوم در دسـت گـرفـتـنـد و یـك نـظـام طـبـقـاتـى جـاهـلى به وجود آوردند، كه شباهتى با جامعه رسول خدا صلى الله علیه و آله نداشت . حـضـرت امـیـرالمـؤمـنین على علیه السّلام یكى از اهدافش ، شكستن بافت طبقاتى ظالمانه موجود جامعه بود. وقتی موجودى بیت المال را مساوى تقسیم كرد، اعتراض امتیاز خواهان بلند شد.بـه هـمـه ۳ درهـم داد و براى خودش هم ۳ درهم برداشت ، و به آزاد كرده خودش قنبر هم ۳ درهم داد. برخلاف شیوه‌هاى سه خلیفه قبلى، بزرگان انصار را ولایت داد، از قریش و بنى هاشم هم استفاده كرد، و حـتّى در نشستن و برخاستن نیز چونان رسول خدا صلى الله علیه و آله عدالت رفتارى را رعایت كرد. ✍ ... 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
امام عليه السلام در اين كلام نورانى اشاره به اهميت مسئله شُكر با تعبير جديد مى‌كند، مى‌فرمايد: «خداوند در هر نعمتى حقى دارد. كسى كه حق آن را ادا كند، آن نعمت را بر او افزون مى‌كند و كسى كه در آن كوتاهى نمايد آن نعمت را در خطر زوال قرار مى‌دهد»؛ (إِنَّ لِلّهِ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً، فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنَها، وَمَنْ قَصَّرَ عَنْهُ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ). «خاطَرَ» (از ماده مخاطره) به معناى به خطر افكندن است. منظور امام عليه السلام از حق نعمت، همان شكر است؛ نه تنها شكر زبانى و قلبى بلكه اساس شكر، شكر عملى است؛ يعنى از آن نعمت خداداد به نفع مظلومان استفاده كردن، صله رحم به‌جا آوردن، آلام بيماران را تخفيف دادن، تعظيم شعائر نمودن، به فكر يتيمان بودن و امثال اين‌ها. شكر نعمت‌هايى مانند چشم و گوش و عقل و هوش، اين است كه آن‌ها را در مسير اهدافى كه براى آن آفريده شده‌اند به كار بگيريم و مطابق تعبير معروف علماى اخلاق، «الشُّكْرُ هُوَ صَرْفُ الْعَبْدِ جَميعَ ما أنْعَمَهُ اللهُ فيما خُلِقَ لاِجْلِهِ؛ شكر عبارت از اين است كه انسان، تمام آنچه را خدا به او روزى داده براى آن اهدافى كه آفريده شده است صرف كند». البته شكر زبانى جايگاه خود را دارد؛ در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم : «تَمَامُ الشُّكْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ تمام شكر آن است كه انسان (از روى اخلاص و ايمان) بگويد: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».(1) در حديث ديگرى از امام باقر و امام صادق عليهما السلام آمده است كه نوح عليه السلام همه روز صبحگاهان و عصرگاهان اين كلمات را به درگاه خدا عرضه مى‌داشت : «أَللّهُمَّ إِنِّى أُشْهِدُکَ أَنَّ ما أَصْبَحَ أَوْ أَمْسى بِى مِنْ نِعْمَةٍ فِى دِيْنٍ أَوْ دُنْيا فَمِنْکَ، وَحْدَکَ لا شَرِيْکَ لَکَ، لَکَ الْحَمْدُ وَلَکَ الشُّكْرُ بِها عَلَىَّ حَتّى تَرْضى، وَبَعْدَ الرِّضا؛ خداوندا من تو را گواه مى‌گيرم: هر نعمتى صبح و شام به من مى‌رسد، چه دينى و چه دنيوى، چه معنوى و چه مادى، همه از سوى توست، يگانه‌اى و شريكى ندارى، حمد مخصوص توست و شكر هم از آن تو، آن‌قدر شكرت مى‌گويم تا از من خشنود شوى و حتى بعد از خشنودى».(2) در بعضى از روايات آمده است كه خداى متعال بدين سبب او را عبد شكور خوانده است.(3) همچنين شكر قلبى نيز جايگاه خود را دارد كه انسان واقعاً از خداوند به سبب نعمت‌هايى كه به او ارزانى داشته راضى باشد؛ ولى به هر حال شكر در صورتى كامل مى‌شود كه جنبه‌هاى عملى آن آشكار گردد. از بعضى روايات استفاده مى‌شود كه علاوه بر اين‌ها انسان بايد از واسطه نعمت هم تشكر كند تا شكر او كامل گردد. ۲۴۴ ... 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
: امام (ع) در این کلام حکیمانه به ظالمان هشدار مىدهد که در انتظار انتقام باشند، مى فرماید: «روز انتقام مظلوم از ظالم، شدیدتر از روز ستم کردن ظالم بر مظلوم است»؛ (یَوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى آلْمَظْلُومِ). همانگونه که در ذکر سند این حکمت آمد، شبیه آن با تفاوتى در حکمت 341 آمده است آنجا که مى فرماید: «یَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ؛ روز اجراى عدالت بر ستمگر، سختتر است از روز ظلم ستمگر بر مظلوم». جمعى از شارحان نهج البلاغه این سخن را اشاره به انتقام الهى در روز قیامت دانسته اند. در این صورت شدیدتر بودن روز انتقام مظلوم آشکار است، زیرا مظلوم مثلاً یک بار به دست ظالم کشته یا مجروح مى شود ولى کیفر ظالم در روز قیامت مکرر خواهد بود و به آسانى پایان نمى یابد. در حالى که بعضى دیگر آن را اشاره به انتقامهاى الهى در دنیا و آخرت، هر دو دانسته اند، زیرا تجربه نشان مى دهد که گروه زیادى از ظالمان، پیش از گرفتار شدن به مجازات الهى در آخرت، در همین دنیا کیفر شدیدى مى بینند. اگر تاریخ را مطالعه کنیم مصداقهاى زیادى براى این مطلب دیده مى شود. در طول عمر خود نیز بسیارى از ظالمان را دیده ایم که به چه روز سیاهى نشستند و گرفتار چه عقوبتهاى دردناکى شدند؛ افزون بر رسوایى هاى فراوان و اهانتهاى شدید که دامان آنها را گرفت. در قرآن مجید نیز بارها به این حقیقت اشاره شده که بسیارى از ظالمان در همین دنیا نیز گرفتار کیفرهاى شدیدى مى شوند؛ از جمله در آیه 102 سوره «هود» مى خوانیم: «(وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِىَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ)؛ و این چنین است مجازات پروردگار تو، هنگامى که شهرها و آبادى هاى ظالم را مجازات مى کند! (آرى،) مجازات او، دردناک و شدید است!». در آیه 45 سوره «حج» نیز آمده است: «(فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِىَ ظَالِمَةٌ فَهِىَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ)؛ چه بسیار شهرها و آبادى هایى که آنها را نابود و هلاک کردیم در حالى که (مردمش) ستمگر بودند، به گونه اى که بر سقفهاى خود فروریخت! (نخست سقفها ویران گشت؛ و بعد دیوارها بر روى سقفها!) و چه بسیار چاه پرآب که بى صاحب ماند؛ و چه بسیار قصرهاى محکم و مرتفع!». در روایات اسلامى و نیز در نهج البلاغه کراراً به این مطلب اشاره شده است. امام امیرمؤمنان على (ع) در عهدنامه مشهور خود به مالک اشتر مى فرماید : «وَلَیْسَ شَیْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْیِیرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَتَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَهُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَادِ؛ (بدان) هیچ چیز در تغییر نعمتهاى خداوند و تعجیل انتقام و کیفر او از اصرار بر ظلم و ستم سریعتر نیست، زیرا خداوند دعاى مظلومان را مىشنود و در کمین ستمکاران است». در حدیث دیگرى که در غررالحکم از آن حضرت نقل شده آمده است: «الظُّلْمُ فِى الدُّنیا بَوارٌ وَفِی الاْخِرَةِ دَمارٌ؛ ظلم در دنیا مایه نابودى و در آخرت موجب هلاکت است».(1) در حدیث دیگرى در همان کتاب آمده است: «الظُّلْمُ یَزِلُّ الْقَدَمَ وَیَسْلُبُ النِّعَمَ وَیُهْلِکُ الاُْمَمَ؛ ظلم موجب لغزش و سلب نعمت و سبب هلاکت امتهاست».(2) در کتاب «کافى» از امام صادق (ع) آمده است که دو نفر درباره دعوایى که در میان آنها بود خدمت حضرت رسیدند. هنگامى که امام (ع) سخن آنها را شنید فرمود: «أَمَا إِنَّهُ مَا ظَفِرَ أَحَدٌ بِخَیْرٍ مِنْ ظَفَرٍ بِالظُّلْمِ؛ بدانید کسى که با ظلم پیروز شود هرگز به خیرى دست نیافته است». سپس افزود: «أَمَا إِنَّ الْمَظْلُومَ یَأْخُذُ مِنْ دِینِ الظَّالِمِ أَکْثَرَ مِمَّا یَأْخُذُ الظَّالِمُ مِنْ مَالِ الْمَظْلُومِ؛ بدانید مظلوم از دین ظالم بیش از آنچه ظالم از مال مظلوم مى گیرد خواهد گرفت». و در ذیل حدیث آمده است که آن دو بعد از شنیدن سخنان امام (ع) پیش از آنکه از جاى برخیزند با یکدیگر صلح کردند».(3) این سخن را با حدیثى از رسول خدا (ص) پایان مى دهیم آنجا که فرمود: «بَیْنَ الْعَبْدِ وَالْجَنَّةِ سَبْعُ عِقابٍ أهْوَنُهَا الْمَوْتُ. قالَ أنَس: قُلْتُ: یا رَسُولُ اللهِ! ما أصْعَبُها؟ قالَ: الْوُقُوفُ بَیْنَ یَدَىِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ إذا تَعَلَّقَ الْمَظْلُومُونَ بِالظّالِمِینَ؛ در میان بهشت و انسان هفت گردنه مخوف است که ساده ترین آنها مرگ است. انس (از اصحاب رسول الله 9) مى گوید: عرض کردم اى رسول خدا! سختترین آنها کدام است؟ فرمود: حضور در پیشگاه خداوند متعال در زمانى که مظلومان دامن ظالمان را مى گیرند».(4) ۲۴۱ ... ✍ ▪️ @nahjolbalaghekhani▪️
پندهای مولا علی علیه السّلام
#حڪـمـت_۲۳۸ نـهـج الـبـلاغـہ وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِيهَا
🌺 امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به مشكلات موجود در گروهى از زنان اشاره كرده، مى فرمايد: «تمامى وجود زن شرّ است و بدترين چيزى كه در اوست اين كه از وجودش چاره اى نيست»; (أَلْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا، وَشَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لاَبُدَّ مِنْهَا!). روشن است كه منظور امام(عليه السلام) در اين كلام تمام زنان نيستند زيرا زنان برجسته در اسلام فراوان بوده اند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)، امام و ساير ائمه(عليهم السلام) براى آنها احترام فراوان قائل بودند. حدیث معروف رسول اکرم که مى فرمود: «حُبِّبَ إلَىَّ مِنَ الدُّنْیا ثَلاثٌ: النِّساءُ وَالطّیبُ وَجُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنی فِی الصَّلاةِ; سه چیز از دنیاى شما محبوب من است: بوى خوش و زنان و نور چشمانم نماز است»(1) شاهد گویاى این مطلب است. افزون بر این قرآن مجید بسیارى از زنان را مدح کرده است; مثلا مى فرماید: «(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّنْ ذَکَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ); هر کس کار شایسته اى انجام دهد خواه مرد باشد یا زن در حالى که مؤمن است به طور مسلّم او را حیات پاکیزه اى مى بخشیم; و پاداش آنها را مطابق بهترین اعمالى که انجام مى دادند، خواهیم داد».(2) در حدیث معروفى که در تفسیر نور الثقلین آمده مى خوانیم: هنگامى که اسماء بنت عمیس با همسرش جعفر بن ابى طالب از حبشه آمد بر زنان پیغمبر وارد شد و از آنها سؤال کرد: آیا چیزى از قرآن درباره اهمیت زنان آمده است؟ آنها گفتند: نه. اسماء بى درنگ نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمد، عرض کرد: اى رسول خدا! زنان در ناامیدى و خسارتند، فرمود: چرا؟ عرض کرد: زیرا درباره آنها خوبى هایى که درباره مردان گفته مى شود ذکر نمى گردد! (براى رفع اشتباه او) این آیه نازل شد: «(إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللهُ لَهُمْ مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً); به یقین مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع (فرمان خدا) و زنان مطیع (فرمان خدا)، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که (بسیار خدا را) یاد مى کنند خداوند براى همه آنان آمرزش و پاداش عظیمى فراهم ساخته است».(3) نیز قرآن بعضى از زنان را به عنوان الگو و اسوه حتى براى مردان قرار داده است: «(وَضَرَبَ اللهُ مَثَلا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَکَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ وَنَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ); و خداوند براى مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است در آن هنگام که گفت پروردگارا نزد خود براى من خانه اى در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار خویش و کتاب هایش را تصدیق کرد و از مطیعان (فرمان خدا) بود».(4) آرى این دو زن فداکار و با ایمان و با تقوا در نوع خود سرمشق و اسوه اى براى مردان و زنان جهان شدند. هر چند قرآن مجید در کنار این دو زن سخن از دو زن دیگر ناصالح مى گوید که الگو براى کافران بوده اند: همسر نوح و همسر لوط که در کنار دو پیغمبر مى زیستند; اما از نورانیت وجود آنها بهره نگرفتند و گمراه و همصدا با کافران شدند. در اخبار اسلامى روایاتى که دوست داشتن زنان را نشانه ایمان یا از اخلاق انبیا مى شمرد فراوان است; در حدیثى از رسول خدا مى خوانیم: «کُلَّما ازْدادَ الْعَبْدُ إیماناً إزْدادَ حُبّاً لِلنِّساءِ; هر قدر بندگان خدا در ایمانشان افزوده شود محبت زنان در قلوب آنها فزونى مى یابد».(5) ۲۳۸ ... 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#حڪمـت_۲۳۷ نهـج الـبـلاغـہ وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ
امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى انگيزه هاى عبادت عابدان را با ذكر سلسله مراتب آنها بيان كرده، مى فرمايد: «گروهى خدا را از روى رغبت و ميل (به بهشت) و پرستش كردند، اين عبادت تاجران است و عدّه اى از روى ترس او را پرستيدند و اين عبادت بردگان است و جمعى ديگر خدا را براى شكر نعمت ها (و اين كه شايسته عبادت است) پرستيدند. اين عبادت آزادگان است»; (إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَْحْرَارِ). امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه انگيزه هاى عبادت را به صورت بسيار لطيف، زيبا و دقيق بيان فرموده و مردم را به سه گروه تقسيم مى كند. گروه اوّل كسانى هستند كه شوق بهشت و عشق به حور و قصور و مواهب ديگر بهشتى آنها را به سوى عبادت پروردگار دعوت مى كند، گرچه عبادت اينها بر خلاف آنچه بعضى از ناآگاهان پنداشته اند صحيح است; ولى به يقين در حد اعلا نيست، زيرا كارشان شبيه تاجرانى است كه سرمايه اى را به بازار مى برند تا چيز بهتر و بيشتر به دست آورند. گروه دوم كسانى هستند كه ترس از آتش دوزخ و عذاب هاى جانكاه آن، ايشان را وادار به اطاعت و عبادت پروردگار مى كند. گرچه عبادت اين گروه ـ همان گونه كه خواهد آمد ـ نيز صحيح است; ولى در حد اعلى نيست، زيرا كار آنها شبيه غلامانى است كه از ترس تازيانه مولا انجام وظيفه مى كنند. اما گروه سوم كسانى هستند كه سطح فكر و معرفت و اخلاصشان برتر از اين است كه عشق به نعمت هاى بهشتى و وحشت از عذاب هاى دوزخى آنها را به عبادت پروردگار وادارد، بلكه محبت پروردگار و شكر نعمت هاى او و عشق به قرب حق آنها را به عبادت جذب مى كند. اين برترين انگيزه عبادت است و اين عبادت آزادگان است; آزادگان از عشق به جنت و ترس از نار. شبيه اين معنا به صورت ديگرى ـ طبق روايتى كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار آورده از آن حضرت نقل شده مى فرمايد: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَلاَ طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك; (خداوندا!) من تو را از ترس دوزخت پرستش نكردم و نه به جهت طمع در بهشت تو; ولى تو را شايسته عبادت ديدم و پرستيدم».(1) در حدیث دیگرى از آن حضرت این تقسیم هاى سه گانه به تعبیر دیگرى نقل شده و در آخر آن آمده است: «لَکِنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّوَجَلَّ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْکِرَامِ وَهُوَ الاَْمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ وَهُمْ مِنْ فَزَع یَوْمَئِذ آمِنُونَ; ولى من او را به جهت عشق به آن ذات پاک مى پرستم و این عبادت بزرگواران است که سبب آرامش و امنیت در روز جزاست، زیرا خداى متعال مى فرماید: آنها از وحشت آن روز در امانند».(2) ۲۳۷ ... 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
(ع) ! اسامی و نام ها گاهی اوقات فلسفه ها و ماجراهایی در پشت خود دارند! اسامی بایستی به نوعی بر مسّمای خود دلالت داشته باشند، در غیر این صورت و اگر میان اسم مسّمی ارتباط و دلالتی نباشد، اسم گذاری چه معنا و هدفی خواهد داشت؟! بعضی از اسم‌ها و نام ها مخصوص برخی از مسّماها هستند که شاید تنها برازنده ی خود آنها باشند و بر غیر آنها دلالت روشنی نداشته باشند. نام گذاری کودکی که متولد می شود یکی از این موارد است که بایستی نهایت دقت در انتخاب اسم انجام شود. اما بعضی از کودکان و نوزادان را کسانی برتر از انسان های معمولی برایشان اسم انتخاب می کنند. بعضی از نوزادان اسم شان از جانب خدا و عالم غیب برگزیده می شود! از جمله ویژگی های مختص امیرالمومنین(علیه السلام) که تنها در مورد ایشان صادق است و مزید شرافت آن حضرت است موضوع نام گذاری حضرت امیر(علیه السلام) است که از عالم غیب برایشان این نام یعنی ((علی)) برگزیده شد. در واقع قبل از ولادت حضرت علی(علیه السلام) نام او در تمام کتب آسمانی بوده است و هزاران سال قبل از خلقت او در تمام آسمان ها و ابواب جنت و عرض حق تعالی نام ((علی)) ثبت شده بود. نام مبارک امیرالمومنین(علیه السلام) همراه با نام گرامی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به عنوان نبی و امام نزد پروردگار عالم و نیز همه کتب آسمانی ثبت و ضبط بوده است و بر این مطلب فریقین از شیعه و اهل سنن گواهی داده اند! ✍ ... 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
! امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اندرز مهمى به فرزندش مى دهد و مى فرمايد: «هرگز كسى را به مبارزه دعوت مكن (و آغازگر جنگ مباش) ولى اگر كسى تو را به مبارزه فراخواند اجابت كن (و سستى در جهاد با دشمن مكن) زيرا دعوت كننده به مبارزه ستمكار و ستمكار در هر حال مغلوب است»; (لاَ تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَة، وَإِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا فَأَجِبْ، فَإِنَّ الدَّاعِيَ إِلَيْهَا بَاغ، وَالْبَاغِيَ مَصْرُوعٌ). «مبارزة» به معناى جنگ تن به تن است و «باغى» به معناى ستمگر و «مصروع» به معناى شكست خورده بر زمين افتاده است. شايد بعضى از شارحان چنين پنداشته اند كه اين سخن اشاره به جنگ هاى تن به تن در بيرون از دايره جهاد است در حالى كه هرگز چنين نيست. هرگاه كسى ما را در غير ميدان جهاد به مبارزه طلبد نه تنها پذيرش دعوت او مطلوب نيست بلكه حرام است، زيرا القاى نفس در تهلكه است تنها جايى كه مى توان دعوت به مبارزه را پذيرفت ميدان جهاد است، زيرا در بسيارى از ميدان هاى جهاد در آغاز، جنگ هاى تن به تن انجام مى شد; كسى از لشكر دشمن بيرون مى آمد و مبارز مى طلبيد، ديگرى در برابر او قرار مى گرفت و سرانجام يكى از آن دو بر خاك مى افتاد. مسلمانان دستور داشتند آغازگر مبارزه در ميدان هاى جنگ نباشند; ولى در صورتى كه كسى از لشكر دشمن در وسط ميدان قرار گرفت و مبارز طلبيد، سكوت در برابر او جايز نيست، زيرا چنين سكوتى مساوى با شكست به شمار مى آيد و مى دانيم اميرمؤمنان(عليه السلام) كرارا در ميدان هاى جنگ با دشمنان اسلام به مبارزه طلبيده شد و امام(عليه السلام) در برابر حريف خود قرار گرفت و او را از پاى در آورد كه بارزترين نمونه آن ميدان جنگ خندق و قرار گرفتن در مقابل «عمرو بن عبدود» است، زيرا او بارها در وسط ميدان مبارز طلبيد و هيچ كس جرأت نكرد در مقابل او ظاهر شود و اميرمؤمنان(عليه السلام) بارها از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) تقاضا كرد كه اجازه دهد در برابر او قرار گيرد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى اين كه ديگران را آزمايش كند رخصت نمى داد; ولى آخرين بار اجازه داد و آن حضرت در برابر عمرو قرار گرفت و با مبارزه اى قهرمانانه او را بر خاك افكند و حديث معروف «لَضَرْبَةُ عَلِىّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ; ضربه اى كه على(عليه السلام) در روز خندق (بر پيكر عمرو بن عبد ود) وارد كرد از عبادت جن و انس بالاتر است» (1) را بيان فرمود. ۲۳۳ ... 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
🌳 : آنچه در حديث پربار بالا آمد اشاره به جنگ هاى تن به تنى بود كه در ميدان هاى جهاد واقع مى شد و در واقع ضرورتى اجتناب ناپذير بود و گاه اين جنگ هاى تن به تن از جنگ هاى مغلوبه كه همه لشكريان دو طرف به پيكار مى پرداختند جلوگيرى مى كرد، همان گونه كه در نبرد عظيم خندق صورت گرفت كه با كشته شدن عمرو بن عبدود در جنگ تن به تن با اميرمؤمنان على(عليه السلام) روحيه دشمن شكست خورد و با عوامل ديگرى از قبيل طوفان دست به دست هم داد و لشكر عظيم قريش از ميدان عقب نشينى كردند. ولى در تاريخ اروپا جنگ هاى تن به تن به صورت بسيار زشتى انجام مى گرفت به اين معنا كه دو نفر كه با هم خصومت داشتند يكديگر را به مبارزه فرا مى خواندند و با استفاده از سلاح هاى مرگبار به هم حمله مى كردند و تا يكى كشته مى شد مبارزه آنها تمام مى گشت كه در كتب مختلف آنها شرح آن آمده است. آنچه را در ذيل مى خوانيد عصاره اى است كه از سه دائرة المعارف معروف غربى گرفته شده است: مبارزه تن به تن يا همان دوئل واژه اى است كه از زبان لاتين گرفته شده است به اين شكل كه دو تن كه با يكديگر خصومت داشتند با استفاده از شمشير و يا اسلحه اى مرگبار به مبارزه بر مى خواستند. اين عمل در ابتدا در قرون وسطى و در اروپاى شرقى مرسوم بود و حتى گفته شده است كه به دوران قبل از مسيح باز مى گردد. بعد از مدتى اين عمل از سوى دادگاه جنبه قانونى يافت و به عنوان وسيله اى براى رفع خصومت معرفى شد و در مواردى دادگاه حكم به انجام دوئل مى كرد. در زمان چارلز نهم در فرانسه انجام اين عمل تا جايى شدت يافت كه او در سال 1566 مجازات اعدام را براى كسانى كه دست به اين عمل مى زدند مقرر كرد. با اين وجود در تواريخ نوشته شده است كه بعداً در زمان لوئى چهارم در فرانسه در عرض هجده سال بيش از چهار هزار نفر در اين نبرد تن به تن كشته شدند و يا در زمان لوئى سيزدهم تعداد كشتگان در عرض بيست سال به هشت هزار نفر بالغ شد. دامنه اين نوع نبرد تا جايى گسترش يافته بود كه به محض كوچك ترين توهين و يا صرف احتمال وجود توهين، فردى كه مورد اهانت قرار گرفته بود زمان و مكان دوئل را تعيين مى كرد و انجام اين عمل نوعى دفاع از آبرو و حفظ شرافت تلقى مى شد و حتى گفته شده كه همه افراد به انجام دادن اين كار مجاز بودند و فقط زنان، افراد زير بيست سال و يا بالاتر از شصت سال و يا كسانى كه بيمارى داشتند از اين عموميت مستثنا بودند. با اين وجود همواره در جواز اين عمل بحث بود و آن را مخالف قوانين مى دانستند و سرانجام در اوائل قرن بيستم ممنوعيت جهانى آن اعلام شد و يكى از عوامل ممنوعيت آن را افول طبقه اشراف دانسته اند، زيرا دوئل غالباً در ميان آنها و به اصطلاح براى حمايت از آبرو و شرافت خانوادگى انجام مى گرفت. نوع ديگرى از دوئل نيز وجود داشت كه محدود به خصومت هاى شخصى نبود و در جنگ ها و نبردها به شكل مبارزه تن به تن نمودار مى شد و حتى در كتاب تاريخ اثراتى از آن در سده هفتم پيش از ميلاد به چشم مى خورد و نبردهاى شواليه ها و يا به مبارزه طلبيدن هاى مرسوم در نبردهاى اسلامى از اين قبيل است. امروزه اين نوع نبرد در ميادين جنگ منسوخ شده و سلاح هاى كشتار جمعى جايگزين آن گرديده است.[۲] ۲۳۳ ... 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
حضرت علی كه خود در دامان پيامبراكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله است، از آن بزرگوار آموخته است كه رمز پيروزي و موفقيت در زندگي، به خصوص در كانون گرم خانواده، داشتن اخلاق و خوي نيكو و پسنديده است. دو نكته اساسي خانواده‌ علوي امام علي عليه‌السلام و فاطمه سلام‌الله‌ عليها اين است كه هر دو از چشمه سار وحي سيراب شده و توسط پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله، تربيت و پرورش يافته‌اند. لذا از جهت اخلاقي، آن دو بزرگوار بسيار به هم نزديك و شبيه هم هستند و با يكديگر توافق كامل دارند و ديد و بينش هر دو به زندگي، يكي است؛ بدين جهت رابطه‌اي كه با يكديگر برقرار كرده‌اند، همراه با محبت، مهرباني، صفا و وفاداري به همديگر و احترام متقابل است. آن دو، به خُلق و خُوي هم آشنا هستند و چه زيباست اين وصلت و رشته‌ پيوند خانوادگي كه ميان آنان كه هيچ چيز آن را سُست و متزلزل نمي‌سازد؛ زيرا حضرت علي عليه‌السلام، حضرت فاطمه سلام‌الله‌علي‌ها را به خوبي مي‌شناسد و براي او احترامي در خور قائل است. حضرت علي عليه‌السلام، به خوبي مي‌داند كه فاطمه سلام‌الله‌علي‌ها، از بزرگان زنان عالم و نوري از انوار پيامبر اعظم صلي‌الله‌عليه‌وآله است و نيز به خوبي آگاه است كه اگر يكي از ويژگي‌ها نصيب زن ديگري ‌مي‌شد، شايسته هر نوع تعظيم و تكريم بود تا چه رسد به فاطمه سلام‌الله‌ عليها كه خود داراري همه آن فضيلت‌هاست. حضرت فاطمه سلام‌الله‌ عليها نيز منزلت و مقام عالي شوهر را مي‌دانست و او را محترم مي‌شمرد؛ آن چنان كه زن مسلمان، به پيشواي خويش احترام مي‌كند؛ زيرا فاطمه سلام‌الله‌علي‌ها به مقام حق علي عليه‌السلام، چنان كه بايد و شايد، آشنا بود و از او پيروي مي‌كرد، او مي‌دانست كه حضرت علي عليه‌السلام، صاحب مقام ولايت و خلافت بزرگ و امامت است. ✍ ... 🍃 @nahjolbalaghekhani🍃