eitaa logo
مدرسه زندگی
1.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1هزار فایل
مدرسه زندگی مرکزی آموزشی است که با هدف توانمندسازی و فعال‌سازی بانوان و خانواده‌ها در حوزه تبیین ارزش‌های دینی و فرهنگی فعالیت می‌کند. https://nehzatepishraft.ir :سایت جهت ارتباط @madresezendegi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هر اثر، چراغی است در مسیر نورانی اعتکاف؛ همراه ما باشید با تجربه‌ای دیگر از این سفر روحانی. ✨ 📜اثر شماره سه 📃 بخوانید روایتی از اولین شب اعتکاف بی‌حال زل زده بودم به جزوه آموزشی و هیچ میلی به خواندنش نداشتم. دعا می‌کردم موقعیتی پیش بیاید تا از این وضعیت خلاص شوم. گوشی را در دستم گرفتم و سری به پیام‌ها زدم. گروه روایت پیشرفت و پیام خانم حافظی، مسئول خانه روایت، تو توجهم را جلب کرد. همین‌طور که پیام را می‌خواندم، صدای خانم حافظی را هم می‌شنیدم. همیشه پیام‌هایش صدا دارند. نوشته بود: «یه نفر از خانم‌های پیشرفت برای روایت اعتکاف داوطلب بشه.» حال نوشتن نداشتم. گوشی را بستم و دوباره به جزوه زل زدم. صفحاتش را ورق زدم و به کلماتش نگاه کردم. کلمه «رشد همه‌جانبه» به نظرم درشت‌تر آمد، آن‌قدر درشت که فکر کردم چرا تا حالا اعتکاف نرفته‌ام؟ بدون تلف کردن وقت، گوشی را باز کردم و در جواب خانم حافظی نوشتم: «من میام.» اضطراب دیر رسیدن به اولین اعتکاف و از دست دادن لحظه‌هایی که می‌توانست برای روایت شکار باشد، مرا وا داشت تا فوری ساکم را ببندم. همه چیز آماده بود که یک مهمان ناخوانده، رفتنم را چهار ساعت به تأخیر انداخت. اگر خودم هم می‌خواستم دیر برسم، این‌قدر طول نمی‌کشید. مهمان‌مان که رفت، برادرم مهدی سوار بر رخش دم‌ خانه منتظرم ماند تا در کسری از ثانیه مرا به مسجد برساند. از اهل خانه خداحافظی کردم و با رخش مهدی به مسجد رسیدم. جلوی در مسجد، نگاهم به شیشه‌های کدر و در سفید رنگ‌پریده‌اش افتاد. تا خواستم در بزنم، در را برایم باز کردند. آب نطلبیده را که می‌گفتند مراد است. باز شدن در آن هم وقتی در نزدم و آن‌هم برای اعتکاف، چه باشد؟ باید ببینم این در باز شده مرا به کجا می‌کشاند! ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده! هر چه بیرون مسجد رنگ‌پریده بود، داخل مسجد آبی کاشی‌های دیوار و سبز کتیبه‌های آویزان به اسم حضرت علی (ع) آرام‌بخش بود. تنها جای خالی کنار بخاری عظیم مسجد بود و من هم فراری از گرما. چاره‌ای نداشتم باید تحمل می‌کردم. دور تا دور مسجد را از زیر نظر گذراندم. جمعی دختر دانش‌آموز اعتکاف‌اولی و صدای جیغ‌جیغ و خنده‌های سوسکی به گوش می‌رسید. آیا بین اینها اعتکاف شدنی است؟ اعتکاف که هیچ، روایت چه چیزی را بنویسم؟ آن وسط یک میز چیده بودند از عکس شهدا و پرچم فلسطین و شهدای مقاومت؛ وسط درگاهی سبز و سفید بادکنکی با یک کیک بزرگ که روی میز جا نمی‌شد. شب میلاد بود دیگر. هنوز سرجایم آرام نگرفته بودم که صدای جیغ و التماس دخترها بلند شد که گوشی‌هایشان را تحویل ندهند. ترسیدم که سراغ گوشی من هم بیایند اما بچه‌های تیم روایت گفتند فقط دانش‌آموزها برایشان قدغن است گوشی داشته باشند. هنوز اعتراض‌ها ادامه داشت که کیک را وسط آوردند و صداها خوابید. برنامه‌ریزی‌شان بی‌نقص بود. خوردن کیک و جمع کردن ظرف‌ها تمام نشده، گروه‌گروه نشستن و فال چل‌سرو شروع شد. «خدا خدام بی رسیم و مطلو، دلم ساکت بی و پژاره شو» بچه‌ها گفتند فالت خیلی خوب آمده. چل سرو تمام شد و گروه کناری‌ام که معروف بودند به بچه‌های فدک، شعرخوانی‌شان گل کرد. یکی از آنها شاعر بود. تا حوالی ساعت یک نیمه‌شب سرگرم بودیم که صداها کم شدند و چراغ‌های روشن کمتر. من هم یک گوشه دنج کشف کردم تا کنار بخاری آب‌پز نشوم. طبقۀ بالا خلوت بود و خوراک درون‌گراها. بساطم را بردم بالا و حالا در سکوت فکر کردم: «پس اعتکاف این‌طور جایی است؟» ✍️فاطمه سلیمی ـــــــــــــــــــــــ ✋ لبیک یا زینب 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز مدرسه زندگی @nahzattabeen
61.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر اثر، چراغی است در مسیر نورانی اعتکاف؛ همراه ما باشید با تجربه‌ای دیگر از این سفر روحانی. ✨ 📜اثر شماره چهار کلیپ ورودی مراسم معنویی اعتکاف دختران متوسطه اول؛مسجد النبی (ص) پر از حس خوب ☺️ پیشنهاد دانلود ... ـــــــــــــــــــــــ ✋ لبیک یا زینب 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز مدرسه زندگی @nahzattabeen
هر اثر، چراغی است در مسیر نورانی اعتکاف؛ همراه ما باشید با تجربه‌ای دیگر از این سفر روحانی. ✨ 📜اثر شماره پنج یه خلوت عاشقانه از جنس دخترانه از جنس دختران حاج قاسم امشب مساجد سراسر استان میزبان دختران جوان ونوجوان در استان هستن وشاهد مخصوصا حضور گسترده دختران حاج قاسم در این مراسم معنوی انسان ساز ،حضور در این جمع های دخترانه حال و هوای خاص خودش رو داره ، مسجد امام سجاد شهرستان خرم آباد بصورت اختصاصی میزبان دختران حاج قاسم شهرستان خرم اباده دخترانی که قراره علاوه بر کارهای تشکیلاتی که در مدارس و محلات انجام میدن توی این سه روز برای ادامه کار از خداوند معنویت توام با بردباری رو درخواست کنن اومدن برای ادامه راه که به سلاح ایمان مجهز بشن ✍معرفت محمدپور ـــــــــــــــــــــــ ✋ لبیک یا زینب 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز مدرسه زندگی @nahzattabeen
هر اثر، چراغی است در مسیر نورانی اعتکاف؛ همراه ما باشید با تجربه‌ای دیگر از این سفر روحانی. ✨ 📜اثر شماره شش سال ۸۹ اولین تجربه اعتکاف من در مسجد دانشگاه تهران بود سال آخر لیسانس بودم خوابگاهی بودم بیشتر دوستام شهرخودشون برگشته بودن و من راهی مسجد شدم اولش که داخل مسجد شدم دیدم پتوها رو کنار هم منظم و بدون فاصله چیدن برا هرکسی اندازه همان پتوی پهن شده جا بود تقریبا یه متر بود اولش به شدت احساس خفگی کردم خیلی جام کم بود تو دلم گفتم من سه روز این جا چه جوری دوام بیارم ولی یه ساعت نشده عادت کردم. اون سه روز بدون موبایل بودم. با همه جا ارتباطم قطع بود آرامش خاصی تجربه کردم تونستم با خدا واقعا ارتباط برقرار کنم خصوصا روز آخر سبک سبک شدم بعد از اینکه مراسم تموم شد چمدونم رو از خوابگاه برداشتم و راهی ترمینال شدم تو راه حس آرامش خاصی داشتم و در سکوت شب اتوبوس با خدا نجوا میکردم دقیقا حس کسی رو داشتم که از کعبه، خانه خدا داره بر میگرده و واقعا تا مدت ها این حس باهام بود ای کاش دوباره چنین توفیقی پیدا کنم . بی نظیر بود ✍دکتر نازی قنبری ـــــــــــــــــــــــ ✋ لبیک یا زینب 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز مدرسه زندگی @nahzattabeen
هر اثر، چراغی است در مسیر نورانی اعتکاف؛ همراه ما باشید با تجربه‌ای دیگر از این سفر روحانی. ✨ 📜اثر شماره هفت لحظات ناب اعتکاف دانش‌آموزی دوراهک اعتکاف، فرصتی استثنایی برای نزدیک شدن به خالق و بازآفرینی روح در فضایی سرشار از معنویت. دانش‌آموزان دوراهک در این لحظات ناب، با دل‌هایی پاک و مشتاق به مسجد پناه آوردند تا در سایه‌سار قرآن و نیایش، مسیر بندگی را بیشتر لمس کنند. این روزهای نورانی با همدلی، دعاهای خالصانه، و لبخندهای بی‌ریا، خاطراتی بی‌بدیل ساخت که در دل‌ها ماندگار شد. تصاویری که پیش روی شماست، جلوه‌هایی از این سفر معنوی است که نور ایمان و عشق به خداوند را در دل‌های جوانان این سرزمین می‌تاباند. ✨ با هم این لحظات زیبا را مرور کنیم! ✨ ✍نجمه عاشوری ـــــــــــــــــــــــ ✋ لبیک یا زینب 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز مدرسه زندگی @nahzattabeen