من بودم و هرچه بود از آن تو بود
نمناکی گونه اشکباران تو بود
شادی و غمم، زندگی و مرگم تو
فانوس و تفنگ و ساز، چشمان تو بود
#زهراآراستهنیا
@najvaye_deltangi
خواب بودم نیمه شب در بسترم
سایه ای افتاد ناگه بر سرم
خواب بر چشمم هنوز تحمیل بود
سر بلند کردم که عزرائیل بود
رنگ از رخسار گلگونم پرید
آب پیشانی به دامانم چکید
دست و پایم سست، تن خیس از عرق
خِس خسی در سینه، جانم بی رمق
التماسش کردم و گفتم : امان
گفت : امر است از خدای آسمان
زندگانی بر سرت پایان گرفت
از تو باید این دقیقه جان گرفت
گفتمش : مال و منالم مال تو
تا رها یابم من از چنگال تو
گفت : نه هنگامه ی هجران توست
آنچه داری سهم فرزندان توست
سالها از عمر خود دادی هدر
از گناهان کاش میکردی حذر
آن همه فرصت چه کردی تا کنون
حال فرصت از کفَت آمد برون
کن وداع با خانمان و زندگی
رَو به عُقبی با چنین شرمندگی
گفتم أشهد ، جان من تسلیم شد.
روح من دست ملَک تقدیم شد
سخت جانم را برون آورد مَلَک
نالهام افتاد در گوش فلک
لاشه ای دیدم زمن در بستر است
چشمهایش بسته و گوشش کر است
صبح شد دیدم عیال و خانمان
آمدند بر بسترم گریه کنان
دخترم می زد به صورت : کای پدر
زود بستی از میان بار سفر
آن طرف تر خواهرم خون میگریست
داد می زد این مصیبت چیست؟ چیست؟
یک نفر آمد لباسم را درید.
آن دگر گفتا که تابوت آورید
غسل میّت دادنم خویشان من
در کفن پیچیده کردند جان من
سوی قبرستان روان کردند مرا
اهل منزل صد فغان کردند مرا
زین پس از آنان سرایم دور بود.
بعد از اینها منزل من گور بود
بردَنم در قبر نهادند در لحد
قبر شد منزلگه من تا ابد
خاک را بسیار بر من ریختند.
خود دعایی کرده و بگریختند
آن زمان من بودم و تنگی گور
ظلمتی گسترده بی یک ذره نور
ناگهان آمد صدای گفتگو
دو مَلَک ، با گرز دیدم روبرو
گفت برخیز ای فلان ابن فلان
لحظهی پرسش رسیده ست این زمان
اولین پرسش : بگو ربّ تو کیست؟
دومین پرسش : بگو دین تو چیست؟
سومین پرسش : که بود پیغمبرت؟
کو نماز و روزه ، حجّ اکبرت؟
مانده بودم در جواب آن دو من
مهر خاموشی مرا بُد بر دهن
رَبّ؟ نمیشناسم نکردم طاعتش
دین؟ نکردم پیروی یک ساعتش
بی جوابم چون بدیدند آن زمان
برسرم کوبید با گرزی گران
آنچنان گرزی که آتش در گرفت
شعله هایش گور من را بر گرفت
وامصیبت این چه حال است ای خدا
ناگهان آمد به گوشم این ندا
بنده ی من : حُبّ دنیا داشتی
عمر جاویدان به خود پنداشتی
حُبّ عیش و نوش و ثروت بود تورا
پیروی از نفس و شهوت بود تورا
بر نماز خویش کاهل میشدی
روزه میآمد تو غافل میشدی
دست یاری با شیاطین داشتی
بی خیالی از برِ دین داشتی
غافل از یاد خدا بودی کنون
از عذاب سخت کی آیی برون
در غل و زنجیر کردند پای من
پس نشان دادند به من مأوای من
یک در از دوزخ برایم باز شد.
ناله و درد و فغان آغاز شد.
ضجّهها کردم خدایا الأمان
شعله ای برخاست بند آمد زبان
آه ، دیدم ناله ام بی حاصل است
دیدم آنجا منزل این جاهل است
آرزو کردم که : ای کاش این زمان
بر بگردم ساعتی را در جهان
تا تن از دوزخ دمی راحت کنم
بی نهایت سجده و طاعت کنم
آرزویم بود این ، اما چه سود
راه برگشتی برای من نبود.😔
#لاادری
@najvaye_deltangi
تو هم تحمل اشك مرا نخواهى داشت
مخواه گريه كنم، بغض ابر سنگين است💔
#سجادسامانی
@najvaye_deltangi
هر چند که رسم است بگویند
تبریک پسر را به پدرها
میلاد پدر بر تو مبارک
ای آمدنت رأس خبرها...💔
#ولادت_امام_حسن_عسکری_ع
@najvaye_deltangi
مژده بر اهل خرد باز به تن جان آمد
حجت یازدهم رحمت رحمان آمد
خلف پاک نبی زادهٔ زهرای بتول
از گلستان علی نو گل خندان آمد😍🎊
#میلاد_امام_حسن_عسکری ع
@najvaye_deltangi
هوای سامرا گلپوش از عطر نفسهایش
گل ایمان شکوفا شد امام عسگری آمد
سروش هاتف غیبی بشارت داد «هادی» را
گره از کار دل وا شد امام عسگری آمد💚🎊
#میلاد_امام_حسن_عسکری ع
#امام_حسن_عسکری ع
@najvaye_deltangi
دنبال كسى باش كه دنبال تو باشد
اينگونه اگر نيست به دنبال خودت باش
#اقباللاهورى
@najvaye_deltangi
گرچه احساس من از جنس زنان است ولی
صحبتِ عشق که شد، مَــــرد حسابم بکنید!
#شیداصیادی
@najvaye_deltangi
ظهورکن! که به تنگ آمدیم از تزویر
زِ دست منتظرانت خلاص کن ما را...
#حسینجنتی
#اللهمعجللولیکالفرج
@najvaye_deltangi