eitaa logo
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
333 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
161 فایل
یانورَڪُلِّ‌نور...! :)☀️ تا‌ ڪه‌ آید‌ بھـ‌ جهان‌ عشق‌ و امید آورد‌ او بگذرد دوره غــم دورِ جدید آورد اوツ • . شࢪایط ٺبادل وکپے کانال رو بخونید⇩⇩ @sharayetnajvaye_noorr جهٺ انٺقاد وپیشنهاد در خدمٺم⇩⇩ بخاطر دلایلی کلا برداشته شد((:
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در زندگی دو‌ روز است روزی که مرگ سرنوشت تو نیست و روزی که سرنوشت توست 🔥 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
خبرنگار تونسی: نصرالله شیعه شهید شد و عده ای از سعودی‌ها شادی کردند، السنوار سنی شهید شد و برخی از سعودی ها باز هم خوشحال شدند. خب به ما بگو دین پدرت چیست؟ نکند از یهودیان خیبر باشد در حالی که ما نمی‌دانیم؟ 🚶‍♂ 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یحیی سنوار: صلح و مذاکره در کار نیست! یا پیروز میشویم، یا کربلا رخ میدهد والسلام :)🥀 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
♨️مصاحبه سرباز صهیونیستی از واقعه شهادت شهید منسوب به یحیی السنوار از تلویزیون کابلی اورشلیم ترجمه: ساعت 10 صبح( رفح ) ورود و خروج به یک محله که عمدتا پیش از این در تل السلطان برای شکار تانک ها استفاده میشد... رفح ساعت ۱۴/۴۵ _ رصد سه نفر که با کمک پهپادهای مینی، خانه به خانه عبور می کردند. شلیک به سمت هر سه گروه تیم دشمن. گروه از هم جدا شد و گویا سینوار وارد یک ساختمان شده است. یک گلوله تانک به همان طبقه زدیم. یک گروه چک کنترل به ساختمان و ان فرد یعنی سینوار نزدیک شدند که فرد با پرتاب دونارنجک دستی باعث فرار ما شد. دلیل اینکه زمین گیر شده بود هم دست راستش بود که از آرنج عملا قطع شده و او با سیم انرا بسته بود‌. منتها چون نقاب زده بود ما او را نشناختیم. فرمانده دستور داد با پهپاد مجدد چک کنیم که چوب به سمت پهپاد ما پرتاب کرد. باز با گلوله تانک همانجا را کوبیدیم. فردا صبح که مجدد برای بررسی رفتیم متوجه شدیم جسد شبیه سینوار است. 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
🔺استوری صاحب خانه‌ای که یحیی السنوار در داخل آن به شهادت رسید 🔹باعث افتخار ماست که در خانه ما شهید شدی، ای أبو ابراهیم، ​​خانه و جان ما و هر چه داریم فدای تو باد. 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
21.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تا آخرین گلوله جنگیده بود 🔹یحیی سنوار تا آخرین دقایق عمرش جنگید. این فیلم که از زاویه دید پهپاد صهیونیست هاست، لحظات آخر عمر او را نشان می دهد. قبل از ورود پهپاد به ساختمانی که سنوار در آن است، او و همرزمش با صهیونیست ها درگیر می شوند و دست چپ و راستش به شدت زخمی می شود. پهپاد که نزدیک می شود سنوار چوبی را به سمت آن می اندازد گو این که سنوار تا آخرین گلوله جنگیده بود. سپس تک تیراندازی به او شلیک می کند و بعد از آن گلوله تانک به ساختمان می خورد و فرمانده حماس به شهادت می رسد. 🔹پیش از این رسانه های غربی شایع کرده بودند که سنوار در تونل ها و در سپر انسانی از گروگان ها زندگی می کند ولی آنچه امروز منتشر شد، خلاف این ادعاها را ثابت کرد: او با لباس رزم و در جنگ با صهیونیست ها زخمی و سپس شهید شد. 🔹پیشتر درباره فرزندان هنیه نیز شایعه کرده بودند که خارج غزه در رفاه و آسایش زندگی می کنند ولی آنان نیز در غزه شهید شدند. 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
یحیی سنوار کیست؟ 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
🔴 تا آخرین گلوله جنگیده بود 🔹یحیی سنوار تا آخرین دقایق عمرش جنگید. این فیلم که از زاویه دید پهپاد ص
به سنوار افتخار می کنم! ‏فرمانده ای که در خط مقدم نبرد با دشمن ‏با بدنی بی‌جان و دست قطع شده و پای خرد شده ‏تا آخرین دقیقه تسلیم نمی‌شود! این الگوی من است… ‏تاریخ به احترامت می ایستد که در مقابل ‏ظلم، با تمام توان ایستادی… ✍سیدنا 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سکه به بالاترین قیمت تاریخ ایران رسید! 😏 اونایی که میگن: ای باباااا انتخابات تموم شده دیگه ول کنید. باشه ، ما میخوایم ول کنیم ، ولی عواقب اون انتخابات حالا حالا ها ول کن ما نیست! 🌻.|@najvaye_noorr | نجوای نور
در تاریخ بنویسید کسانی که تسلیحات میلیون دلاری استفاده می‌کردند با کسی می‌جنگیدند که تفنگش را با چسب برق چسبانده بود. 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
وقتی روح الله خمینی سال ١٣۴٢ گفت سربازان من در گهواره اند سید حسن ٣ ساله ،قاسم ٧ ساله و یحیی ٢ ساله بود. 🗣 ایزد طلایی 🇮🇷🇾🇪 🏴.|@najvaye_noorr | نجوای نور
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
🌼❥✺﷽ ✺❥🌼 #قسمت_چهل_و_ششم 📚 #تنها_میان_داعش و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس اسارت ما آتشش میزند که
🌼❥✺﷽ ✺❥🌼 📚 میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجه های تشنه اش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زن عمو با بیقراری ناله زد: - بچه ام داره از دستم میره! چیکار کنم؟ و هنوز جمله اش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت. به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا به قدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجره ها میلرزید. از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با وحشت از پنجره ها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید. یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که به سرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد: - هلیکوپترها اومدن! چشمان بی حال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم. از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب می‌گفت: - خدا کنه داعش نزنه! به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پله های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر آب را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بسته ای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید: - همین؟ عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره اش برگشته بود، جواب داد: - باید به همه برسه! ♻ ادامه دارد... ‌‌ اللهم‌صل‌علی‌محمدو آل‌محمدوعجل‌فرجهم ــــ|💕🌸|ـــــــــــــــــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr⎨🌙⎬