نقد کتاب
امپراطور عشق
#نقد_کتاب
#امپراطور_عشق
#بهزاد_بهزادپور
نقد رمان امپراطور عشق نوشته ی بهزاد بهزاد پور
داستانی که قابلیت جهانی شدن دارد. کاش به زبان های مختلف ترجمه می شد.😯
جمله معروف: "اگر دین ندارید آزاده باشید"، مبنای تصویرسازی این داستان بلند است.
در زمان های که دین اسلام نبوده، بشر در توحش زندگی می کرده، ثروت و قدرت 💰حرف اول را میزده است کسی که خودش با تمام توان جسمی و جوانیش، غلام دیگری بوده، مقابل دختری پری روی و اشرافزاده؛ قرار می گیرد و جوانمردی به خرج میدهد.
دختر را به عنوان برده به او میسپارند. او زشت ترین برده هاست و دختر 👸که از زیباییترین هاست...، اما او، مرد است، جوان است اما فرصت طلب نیست، حرام زاده نیست، آزاده است، اسیر شهوت نیست. چهره اش شب است اما خورشید🌞 روز مقابلش زانو میزند...
این کتاب تپش قلبی میدهد، جوانان باورنکردنی، مخصوصا در زمانه ی ما که جوانان اسیر امیال و هوس شده اند، قید دین را زده اند اما حسین فاطمه تأکید دارد که اگر دین ندارید آزاده باشید.
معنای آزادگی را میتوانید به چشم ببینید.✔✔
💠namaktab.ir
🔶naghdbook.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
یک لقمه تفکر:🤔
❓⏰در مدت زمان ۱۰ دقیقه چه کاری می توان انجام داد؟
شبکه های اجتماعی؟
🆔وب گردی؟
📺تلویزیون؟
😴خواب؟
🏃ورزش؟
📚مطالعه؟
✅هنوز هم با ۱۰ دقیقه می توان خوشبخت شد!
🔰هنوز هم می توانیم خود، خانواده، دوستان و تمام دنیا را با مطالعه قرآن، نهج البلاغه، و بهترین کتاب ها، به سعادت برسانیم.
👈اگر از روزی ۱۰ دقیقه مطالعه شروع کنیم خودش کم کم با علاقه ای که ایجاد خواهد شد، زیادتر هم میشه!
📚هميشه وقت كتاب است📖
#یک_لقمه_تفکر
#کتاب_خوب_بخونیم
🌸 @namaktab_ir
📚 در آغوش خوشبختی:
#خانواده
#در_آغوش_خوشبختی
#سید_مصطفی_رضوی_حائری
#نشر_لاهوتیان
معرفی📚:
خورشید 🌞روح انسان محبت است.
عاشق باید همیشه در جنب و جوش باشد زیرا که می خواهد رضایت معشوق را داشته باشد.
تفاوت خود، نشانه ی کشش است، نه نشانه ای از ناپسند بودن.
بریده کتاب🔪📘:
مهربانی های کوچک را فراموش نکن و تقصیرات کوچک را به یاد نداشته باش.
زن و شوهر 💑در تمام مراحل زندگی اعم از غم و شادی، باید یار و مدد کار یکدیگر باشند و با تمام وجود در جهت و رضای محبت الهی با یکدیگر مهربان باشند ❤❤زیرا که هر کاری که در جهت محبت الهی باشد ارزشمند خواهد بود.
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#خاطرات_کتابخوانی
#کار_فرهنگی_باحال
خاطره کار فرهنگی باحال
بعضی وقتا وصف یک سری ازین کارهای باحال و خودجوشِ فرهنگی را که میشنوی، حالت خیلی خوب می شود.😊
مثلا یکی از این کارها مسابقه کتابخوانی ای📚 هست که در عرض ۲ ساعت توی مدارس برگزار کردند.
بچهها خیلی خوششون اومده بود.
هم بخاطر اینکه ۳-۲ساعتی از کلاساشون پیچونده شده بود
و هم اینکه ساعات درسایی که به نظر خودشون به درد زندگیشون نمی خوره، کتابای مفید خوندند.💁
جالب بود براشون که همونجا باید کتابو می خوندند، آزمونش رو می دادند و آخرش یه جایزه🎁 خوب میگرفتند.
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#جمیل
#ستاره_درخشان
#جوان
#حسن_گلچین
#ورزان_آریا📖
کتاب جمیل 📕: ترکیبی از فراق وجنگ می تواند هر مردی را به زانو در بیارد اما نه جمیل...
بریده کتاب:📚🔪
بعد از اینکه عاقد خطبه ی عقد💑 را خواند و رفت، شیخ دست حبیبه را در دست من گذاشت و گفت: جمیل این امانت من است، من آن را چون چشمانم نگه داری کردم و هر آنچه که برای یک زندگی خوب لازم بود، به او آموزش دادم. از تو می خواهم امانت دار خوبی باشی و امانت من را گرامی بداری.
دستان لطیف حبیبه چون چشمه ساری جوشان، زندگی در وجود من جاری کرد ❤و چنان از خود بی خود شده بودم که نمی دانستم کجا هستم…😍😍
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#مهدویت
#جوان_و_نوجوان
#و_آنکه_دیرتر_آمد
#الهه_بهشتی
و آنکه دیرتر آمد: یک کتاب بشدت جذاب✔✔ و گیرا درباره مرد مهربان غایب
معرفی:📚
هر وقت کسی از ما بپرسه که یک کتاب زیبا و خوندنی معرفی کنیا، بگه من حوصله ی کتاب خوندن ندارم کتاب خوبی بده…
ما این کتابو📕 معرفی می کنیم تا حالاهزاران نفر کتاب «و آنکه دیرتر آمد» رو از ما گرفتن و آخرش گفتن:
خییییلی جذاب بود!❤❤
بریده کتاب🔪📖:
احمد گفت تکان نخور. عقرب روی پایت است. گیج خواب😪 اما فهمیدم پایم از شیار بیرون آمده و عقرب بزرگی روی آن راه می رود. پایم را به داخل شیار کشیدم عقرب به داخل آمده بود اما به دور خود می پیچید. انگار درد می کشید.😖 سرانجام خود را از شیار بیرون انداخت. احمد گفت: یادت باشد تا آمدن سرور نباید پایمان👣 را از شیار بیرون بگذاریم.🚫🚫
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#نقد_کتاب
#صد_سال_تنهایی
#گابریل_گارسیا
نقدرمان صد سال تنهایی : رمانی فوق العاده از دوران پنهان انسان های #غربی و #آمریکایی
نقد رمان صد سال تنهایی نوشته ی گابریل گارسیا مارکز.
شاید دلیل شهرت این کتاب بیان واقعیت ناپیدای زندگی ان سوی آب هاست. خواندنش انسان را به فکر می اندازد که زندگی چگونه بوده و
گام بعد… واقعا زندگی باید چگونه باشد؟❓❕ اجدادشان که آنگونه بوده اند، چه شدند و خودشان چه می خواهند ؟❓❕
اصل رمان داستان زندگی یک خانواده 👪 درطول صد سال را به تصویر می کشد و از آن جایی شروع می شود که جوان 👦دوستش را با نیزه🔪 می کشد و چون دچارعذاب روحی می شود، از خاندانش جدا می شود و همراه گروهی سر به بیابان می گذارد تا این که در کنار رودخانه ای💦 ساکن می شود و آنجا شهری🏤 بنا می کند و داستان شروع می شود.
داستان: شهر سازی شان، قانون گذاری شان ، زندگی جمعی شان و … .
– بهداشت ابتدایی شان
که
همه جا دستشویی است:😑
کنار باغچه، کنار درخت، مقابل همه و…
– خوراکشان: 🍗
سوسمار و مارمولک و خوک و مردار است.😷
– روابط جنسی شان:❌🚫
آزاد است و فرزندان شان حرامزاده اند، که در طی داستان می بینید که سرانجام خوبی پیدا نمی کنند.
نوع برخوردشان با پیر و مجنونشان هم که عجیب و دور از انسانیت است.
خلاصه آنکه رمان با سرگردانی انسان 😨شروع می شود و صد سال این کشتار و تنهایی و سرگردانی باقی می ماند.
هرچند در طی این صد سال ظاهرا مدنیت اتفاق می افتد،
از نیزه و شمشیر 🔪و گاری به تفنگ 🔫و قطار 🚊و ماشین🚘 می رسد،
اما همچنان #غرب و #آمریکا، در ارائه مدل آرام بخش سرگردان است، تنهاست.
👇👇👇👇👇👇👇
☝☝☝☝☝☝☝☝☝
به حدی که در کشور #انگلیس، «وزارت تنهایی» راه می اندازند برای تقریبا نیمی از مردمش!
تجاوز و خلقیات دور از شان انسانی در کتاب زیاد دیده می شود.
و بشریتی که #خدا ندارد هرچقدر هم که داشته باشد، تنها باعث تنهایی و افسردگی او می شود.
حتی اگر صد سال عمر کند .
#قرآن زندگی مردمان عرب در ۱۴۰۰ سال پیش را ترسیم کرده است.
اسلام با آداب و ادب هایش ناجی آن مردمان می شود.
اما با خواندن این رمان دیدم این طرز زندگی وحشتناک تا همین ۱۵۰ سال پیش در #اروپا و آفریقا و #آمریکا جریان داشته است و #مسلمانان حداقل ۱۲۰۰ سال جلوتر هستند.
هرچقدر غربی ها کشورهای مسلمان را به زنجیر بکشند و خودشان را با ماشین آلات و بمب هسته ای💥 شان متمدن جلوه دهند، باز هم می شود به راحتی در جنگ افزار هایشان باقی تحوش صد سال پیش را مشاهده کرد.
فقط باید بخواهیم تا ببینیم.👀
نباید فریب ظاهر کت و شلواری و کرواتی شان را بخوریم .👺
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
نمکتاب
#اپلای #جوان #جوان_رمان #عهدمانا #نرجس_شکوریان_فرد 📚اپلای: رمانی جذاب درباره یک دانشجو و نخبه ایران
#اپلای
ته دل❤️ گاهی یک چند قلپی خون است که فقط با انگیزه🤩 جابه جا میشود اگر همه ی خون با پمپاژ پر و خالی می شود این چند قلپ فقط گیر چند کلمه یک نگاه یا یک خوش آمد است.
جوابش را دادم که «خوبم» همین.
هر چند قلپ های خون را ظاهرا کنترل کردم اما بابش باز شده بود دیگر. مخصوصا از وقتی که وحید آدرس پیجم را به همه داد پاین پست هایی که چند شب یک بار می گذاشتم حتما سوسن کامنت می گذاشت و گاهی هم در دایرکت بعضی از نظراتش را…
#روز_دانشجو
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷@namaktab_ir
کتاب لبخند درغربت : آزاده که باشی در بند هم لبخند از لبت نمی رود…
#نوجوان
#نوجوان_دفاع_مقدس
#لبخند_در_غربت
نویسنده:#بیژن_کیانی
انتشارات: موسسه فرهنگی #پیام_آزادگان
بریده کتاب📙🔪:
حسین آهسته لب هایش را باز کرد وبه سختی گفت: پس خداحافظ✋
هر دو جور دیگری این کلمه را گفته بودند گویی این بار معنای دیگری داشت آهسته سرش را برد بیخ گوش حسین وگفت: (لبخند بزن بسیجی فکر کن صدام مرده)😊
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#خاطرات_کتابخوانی
#خاطره: #نمی_فروشیم_فقط_امانت_حتی_به_شما
تا حالا شده مغازه داری رو ببینی که تلاش کنه جنسش رو نفروشه؟!😕
درست خوندی عزیزم، نفروشه!😯
البته من، هم فروشنده ام و هم امانت دهنده اجناسی که می فروشم، به شرط سالم پس آوردن!😛
یه بنده خدایی اومد موسسه ما که به شدت عاشق و دلسوخته کتاب #تا_ساحل_آرامش بود.
در حدی این عشقش😍 واقعی بود که هرچی بهش می گفتم: مسلمون! این کتاب رو که امانت بردی بردار بیار که بتونیم به چهار نفر دیگه هم بدیم مستفیض بشوند.
هربار میگفت: این کتاب رو که یه دور دو دور نباید خوند؛
چار پنج دور باید بخونی که تمام نکاتش حسابی تو عمق وجودت رسوخ کنه!😳
انقدر خاطرخواهِ این کتاب بود که گفت: می خرمش!
ما هم با نهایتِ دلسوزی برای دیگرانی که اونو نخوندن، گفتیم نمی فروشیم!😒
چون فعلا این کتاب رو برای امانت دادن موجود نداریم و همین یه دونه است.
خوبه دیگه، بهره ات رو بردی ازش، بردار بیار که بقیه تو قایقاشون منتظرن تا به ساحلِ آرامش برسن!😊
امانت دادن بعضی از کتاب ها شیرین تر از فروختن اون هاست😉😉
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#تازه_های_کتاب
#نیمه_پنهان_مکران
#جوان
#رمان
نیم ه ی پنان مکران
🏝مکران، پارهای از تن زیبای سرزمینمان ایران است. 🏖سواحل زیبای دریای عمان، که حاشیهاش کویر و دشت و نخلستانهایی احاطه کرده است و در میان آنها مردمانی از طوایف گوناگون #شیعه و #سنی زندگی میکنند. این سفرنامه، گذری است از میان این سرزمین برای آشنایی اعتقادی با انسانهای مهربان و زحمت کش آنجا...
🍃نیمه پنهان مکران انسانهایی هستند که در هیاهوی بازیهای سیاسی در اعتقادات خود غوطهور میشوند و به حقیقت میپیوندند.
✂️ از کتاب:
⏰پانزده دقیقه اول مشخص نبود که آنها میخواهند درباره شیعه تحقیق کنند یا آمدند نظر امین را برگردانند. امین ابتدا مقداری درباره دلایل تشیعش گفت ولی آنها با جاهل پنداری امین به او گفتند: «تو که درس حوزوی نخوانده ای و سواد کافی نداشتی. چطور تشخیص دادی که شیعه بر حق است؟»
🗣لحن صحبت امین عوض شد و از سواد مذهبیاش دفاع کرد. از فعالیتهایش وقتی که سنی بود گفت و مقداری درباره تناقضات و عملکردهای منفی برخی مولویهای برجسته اهل سنت صحبت کرد. آنها گفتند: «اینکه دلیل نمیشود فلان مولوی چه کارکرده و فلانی چه کار!»
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
بشتابید🏃♂️🏃♂️🏃♂️
قیمت با تخفیف:۲۱۰۰۰ تومان
#سفارش از طریق👇
@sefaresh_namaktab
سرچشمه تربیت: دستورکار برای تربیت فرزندانی سالم و صالح، از قبل تا بعد بارداری.
#خانواده
#جوان
#سرچشمه_تربیت
#محمد_قاسمی
معرفی:📔📑
میدونیدکه داشتن فرزندی صالح و سالم👧، به مراقبت های بسیاری نیاز دارد؟!
اگر در صدد دونستن این مطالب و برنامه ریزی های قبل از بارداری هستی و آمادگی روحی و جسمی ای که باید برای یک بارداری شیرین و معنوی داشته باشی، حتما این کتاب رو بخون…👇👇👇
بریده کتاب🔪📙:
از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است که می فرمایند:« قلب❤ کودکان خردسال همچون زمین خالی است که هر چه در آن اندازند، میپذیرند.»
همچنین از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که می فرمایند:« العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر: علم در کوچکی مانند حکاکی روی سنگ است.»
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
نقد کتاب
خشت اول
#نقد_کتاب
#خشت_اول
#فریده_شجاعی
نقد رمان خشت اول نوشته ی فریده شجاعی
نوشتن داستان زندگی دیگران عبرتآموز است و بیدار کننده،البته به دو شرط؛✅✅
✅نگاه گوینده،خاطره و داستان
✅قلم و اندیشه ی نویسنده
خشت اول داستان دختری👧 است که از زمان پدربزرگ و مادربزرگش شروع میکند و خانواده، خودش و سه ازدواجش را توضیح می دهد.
اینکه مردان خانواده از اول تا اینجا غالباً بیخیال و اهل شراب و مواد و ولگردی بودند و زنانشان اهل سختی و تحمل!😑
درد و رنجی که زنان کشیدهاند نتیجهاش بیماریها و شکستگیها بوده است.😯
گوینده فقط از تلخیها و نابسامانی ها می گوید بدون آنکه از این زندگی صدساله ی اجدادشان عبرتی،راهحلی، گفتمان سازنده ای گرفته باشند.😒
چه خودشان چه خواننده!
فقط گفته و نویسنده هم نوشته!
همین هم هست که وقتی کتاب تمام می شود حس بدی در درونت غلیان پیدا میکند و ناامیدی و پوچی ره آوردش می شود!😥
☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝
من اما از خواندن این داستان و هرزه گردیها و شراب و قمار و … فهمیدم که هرچه ما آدمها از خدا دورتر باشیم، فرمانهای خدا را کنار می گذاریم چون می گوییم سخت است و اذیت می شویم.😡
غیبت نکردن سخت است،😕
احترام به پدر و مادر سخت است،😕
نماز سخت است،😕
حجاب سخت است😕
صدقه و خمس و زکات سخت است…😕
زندگی واقعی که در این کتابها خواندم این بود که همهی آنها سرشان گرم مشکلات و بدبختیهای خودشان بوده، اینکه...
یک سختی بی اجر و مزد و افسرده کننده…
به خودکشی رساننده…
قرص آرام بخش خوراننده…
به هرحال نویسندگی یک هنر است؛
هنر تبدیل شنیدهها و دیدهها به نوشتههایی که خواننده را به نتیجه برساند نه به پوچی دنیا!👌👌👌👌
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
کتاب پرستوی مهربان : بیان فلسفه غیبت امام زمان با مثالی شیرین
#کودک
#پرستوی_مهربان
#کودک۷تا۹سال
نویسنده: #معصومه_موسوی
انتشارت: #بنیاد_فرهنگی_مهدی_موعود(ع)
معرفی:📑
شاید چندین بار از جانب کودکانمان با این سوال مواجه شده باشیم که چرا امام زمان بین ما نیست؟ و شاید خیلی از ما درمانده ایم در دادن پاسخ در فهم کودکمان.😐
نویسنده این کتاب در قالب یک داستان کودکانه با شخصیت های جذاب به این سوال پاسخ داده است و فلسفه غیبت امام را با مثالی شیرین بیان کرده است.👌
بریده کتاب:🔪📙
پرستوی مهربان گفت: من خیلی شما را دوست دارم. آیا باز هم می توانم به دیدن شما بیایم؟
طاووس زیبا جواب داد: اگر مثل هدهد فداکار زندگی کنید، من به دیدن شما می آیم…😊
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#ستاره_درخشان
#جوان
#شهید_گمنام
انتشارات: #ابراهیم_هادی
ستاره ی درخشان
شهید گمنام: سرنوشت آدم هایی خوب که خوب زندگی می کنند و خوب هم می میرند.
کتاب شهید گمنام : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
معرفی:📖
تا حالا شنیدی که آدمای خوب خوب زندگِی میکنن و خوب هم میمیرن. آدم های بد هم…
راستی آدم های بد چی؟ اصلا” تو خودت آدم خوبی هستی یا بد؟❓❓ راه باز است و تو هم صاحب اختیار.. انتخاب با تو.. ولی بد نیست سرنوشت آدم خوبا رو بخونِی، شاید تو هم خواستی آخرش همه چیز خوب تموم بشه!😉
بریده کتاب:🔪📙
به ما گفته بودن ایرانی ها مجوس آتش پرست هستن و به خاطراسلام به ایران حمله کردیم. اما وقتی مؤذن شما اذان گفت بدن ما به لرزه در آمدو یکباره یاد کربلا😢 افتادیم او یک اذان گفت یک تپه آزاد شد، یک عملیات پیروز شد و ۱۸ نفراز جهنم به سوی بهشت راهی شدند.😇
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#خاطرات_کتابخوانی
#خاطره: #تدبیر_خداو_قرص_نیروزا
چند روزی که به صورت داوطلبانه و جهادی در نمایشگاه کتابی که آن موقع در جمکران کار می کردیم برایم خیلی جالب بود، آخر در خانه اگر یک دهم این مقدار کار کنم خسته می شوم و نیاز به استراحت دارم.😪
اما نمی دانم نیروی غیبی ما را تامین می کرد یا شاید در خانه ارباب جو زده شده بودم که این مقدار می توانستم تلاش کنم.😆
آقا جان ممنون از توانایی جسمی که در آن چند روز به من عنایت کردید.🙇
پسر ۶ ساله دوستم، رضا، گیر داده بود که باید به من میز فروش بدهید،اصرار اصرار!!!😫
دو روز سرش شیره مالیدیم، اما روز سوم نشد.
نشاندیمش پشت میزهای کودک و ما فاصله ۳ متری اش ایستادیم که دست گل آب ندهد. هر چند که دسته گل بچه ی معصوم شیعه، پر از عطر محبت امام و خالص خالص و دور از گناه است.
رضا با تسلط نشست و شروع کرد با آن حرف زدن توک زبانی اش که: نصف قیمت، نصف قیمت…
هر کس می آمد طرف میز کودک تا کتاب ببیند و بخرد.
بین ۲ تا ۱۰ بار این ذکر نصفِ نصفِ را می شنید و البته می خندید و…
👇👇👇👇👇
☝☝☝☝☝☝
رضا با اعتماد به نفس بعضی از کتابها را توضیح می داد. البته به زبان و بیان خودش دیگر.💁
هر جا هم کم می آورد با صدای بلند داد می زد: مامان، مامــــان، مامــــــان…👩
این کتاب چیه؟ این کتاب چنده؟ نصفش چنده؟ رو هم چنده؟😂
و می برد به مشتری می داد و پول هم که می گرفت.
جرأت نداشتیم پولش را در دخل بگذاریم، یک لیوان کاغذی برداشته بود، خرج و دخل خودش را سوا کرده بود.😐
پول را می گرفت اگر نمی دادیم هم بلند می گفت: بده، بده برای منِ، کتاب رو خودم فروختم و …. و در لیوان می گذاشت.
خیلی ها ذوق می کردند، و ما هم پشت سر می خندیدیم. کم کم تسلطش هم بیشتر می شد.
جالب بود:
به خانمی که دختر کوچک داشت می گفت: کتاب رنگ آمیزی دخترانه بگیر و بهشان داد.😆
یکی هم که داشت کتاب را می آورد تا پیش ما حساب کند با اعتراض بلند رضا مواجه شد که: کتاب را نبر، پولش را بده.😁😂
خلاصه ما تدبیر کرده بودیم که ۲ تا خانم با سن بالا بیایند کتاب کودک بفروشند .
تقدیر خدا این بود که همین کودکان بیشتر بدرد امامشان می خورند.😇😇
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#جوان
#رمان
#هزار_و_سیصد_و_پنجاه_و_هفت
#سعید_تشکری
#بوی_شهر_بهشت
رمان هزاروسیصدوپنجاه وهفت:اگر خواندی وعاشق این #ناهید داستان ما نشدی با من...😊
نویسنده:سعیدتشکری
انتشارات:بوی شهربهشت
معرفی📔:
من ناهیدم، ۱۴ ساله، دختر👧 یکی یکدانه ساکن مشهد. اعتماد به نفس و معدل ۲۰👌 .کارهای مخفیانه ای که با جوانان دانشجو انجام میدادیم شده است داستان این کتاب… بخوانیدش تا … .😉
خلاصه:📑
داستان دختری ۱۴ ساله به نام ناهید که همراه با گروهی از جوانان دانشجو در مشهد کار های انقلابی می کردند. بیان وقایع انقلاب و به شهادت رساندن آقای کافی و … از ویژگی های خوب کتاب📔 است.
نهایت شهادت ناهید و بسیاری از جوانان در نیمه شعبان است.
بریده کتاب📕🔪:
ناهید یکی یکی عکس ها را با دقت نگاه میکرد. بازجو همه حرکات ناهید را زیر نظر داشت.
-خب؟ اینا رو میشناسی؟
-نه قربان😕
خوب نگاه کن. اینا پاتوق شان مسافرخونه های این اطرافه. مسافر خانه شما هم زیاد می آمدند. عکس ها همه آشنا بودند بهرام، رضا، محمد حسین، سهیل، مهتاب… 😮
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#نوجوان
#اصیل_آباد
#نوجوان_رمان
کتاب اصیل آباد : اگر زرنگ نباشی زرق وبرق دنیا روح وروانت را می رباید…
نویسنده: #محمدرضا_سرشار
انتشارات: #سوره_مهر
خلاصه:📜
ورود یک غریبه به روستا،😦 آن هم با اسبابی که تا به حال بزرگترهای ده هم آن را ندیدهاند، آنقدر جذاب هست که بچههای روستا بخواهند برای یک بار هم که شده، پای آن بنشینند و زیباییهایی که فقط در خیال میتوانستند تصورش کنند، از دریچهی شهر فرنگ تماشا کنند.🎭
غریبه (پیلهور)، چند روزی را با مشتریان کوچک میگذراند و بعد هم با ترفندهای مخصوص خودش، بزرگترها را پای این سرگرمی مینشاند.
کمکم مرد پیلهور با آوردن سرگرمیهای جدید و فروش آنها به مردم روستا، دارایی آنها را با مقروض شدنشان، صاحب میشود.😬
تنها، بزرگان ده، از چنگ وسوسههای پیلهور در امان میمانند. مشکلات، زندگی مردم روستا را در بر میگیرد؛ تا اینکه اتفاقاتی، سکوت مردم را پایان میدهد.😨
بریده کتاب🔪📙:
پیلهور هر هفته به شهر میرفت و هر بار با چیزهای تازهتری برمیگشت؛ چیزهایی را که اگرچه، بود و نبودشان در زندگی هیچ کس تاثیری نداشت، اما مردم تا آنها را میدیدند، عاشقشان میشدند 😍و میخواستند با هر قیمت شده، آنها را به دست آورند.😮
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir