⚠️اعلام خطر!
سخنرانی امام خمینی در جمع مردم در مخالفت با لایحه ننگین کاپیتولاسیون
آقا، من اعلام خطر میکنم! ای ارتش ایران، من اعلام خطر میکنم! ای سیاسیون ایران، من اعلام خطر میکنم! ای بازرگانان ایران، من اعلام خطر میکنم! ای علمای ایران، ای مراجع اسلام، من اعلام خطر میکنم! ای فضلا، ای طلاب، ای مراجع، ای آقایان، ای نجف، ای قم، ای مشهد، ای تهران، ای شیراز، من اعلام خطر میکنم!
خطردار است. معلوم میشود زیر پردهها چیزهایی است و ما نمیدانیم. در مجلس گفتند نگذارید پردهها بالا برود! معلوم میشود برای ما خوابها دیدهاند!
از این بدتر چه خواهند کرد؟ نمیدانم، از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چه؟ چه میخواهند با ما بکنند؟
چه خیالی دارند اینها؟ این قرضه دلار چه به سر این ملت میآورد؟ این ملت فقیر [پس از] ده سال هشتصد میلیون تومان نفع پول به امریکا بدهد؟! در عین حال ما را بفروشید برای یک همچو کاری؟!
#مُـبلِغِ_مَجــٰازے
🔻مطالعه کامل د سایت مقام معظم رهبری به آدرس👇
http://farsi.khamenei.ir/imam-content?id=10553
Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
#مُـبلِغِ_مَجـٰازے
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۶ مهر ۱۳۹۷
میلادی: Monday - 08 October 2018
قمری: الإثنين، 28 محرم 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹وفات حذیفه بن یمان رحمة الله علیه
🔹تبعید امام جواد علیه السلام از مدینه به بغداد، 200÷ه-ق
🔹ورود کاروان اسراء به بعلبک، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️21 روز تا اربعین حسینی
▪️29 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️31 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️36 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
#مُـبلِغِ_مَجــٰازے
✍رابطه مغز و معده در تعلیم و تربیت دربیان استاد مطهری.
👤مغز انسان درست حالت معده ی انسان را دارد.
معده انسان باید غذا را از بیرون به اندازه بگیرد و با ترشحاتی که خودش روی غذا می کند آن را بسازد .
و باید معده اینقدر آزادی و جای خالی داشته باشد که به آسانی بتواند غذا را زیرو رو کند ، اسید ها و شیره هایی را که باید، ترشح نماید و بسازد.
ولی معده ای که مرتب بر آن غذا تحمیل میکنند و تا آنجا که جا دارد به آن غذا می دهند، دیگر فراغت ،فرصت و امکان برایش پیدا نمی شود که این غذا را درست حرکت بدهد و بسازد.
آن وقت می بینید اعمال گوارشی اختلال پیدا میکند و عمل جذب هم در روده ها درست انجام نمی گیرد.
مغز انسان هم قطعاً همین جور است در تعلیم و تربیت باید مجال فکر کردن به دانش آموز داده بشود و او به فکر کردن ترغیب گردد.
📚تعلیم و تربیت در اسلام صفحه ۱۹
شهید مطهری
Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
#مُـبلِغِ_مَجـٰازے
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 #قسمت9⃣4⃣ شمر كه احساس مى كند بازى را
❣﷽❣
🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴
#قسمت0⃣5⃣
بیست سوار در مقابل هزاران نفر ایستاده اند. یکی از آنها حبیب بن مڟاهر است. دیگری زهیر و ......
اکنون باید از فرصت استفاده كرد و اين قوم گمراه را نصيحت كرد.
حَبيب بن مظاهر رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "روز قيامت چه پاسخى خواهيد داشت وقتى كه پيامبر از شما بپرسد چرا فرزندم را كشتيد؟"
در ادامه زُهير به سخن مى آيد: "من خير شما را مى خواهم. از خدا بترسيد. چرا در گروه ستم كاران قرار گرفته ايد و براى كشتن بندگان خوبِ خدا جمع شده ايد".
يك نفر از ميان جمعيّت مى گويد:
ــ زُهير! تو كه طرفدار عثمان بودى. پس چه شد كه اكنون شيعه شده اى و از حسين طرفدارى مى كنى؟
ــ من به حسين نامه ننوشته بودم و او را دعوت نكرده و به او وعده يارى نيز، نداده بودم، امّا در راه مكّه، راه سعادت خويش را يافتم و شيعه حسين شدم. او فرزند پيامبر ماست. من آماده ام تا جان خود را فداى او كنم تا حقّ پيامبر را ادا كرده باشم.262
آرى، آنها آن قدر كوردل شده اند كه گويى اصلا سخنان حبيب و زهير را نشنيده اند.
* * *
عبّاس خدمت امام حسين(ع) مى آيد و سخن سپاه كوفه را باز مى گويد.
امام مى فرمايد: "عبّاسم! به سوى اين سپاه برو و از آنها بخواه تا يك شب به ما فرصت بدهند. ما مى خواهيم شبى ديگر با خداى خويش راز و نياز كنيم و نماز بخوانيم. خدا خودش مى داند كه من چقدر نماز و سخن گفتن با او را دوست دارم".263
عبّاس به سرعت باز مى گردد. همه نگاه ها به سوى اوست. به راستى، او چه پيامى آورده است؟
او در مقابل سپاه كوفه مى ايستد و مى گويد: "مولايم حسين از شما مى خواهد كه امشب را به ما فرصت دهيد".264
سكوت بر سپاه كوفه حاكم مى شود. پسر پيامبر يك شب از ما فرصت مى خواهد. عمرسعد سكوت را مى شكند و به شمر مى گويد: "نظر تو در اين باره چيست؟" امّا شمر نظرى نمى دهد.265
عمرسعد نگاهى به فرماندهان خود مى كند و نظر آنها را جويا مى شود. آنها هم سكوت مى كنند، در حالى كه همه در شك و ترديد هستند. از يك سو مى خواهند هر چه زودتر به وعده هاى طلايى ابن زياد دست يابند و از سويى ديگر امام حسين(ع) از آنها يك شب فرصت مى خواهد.
اين جاست كه فرمانده نيروهاى محافظ فرات ( عمرو بن حجّاج ) سكوت را مى شكند و مى گويد: "شما عجب مردمى هستيد! به خدا قسم، اگر كفّار از شما چنين درخواستى مى كردند، مى پذيرفتيد. اكنون كه پسر پيامبر چنين خواسته اى را از شما دارد، چرا قبول نمى كنيد؟"266
همه منتظر تصميم عمرسعد هستند. به راستى، او چه تصميمى خواهد گرفت؟ عمرسعد فكر مى كند و با زيركى به اين نتيجه مى رسد كه اگر الآن دستور حمله را بدهد، نيروهايش روحيّه لازم را نخواهند داشت.
او دستور عقب نشينى مى دهد و سپاه كوفه به سوى اردوگاه باز مى گردد. عبّاس و همراهانش نيز، به سوى خيمه ها باز مى گردند.267
تنها امشب را فرصت داريم تا نماز بخوانيم و با خدا راز و نياز كنيم.
غروب روز تاسوعا نزديك مى شود. امام در خيمه خود نشسته است.
پس از آن همه هياهوى سپاه كوفه، اكنون با پذيرش پيشنهاد امام، سكوت در اين دشت حكم فرماست و همه به فردا مى انديشند.
صدايى سكوت صحرا را مى شكند: "كجايند خواهر زادگانم؟".
با شنيدن اين صدا، همه از خيمه ها بيرون مى دوند.
آنجا را نگاه كن! اين شمر است كه سوار بر اسب و كمى دورتر، رو به خيمه ها ايستاده و فرياد مى زند: "خواهر زادگانم! كجاييد؟ عبّاس كجاست؟ عبدالله و عثمان، فرزندان اُمُّ البَنين كجا هستند؟"268
شمر نقشه اى در سر دارد. او ساعتى پيش، شاهد شجاعت عبّاس بود و ديد كه او چگونه سپاهى را متوقّف كرد. به همين دليل تصميم دارد اين مرد دلاور، عبّاس را از امام حسين(ع) جدا كند.
او مى داند عبّاس به تنهايى نيمى از لشكر امام حسين(ع) است. همه دل ها به او خوش است و آرامش اين جمع به وجود اوست.
حتماً مى دانى كه اُم ّالبَنين، مادر عبّاس و همسر حضرت على(ع) و از قبيله بنى كِلاب است. شمر نيز، از همان قبيله است و براى همين، عبّاس را خواهر زاده خود خطاب مى كند.
@namazi_313
بار ديگر صدا در صحرا مى پيچد: "من مى خواهم عبّاس را ببينم"، امّا عبّاس پشت خيمه ايستاده و جواب او را نمى دهد. او نمى خواهد بدون اجازه امام با شمر هم كلام شود.
امام حسين(ع) او را صدا مى زند: "عبّاسم! درست است كه شمر آدم فاسقى است، امّا صدايت مى كند. برو ببين از تو چه مى خواهد؟".269
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
http://eitaa.com/namazi_313
#مُـبلِغِ_مَجـٰازے
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 #قسمت0⃣5⃣ بیست سوار در مقابل هزاران نف
❣﷽❣
🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴
#قسمت1⃣5⃣
بار ديگر صدا در صحرا مى پيچد: "من مى خواهم عبّاس را ببينم"، امّا عبّاس پشت خيمه ايستاده و جواب او را نمى دهد. او نمى خواهد بدون اجازه امام با شمر هم كلام شود.
امام حسين(ع) او را صدا مى زند: "عبّاسم! درست است كه شمر آدم فاسقى است، امّا صدايت مى كند. برو ببين از تو چه مى خواهد؟".269
اگر امر امام نبود او هرگز جواب شمر را نمى داد.
عبّاس سوار بر اسب، خود را به شمر مى رساند و مى گويد:
ــ چه مى گويى و چه مى خواهى؟
ــ تو خواهر زاده من هستى. من برايت امان نامه آورده ام و آمده ام تا تو را از كشته شدن نجات دهم.270
ــ نفرين خدا بر تو و امان نامه ات. ما در امان باشيم و فرزند پيامبر در ناامنى باشد؟ دستانت بريده باد، اى شمر! تو مى خواهى ما برادر خود را رها كنيم، هرگز!271
پاسخ فرزند على(ع) آن قدر محكم و قاطع بود كه جاى هيچ حرفى نماند.
شمر كه مى بيند نقشه اش با شكست روبرو شده خشمگين و خجل به سوى اردوگاه سپاه كوفه برمى گردد.
عبّاس هم به سوى خيمه ها مى آيد. چه فكرى كرده بود آن شمر سيه دل؟ عبّاس و جدايى از حسين(ع)؟ عبّاس و بی وفايى و پيمان شكنى؟ هرگز!272
اكنون عبّاس نزديك خيمه هاست. نگاه كن! همه به استقبالش مى آيند. خيمه نشينان، بار ديگر جان مى گيرند و زنده مى شوند. گويى كلام عبّاس در پشتيبانى از حسين(ع)، نسيم خنكى در صحراى داغ كربلا بود.
عبّاس، با ادب و تواضع از اسب پياده مى شود و خدمت امام حسين(ع) مى رسد. تبسمى شيرين بر لب هاى امام نشسته است. آرى! تماشاى قامت رشيد عبّاس چه شوق و لذّتى به قلب امام مى بخشد.
امام دست هاى خود را مى گشايد و عبّاس را در آغوش مى گيرد و مى بوسد.
* * *
امشب همراه من باش! امشب، شب جمعه، شب عاشوراست.
به چشم هايت التماس كن كه به خواب نرود امشب شورانگيزترين شب تاريخ است.
آن طرف را نگاه كن كه چگونه شيطان قهقهه مى زند. صداى پاى كوبى و رقص و شادمانيش در همه جا پيچيده و گويى ابليس امشب و در اين جا، سى و سه هزار دهان باز كرده و مى خندد!
اين طرف صداها آرام است. همچون صداى آبى زلال كه مى رود تا به دريا بپيوندد.
آيا صداى تپش عشق را مى شنوى؟ همه فرشتگان آمده اند تا اشكِ دوستان خدا را كه بر گونه ها نشسته است ببينند. عدّه اى در سجده اند و عدّه اى در ركوع. زمزمه هاى تلاوت قرآن به گوش مى رسد.273
عمرسعد نيروهاى گشتى اش را به اطراف خيمه هاى امام فرستاده تا اوضاع اردوگاه امام را، براى او گزارش كنند.
يكى از آنها هنگامى كه از نزديكى خيمه ها عبور مى كند، فرياد مى زند: "خدا را شكر، كه ما خوبان از شما گنهكاران جدا شديم!".274
بُرير اين سخن را مى شنود و با خود مى گويد: عجب! كار به جايى رسيده است كه اين نامردان افتخار مى كنند كه از امام حسين(ع)جدا شده اند؟ يعنى تبليغات عمرسعد با آنها چه كرده است؟
اكنون بُرير با صداى بلند فرياد مى زند:
ــ خيال مى كنى كه خدا تو را در گروه خوبان قرار داده است؟
ــ تو كيستى؟
ــ من بُرَير هستم.
ــ اى بُرَير! تو را مى شناسم.
ــ آيا نمى خواهى توبه كنى و به سوى خدا باز گردى؟
معلوم است كه جواب او منفى است. قلب اين مردم آن قدر سياه شده كه ديگر سخن هيچ كس در آنها اثرى ندارد.275
به هرحال، اين جا همه مشغول نماز و دعا هستند. البته خيال نكن كه فقط امشب شب دعا و نماز است. اكنون اوّل شب است. بايد منتظر بمانيم تا نگهبانان عمرسعد به خواب بروند، آن گاه كارهاى زيادى هست كه بايد انجام دهيم.
امام حسين(ع) براى امشب چند برنامه دارد.
* * *
زينب(س) در خيمه امام سجّاد(ع) نشسته است. او پرستار پسر برادر است.
اين خواست خداوند بود كه نسل حضرت فاطمه(س) در زمين حفظ شود. بنابراين، به اراده خداوند، امام سجّاد(ع) اين روزها را در بستر بيمارى به سر برد.
امام حسين(ع) كنار بستر فرزند خود مى رود. حال او را جويا مى شود و سپس از آن خيمه بيرون مى آيد.
امام حسين(ع) به سوى خيمه خود مى رود. جَوْن ( غلام امام حسين(ع) ) كنار خيمه نشسته است و در حال تيز كردن شمشير امام است.276
صداى نرم و آرام صيقل خوردن شمشير با زمزمه اى آرام درهم مى پيچد.
اين زمزمه حزين براى زينب(س) تازگى دارد، اگر چه خيلى هم آشناست.
خداى من اين صداى كيست كه چنين غريبانه شعر مى خواند؟ آرى! اين صداى برادرم حسين(ع) است:
يا دَهْـرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَليـل***كَم لَكَ بِالإشراقِ والأصيلِ
اى روزگار، اف بر تو باد كه تو ميان دوستان جدايى مى افكنى. به راستى كه سرانجام همه انسان ها مرگ است.277
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
جهت پیگیری #داستان_عاشورایی #هفت_شهر_عشق به کانال #مُـبلِغِ_مَجـٰازے در پیام رسان #ایتا مراجعه نمائید.👇
http://eitaa.com/namazi_313
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿?
#گام_به_گام_باکاروان_حسینی
#گزارشگر_قافله
🏴امروز بیست و نهم محرم الحرام است. آیا می دانید تقریبا در چنین روزی، کاروان اسرا و سرهای مقدس کربلا به کدام منزلگاهی رسیدند و چه اتفاقی افتاد؟
⛺️منزلگاه بَلعَبک (قسمت اول)
قبل از رسیدن به شهر شام، آخرین منزلگاهی که کاروان اسرا و حاملین سرهای مقدس شهدای کربلا وارد آن شدند، شهر بلعبک هست. گفته شده که وقتی سربازان ابن زیاد به «بلعبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او نیز اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچمهایی را با خود حمل میکردند و فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند!
هنگامی که حضرت ام کلثوم علیهاالسلام چنین صحنه هایی را دید، با ناراحتی و عصبانیت گفت:
«اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدی الظلمة عنهم»!
خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند».
ادامه دارد...
📖منابع:
۱. معجم البلدان ۲. مدینة المعاجز۳. معالی السبطین۴. مقتل الحسین (ع) عبدالرزاق مقرم۵. مقتل ابی مخفف ۶. اللهوف ۷. بحارالانوار ۸. الارشاد ۹. آینه در کربلاست ۱۰. کامل بهایی
#لطفا_نشردهید.
Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313