eitaa logo
مرکز تخصصی نماز
11.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
578 فایل
کانال مرکز تخصصی نماز وابسته به ستاد اقامه نماز آیات🌺روایات🌼احکام🌷آداب اسرار🌻پرسمان🌸شیوه دعوت به نماز سایت qunoot.net آپارات aparat.com/markaztn ارتباط با ما @qunoott
مشاهده در ایتا
دانلود
kasinayamad2_zarei.mp3
زمان: حجم: 6.24M
؛ الف بچه 😍 چهارم : کسی نمازم را گردن نگرفت😱 کاری از مرکز تخصصی نماز 🌹 🆔 @namazmt
هدایت شده از مرکز تخصصی نماز
Video_۲۰۲۳۱۱۰۳۱۹۲۵۰۰۱۱۶_by_videoshow.mp3
زمان: حجم: 3.45M
؛ تجربه تلخ یک ماموریت 😔 📌بر اساس داستانی واقعی 📝نویسنده: محمد قهرمانی 🥀🥀🥀🥀🥀 🆔 @namazmt
به همین راحتی 😍 دهه ی هفتاد بود بچه‌ها اینقدر دسترسی به فیلم نداشتند یک دستگاه ویدئو خریدیم آقا اسفندیار هم از خونه شون تلویزیون رنگی می آورد مسجد 🕌 پنج شنبه بعدازظهر ها یک حلقه فیلم🎞 دفاع مقدسی هم کرایه می کردیم💵 بچه‌های کوچه رو می‌آوردیم مسجد پای این فیلم‌ها می نشستند نزدیک مغرب هم فیلم تمام می شد. بچه ها یه خورده بازی می کردند بعضی ها هم برای می ماندند و بعضی ها هم می رفتند... از آن بچه های دهه هفتادی ما ❤️ خیلی هاشون که نماز خوان شدند علاوه بر آن چندتایی هم شدند👏👏👏 📚 خاطره از محمد قهرمانی 🌹 🆔 @namazmt
اقتداء ملائکه به علامه بحرالعلوم (ره) 💐 مرحوم میرزا محمد ابراهیم کرباسی اصفهانی از شاگردان بوده و گفته است به مسجد سهله رفتم دیدم سید بحر العلوم ایستاده به نماز و تمام صحن پر از جمعیت است و به او اقتدا کردند. من نزدیک در اقتدا کردم و تا سلام گفتم، دیدم جمعیتی در کار نیست. به سید بحرالعلوم گفتم این ها بودند، فرمود:از کجا ملائکه نبودند ؟ 📚 روزنه های از عالم غیب ص۲۸۵ 🌹 🆔 @namazmt
کاری که از بر میاد🍔🌭 🍎 یک روز بعد از یک مرد روستایی به خدمت آیت الله شاه آبادی می رسد و می گوید: هر وقت من نمازم را به شما اقتدا می کنم،سیدی را می بینم 😍 که جلوتر از شما به نماز می ایستند. آقا از او می پرسند شغل شما چیست؟ او می گوید مرد کشاورزی هستم که از یکی از روستاهای ورامین محصولات خود را به شهرمی آورم و می فروشم. آقاپرسیدند :غذا چه میخوری؟ روستایی پاسخ میدهد از محصولات خودم. 🍎 روز بعد همان مرد خدمت آقای شاه آبادی می رسد و عرض می کند که من امروز آن سید را ندیدم. آقای شاه آبادی می پرسند امروز غذا چه خورده ای؟ مرد روستایی پاسخ می دهد که از بازار تهیه کردم آقای شاه آبادی می فرمایند: به همین دلیل است که آن سید را ندیده ای. 📚 آسمانی ص۴۱ 🌹 🆔 @namazmt
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با مهریه 40 روز نماز در محراب💞💞 🎙 این اتفاق زیبا در هر نمازی می تواند اتفاق بیفتد به شرط اینکه شرایط یک نماز با حضور قلب تحقق پیدا کند❤️ 🌹 🆔 @namazmt
توبه از گناه و عبادت درک عمیق‌تری از بندگی را به دنبال خواهد داشت✅ 🌹 یکی از سال‌ها، در شب 21 رمضان، در مسجد شیخ انصاری در نجف اشرف، مجلس بسیار باشکوهی ترتیب داده بودند و علما، فضلا، بازاریان و اقشار مختلف مردم در مسجد گرد آمده بودند. شهید محراب بالای منبر رفت و سخنی گفت که مجلس را منقلب ساخت و دل‌ها را تکان داد. فرمود: «رفقا! شماها امشب آمده‌اید از گناهانتان در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی کنید، ولی من خدا را شاهد می‌گیرم که آمده‌ام از اعمال و عبادت‌هایم توبه کنم؛ زیرا فکر می‌کردم این [نماز و] اعمالی که انجام داده‌ام عبادت خداوند بوده است، اما حالا می‌فهمم که آنها توهین به ذات مقدس حق تعالی بوده است. امشب می‌خواهم از آن عبادت‌ها هم توبه کنم.» 💎 عابدان از گناه توبه کنند 💎 عارفان از عبادت، استغفار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خداوند عرضه داشتند: «ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک» ما تو را نشناختیم آن‌گونه که حق شناخت توست و تو را عبادت نکردیم آن‌گونه که حق عبادت توست. 📚 مجموعه داستان نماز ابرار؛ محمد صحتی سردرودی؛ ص ۲۲ 🌹 🆔 @namazmt
مرجع تقلید به تاجر اقتدا کرد 🌹 روزی شیخ جعفر کاشف الغطاء برای نماز جماعت دیر آمد. مردم گمان کردند که دیگر ایشان نمی آید لذا هر کسی نماز خودش را خواند. وقتی ایشان آمد خیلی ناراحت شد و گفت: در جمع شما یک نفر عادل نبود که پشت سر او بایستید و نماز بخوانید؟ دید یک تاجری گوشه ای ایستاده و به تنهایی نماز می‌خواند. کاشف الغطاء رفت و پشت سر او اقتدا کرد. او که ایستاد همه آمدند و به آن تاجر اقتدا کردند. نماز تاجر که تمام شد رو به کاشف الغطاء کرد و گفت: مرا کشتی! این چه کاری بود که با من کردی؟ شیخ فرمود: بلند شو نماز عصرت را هم بخوان تا ما به تو اقتدا کنیم. گفت: من در نماز اول مُردم، حالا می‌خواهید نماز دوم را به من اقتدا کنید؟! گفت: اگر می‌خواهی تو را رها کنم باید دویست اشرفی بدهی که بین فقرا تقسیم کنم. تاجر گفت: هزار اشرفی از من بگیر ولی نماز عصر را خودت بخوان! پول را از او گرفت و گفت: صبر کن پول را بین فقرا تقسیم کنم و بعد نماز عصر را می‌خوانیم. 📚 فوائد الرضويه، ج ۱، ص ۱۳۷. 🌹 🆔 @namazmt
دشمن اهل بیت (ع) شیعه و نمازخوان شد😍 دو نفر از شخصیت‌های عرب از اهالی عباسیه، منطقه‌ای بین حله و کوفه، خدمت آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی می‌رسند و گله می‌کنند که رئیس پلیس منطقه ما خیلی با اهل بیت بد، و دشمن آنان است. شراب‌خوار و ظالم است و به شیعیان بسیار ستم می‌کند. 😔 آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی خیلی قدرت و محبوبیت و نفوذ کلام عجیبی داشت. پانزده سال مرجع عالم تشیع بود. 🙏 مرحوم اصفهانی می‌فرماید: به این رئیس پلیس دشمن اهل بیت، ستم‌گر و بی‌نماز، سلام مرا برسانید و بگویید: سید ابو الحسن با شما کار دارد. می‌آیند و به او می‌گویند: ما خدمت آقا بودیم، ایشان با شما کار دارد. می‌گوید: آقای شماست، من او را نمی‌شناسم. باز تأملی می‌کند و می‌گوید: باشد می‌آیم. 💭 چند روز بعد خدمت آقا می‌رسد. تا خدمت ایشان می‌رسد، آقای اصفهانی برخوردی با او می‌کند که گویا مدت‌ها با این فرد آشناست. سؤال می‌کند: شما که آن‌جا رئیس پلیس هستید چه‌قدر حقوق می‌گیرید؟ می‌گوید: ماهی چهارده دینار. 💰 می‌گوید: چهارده دینار برای شما کافی نیست. می‌گوید: بله، ولی قناعت می‌کنیم. ایشان می‌فرماید: من نامه‌ای به وکیلم در حلّه می‌نویسم که از این ماه به بعد، معادل همین حقوق را به شما از طرف من بدهند. این بین من و شما یک راز باشد. 😊 البته بین پول من و پول حکومت تفاوت است. پول من صد در صد پاک و حلال است، ولی پولی که حکومت می‌دهد حلال مخلوط به حرام است و شاید همه آن حرام باشد. 💸 آیت اللّه اصفهانی در ادامه می‌فرماید: البته این پول برای نمازخوان‌هاست. 🕌 رئیس پلیس می‌گوید: اگر شرطش نماز خواندن است، ما نماز می‌خوانیم. 🙏 هنگامی که می‌خواهد برود آقا صدایش می‌زند و نصیحتش می‌کند که با مردم خوب رفتار کن، که هم دنیایت آباد می‌شود و هم آخرتت. از خدا بترس و نماز بخوان. 🌹 بعد از این برخورد اصفهانی با او، به آقایی که همراهش بوده می‌گوید: من تا به حال شک داشتم این سید مسیرش حق است یا نه، الآن یقین دارم حق با اوست. تو موظف هستی از فردا به خانه من بیایی، نماز را یادم بدهی و مکتب اهل بیت را به من بشناسانی. از آن به بعد، خودش و خانواده‌اش مقید به نماز شدند. 🌟 📚 *داستان‌های سمت خدا، ج۲، ص ۷۸* 🌹 🆔 @namazmt
نمازخانه جادویی🔦💡 در قلب شهر پرجنب‌وجوش، میان هیاهو و ساختمان‌های بلند، دبیرستان دخترانه‌ای به نام «مهراندیش» قرار داشت. ‏ جایی که دانش‌آموزان روزهایشان را با درس و بازی می‌گذراندند، اما یک راز، همه نگاه‌ها را به خود جلب می‌کرد نمازخانه‌ای که روزی خالی بود، حالا تبدیل به مکانی جادویی شده بود که همه را به سوی خود می‌کشید.‏ یاسمن، دختری کنجکاو و اهل ماجراجویی، تصمیم گرفت راز این تغییر شگفت‌انگیز را کشف کند. یک روز پس از ‏پایان زنگ آخر، مخفیانه وارد شد. فضای آرام، رنگ‌آمیزی‌های خلاقانه روی دیوارها، و زمزمه پادکست ‏دلنوشته‌هایی که از بلندگو پخش می‌شد، حس عجیبی به او داد. چشم‌هایش به کاغذهای روی میز افتاد: نقشه‌ای برای ‏پویشی جدید به نام «یک آیه، یک داستان» و ایده‌ای برای «مسابقه عکاسی نماز».‏ یاسمن تصمیم گرفت همراه دوستانش به کاوش ادامه دهد. لیلا، سارا و مریم نیز به او ملحق شدند. آن‌ها برنامه‌ریزی ‏کردند تا به دنبال ردپای نماز در شهر بروند و داستان‌هایی از زندگی مردم و آیات قرآن را کشف کنند. روزی در بازار ‏شلوغ، پیرمردی را دیدند که در گوشه‌ای آرام نماز می‌خواند. لیلا عکس گرفت؛ یاسمن با پیرمرد صحبت کرد و داستان ‏زندگی او را شنید: مردی که نماز را باعث آرامش قلبش می‌دانست. این خاطره در جمع دانش‌آموزان نمازخانه به ‏اشتراک گذاشته شد و تاثیر عمیقی گذاشت.‏ اما راز بزرگ هنوز حل نشده بود: چرا این نمازخانه چنین آرامشی دارد؟ یاسمن تصمیم گرفت سرنخ‌های بیشتری پیدا ‏کند. وقتی با خانم حسینی صحبت کرد، متوجه شد که این تغییرات توسط خود دانش‌آموزان و با حمایت معلمان رخ ‏داده است. خانم حسینی لبخند زد و گفت: «وقتی نماز را با دنیای شما پیوند دادیم، شما معجزه‌ی آن را ساختید.»‏ 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 🌹 🆔 @namazmt
آباد سازی مساجد متروکه به شیوه شیخ عباس قمی 🕌 📖 مردم علاقه‌مند بودند که لااقل یک نماز خود را با مرحوم حاج شیخ عباس قمی بجا آورند. 🕌 یکی از عادات ایشان این بود که اغلب اوقات نماز خویش را در مساجد متروکه بجا می‌آورد. 📢 اتفاقاً به محض اطلاع مردم، روزبه‌روز بر کثرت جمعیت افزوده می‌شد… 🔨 تا به حدی که آن مسجد مورد علاقه مردم قرار می‌گرفت و به دست همان مردم تعمیر می‌گردید. 🚶‍♂ شیخ پس از آن دیگر در آن مسجد حاضر نمی‌شد و یک مسجد متروکه و مخروبه دیگر را انتخاب می‌کرد. 📢 پس از چند روز، باز مردم مطلع شده و از راه‌های بسیار دور برای درک نماز ایشان به آن مسجد می‌شتافتند… 🏗 و همراه با مردم برای تعمیر آن مسجد مخروبه دست به کار می‌شدند. 📚 نماز خوبان، داستان ۸۱ 🌹 🆔 @namazmt