🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿 🕊
🌸
🌿 🕊
🌸
هرگز به غیر جانان ما جان نمی فروشیم
جان می دهیم اما جانان نمی فروشیم
دشمن اگر ببخشد کاخ سفید خود را
یک تار موی رهبر بر آن نمی فروشیم
🌿
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿 🕊
🌸
🌿 🕊
🌸
من البته به شما عرض میکنم:
عـــزیـــزان مـــن ایــن محــبـت 👈دوطرفه👉اســـــت، مـــن هـــم بـــه عــــنوان پـــدر پیـــــر شـــما، دلــــم سرشــــار از 💜محـــبت💜شــــما جوانان اســـت.
مقام معظم دلبری♡
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
نه طــــبق عـــادت دوســــتت دارم❤️، نه به حــــکم ســنت، هــمه چیز بـــنا بـــر فــطــرت است، خوبــــها دوســـت داشـــتنی اند☺️
🌿
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿 🕊
🌸
🌿 🕊
🌸
هر کس ز ولایت و ولیّ دور شود
همسایه ی دشمن است و منفور شود!
پروانه صفت، گِرد ِعلی میگردیم
تا دیده ی هر فتنه گری کور شود!
🌿
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
خـــــــاص تـــــــرین چــــپ دســـت دنیـــا،😍 تولدت مبارک💜💙💚💛❤️🧡
مقام معظم دلبـــــــــری، تولــــــــــــــــدت مبارک💗
کـــوریه چـــشم دشمنان، بگو ماشـــاءلله
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سردار قاآنی😍
دلیل موفقیت وباقی ماندن انقلاب کار هجده,هفده ساعته روزباترکیب نمازشب
#تلاش
#همت
#تهجد ونمازشب
@namazshabkhanha
کانال نماز شب خوانها👆👆👆
نماز شب خوانها
رمانــ🍃 #بدون_تو_هرگز #قسمت_سی_و_دوم: تنبیـه عمومے علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما ی
رمانــ🍃
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_سی_و_سوم: نغمــه اسماعیل
این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ...
اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ...
پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود...
بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ...
- هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ...
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- به کسی هم گفتی؟ ...
یهو از جا پرید ...
- نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ...
دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ...
- تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ...
#بدون_تو_هرگز
#زندگے_نامه
#طلبه_شهید_گمنام
#سید_علے_حسینے
#ادامه_دارد...