فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 #وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟!!!
خدا کند که بمیرم، #وطن_فروش نباشم...
....چو مرگ می برد آخر، به هر طریق تنم را
چرا شبیه #شهیدان لاله پوش نباشم ؟!
🎤 شعرخوانی خانم لیلا حسیننیا از تبریز/ رهبر انقلاب: از قول من به همه شاعران #تبریز سلام برسانید
🇮🇷 https://eitaa.com/nameghalam
May 11
شب جمعه، شب #دعای_کمیل است. و دوستان اکثرا خاطراتی از دعاهای کمیل ونک در دوران دفاع مقدس دارند.
و اما خاطره بنده ،فطر و بوی #شهید_خیبر_جعفری دارد.
اسوه و معلم اخلاق، مردی که به من جرات خواندن دعای کمیل داد. و اولین بار میکروفون دعای کمیل را به من داد تا چند خط بخوانم و خودش ریز می خواند تا من اشتباه نخوانم.
خاطره دعای کمیل من همیشه بوی این شهید عزیز و #شهيد_آيت_الله_دستغیب می دهد.
چرا که همین شهيد عزیز به من توصیه کرد: دعای کمیل آیتالله دستغیب را گوش بدهم برای روانخوانی دعای کمیل ...
و وقتی انس گرفتم با صدای آیتالله شهید، دیدم چقدر با لهجه ونکی!! می خواند....
گرامیباد یاد و خاطره همه شهدای عزیزمان
https://eitaa.com/nameghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سید_شهیدان_اهل_قلم
درباره سید مرتضی آوینی حرف بسیار بوده و شنیده اید، اما حرف جهانگیر الماسی بازیگر خوب سینما و تلویزیون را درباره ایشان می پسندم .
آقا مرتضی خیلی اذیت شد، خیلی تنها بود....
و این خون دل خوردنی بود که #سید_مرتضی_آوینی انتخاب کرده بود. خود بودن نه آنکه دیگران می خواهند، دقیقا نقطه اوج و تمایز سید مرتضی شهید است.
آقا مرتضی را از زبان خودش هم بشناسیم بد نیست.👇
https://eitaa.com/nameghalam
انقلاب بزرگ درونی آقا مرتضی آوینی از زبان خودش :
من بچه شاه عبدالعظیم هستم .در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده می زدیم و سؤالات قلمبه سلمبه میکردیم ومعمولاً به زبانهای مختلف حالی مان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف می زنم .من هم سال های سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شب های شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعت ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را – بی آن که آن زمان خوانده باشماش- طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمیآید. و حالا از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. حقیر هرچه آموختهام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل میگویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست میآید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساختهام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرساندهام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشتههای خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم.
https://eitaa.com/nameghalam
این مرد جان من است
همه سربازان وطن را دوست دارم،اما حکایت صیاد شیرازی قصه ای دیگر است.
آخرین تصویری که در ذهن از ایشان دارم. لبخند زیبایی است که بخاطر یک حرکت من در صورت پر از ابهتش نقش بسته بود. و آن نماز عجیب آخر جماعت و سنت حسنه ای که در دانشکده ما گذاشت و رفت و چندی بعد که سرباز دژبان، خبر شهادتش را به من داد و من به دانشجویان دیگر خبر را رساندم.
اما آنچه که صیاد را برای من یک ابرمرد کرده است نه همه آنچه از او شنیدهام گه یکی اش به جانم نشسته است.
بعد از یک عملیات یا قبلش ، اختلاف نظری با فرمانده عالی یکی از نهادهای نظامی پیش می آید. آن فرد سیلی به صورت این دردانه دوران می زند.
محافظ شهید صیاد که بعدها دوست و همکار من شده بود، در اوج جوانی، دست به اسلحه می برد تا گستاخی او را به فرمانده و مرادش پاسخ بدهد.
صیاد او را نهیب می زند که چکار می کنی؟!!!
می،گفت: بغض کرده بودم. نمی دانستم چه باید بکنم.
وقتی صیاد حالم را دید. گفت: غصه چه چیزی را می خوری؟
گفتم : من باشم ، به شما بی ادبی و هتاکی رخ بدهد؟!!!
تبسمی زد و گفت از دو حال خارج نیست؛ یا او به خاطر خدا و تکلیف شرعی سیلی زد، که در این صورت هر دوی ما ماجوریم. یا ایشون بر اثر هوای نفس، چنین کاری کرده که من در مقابل با کظم غیظ و آرامش، ماجورم. در هر دو صورت برای ما خیر و برکت است.
صیاد به اتفاقات بد هم اینگونه نگاه می کرد.
درباره این اسطوره دوران و تاریخ آفرین بیشتر خواهم نوشت.
https://rubika.ir/nameghalam
گرامی باد، یاد و خاطره بسیجی شهید سید شریف تقوی
۲۱ فروردین سالگرد شهادت این عزیز است.
رضوان الهی گوارایش باد.
https://rubika.ir/nameghalam
گرامی باد یاد و خاطره معلم اخلاق ، پاسدار شهید خوبیار نصیری که در عصر هیجدهم ماه مبارک رمضان و در حالی که برای وضو آماده می شد، به شهادت رسید.
https://rubika.ir/nameghalam
شب های روشن وروزهای تاریک !
نه الان بلکه ۵۲ سال است نمی فهمم شب قدر چیست !؟
قرآنی از آسمان به زمین نزول ، قرآنی از زمین به آسمان پر می کشد ! قرآنی هم برسر مردم می بینم صدای بک یا الله وبه علی ِّبه علیِّ واولاد علی می شنوم !
قدر نمی دانم وغدیر نشناختم ! خوانده ام شب قدر تا طلوع فجر سرشار از نور و سلام است ولی من همچنان غرق در نور ،کورم !، نمی دانم ! چه می دانم شب قدر چیست !!؟ این حرف من نیست، حرف خداست (وماادراک ما لیله القدر) اما در گذر زمان ، روزهای تاریک پس از علی علیه السلام را بخوبی دیده ومی بینم !مرگ بر این جهل وجعل !!
عجب آدم زبان نفهمی بوده ابن ملجم !! گفته اند حافظ و قاری قرآن بوده شب قدر را برای ضربت انتخاب کرده تا بهشتش آباد تر باشد !! نور خدا را پف کرده ! چطور نفهمیده ریش وریشه اش برای همیشه می سوزد . آری انگار او هم نفهیده شب قدر چه شبی است!
تنهااعترافم نفهمیدن عظمت این شب ودعایم ماندن بر این اعتراف قرآنی است .خدا نکند کسی مثل ابن ملجم فکر کند. چرا که او فکر کرد می فهمد و نفهمید .!!
که در این صورت در جهل وجعل مرکب است.
حبیب ا...قاسمی ۲۰رمضان (۱۴۴۴)،
سال دیگر هم اگر زنده باشم نمی فهمم شب قدر چیست !!!!!!؟؟؟ .
شهیدی که سینه خیز به دیدار دختر جانبازش می رفت.
مردی که همه دلایل عقلی و شرعی و مصلحت جویانه به او حکم می کرد ،کنار خانوادهی آسیب دیده و فرزندان( خصوصا دختر قطع نخاعی) و همسر جانبازش بماند ، ولی رفتن به میدان نبرد را برگزید..
#سردار_شهید_عبدالحسین_ولی_زاده
قصه زندگی فرزندانش را به قلم دختر شهید بخوانید. 👇
http://mehdivalizadeh.blogfa.com/post/4
ما کجای میدان، ایستادیم؟!!!
https://eitaa.com/nameghalam
#زندگینامه مختصر شهید عبدالحسين ولیزاده
شهید ولی زاده در پاییز سال ۱۳۳۸ در خانواده ای روستایی و عشایری در شهرستان مرزی مهران از توابع استان ایلام متولد شد و ایام کودکی و نوجوانی را در همان منطقه همراه خانواده سپری کرد و در جوانی یار و مددکار پدر در کارهای کشاورزی و دامداری بود.
اراده اش بر تلاش و کوشش استوار بود و از همان دوران کودکی به طاعات و عبادات می پرداخت و هرگز از نماز و روزه غافل نبود حتی آن ایام که تابستان داغ و خشک مهران طاقت فرسا بود او با زبان روزه به امر کشاورزی و دروی محصول مشغول بود.
اوایل سال ۱۳۵۹ همراه عده ای از هم سن و سالانش به سربازی رفت ولی با شروع مبارزات انقلاب اسلامی و به فرمان امام راحل از پادگان گریخت و نزد خانواده اش برگشت تا اینکه طلیعه خورشید پر فروغ انقلاب در آفاق کشور تابیدن گرفت و او همچون دیگران خوشحال از رها شدن از بند رژیم ستم شاهی.
اوایل سال ۱۳۵۹ برای یافتن کار عازم تهران شد و زن و فرزندش را در کنار خانواده پدری گذاشت و راهی پایتخت شد چندی بعد پس از بازگشت به زادگاهش برای سرکشی، از قصد رژیم بعث عراق برای تصرف مهران با خبر شد.
او در این ایام بسرعت جذب سپاه شد و برای دفاع از کشور، شهر و دیارش اسلحه بدست گرفت، یورش ناجوانمردانه دشمن، سقوط مهران را در پی داشت و عبدالحسین ولی زاده به همراه دیگر همرزمانش تا آخرین لحظه مدافع شهر بودند.
برغم اینکه خانواده اش را به ایلام فرستاده بود ولی اغلب اوقاتش در جبهه ها و کنار همرزمانش سپری می شد چون معتقد بود امروز دفاع از کشور بر ماندن در کنار خانواده ارجح تر است.
در بمباران های شهر ایلام دو فرزند و همسرش دچار مجروحیت شدند و عبدالحسین در کنارشان نبود چندی بعد آنها را در بیمارستانی در تهران یافت و مدتی در کنارشان بود تا مرهمی بر زخم هایشان باشد ولی خیلی زود باز به جبهه برگشت.
در عملیات #والفجر_۱۰ که اواخر اسفند سال ۱۳۶۶ در منطقه شاخ شمیران و سورمر اجرا شد او که اینک فرمانده گروهان سوم گردان ۵۰۴ امام حسین (ع) بود همراه گروهانش در تله آتش دشمن گرفتار شد و در حالیکه یک پا و دو دستش قطع شده بود به شهادت رسید و پیکر مطهرش در داخل حجمی از آب گرفتگی های کنار رودخانه سراژین افتاد.
بعد از مدت ۱۵ روز پس از عملیات والفجر ۱۰ ، رزمندگان سپاه مجددا در ارتفاعات شاخ شمیران و سورمر وارد عمل شده و توانستند پیکر تعدادی از شهدای این عملیات از جمله شهید ولی زاده را شناسایی و به پشت خط منتقل کنند.
او در هنگام شهادت ۲۸ سال سن داشت و دارای سه فرزند دختر و دو فرزند پسر بود که منیره ولی زاده دختر دومش سال ۱۳۷۰ در سن ۱۷ سالگی پس از تحمل ۱۵ سال درد بدلیل جراحت ناشی از مجروحیت زمان جنگ به شهادت رسید و به پدر شهیدش پیوست.
https://eitaa.com/nameghalam
#مسجدالاقصی_یا_مسجدالقبه ۱
«مسجد الاَقصی»، واقع در بیت المقدس، قبله مسلمانان قبل از کعبه است. نام مسجد الاقصی در سوره اسراء آمده است و بنابر روایات، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از آنجا به معراج رفت. یهودیان بر این باورند که بقایای معبد سلیمان، زیر مسجد الاقصی قرار دارد و صهیونیستها در پی اشغال فلسطین در تلاش هستند که مسجد الاقصی را تخریب کرده و معبد مذکور را احیا کنند.
در اعتقاد مسلمانان ۳ مسجد دارای اهمیت و احترام فراوانی هستند: مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجدالاقصی. از این منظر توجه به قدس و مسجدالاقصی که قبله اول مسلمانان بوده اهمیت والایی دارد..
زمین مسجدالاقصی دومین مکانی است که پس از مسجدالحرام بر زمین قرار گرفت. اولین کسی که به فرمان خدا پایههای بنایی را در آن ساخت، حضرت آدم علیه السلام بود که حدود آن را مشخص کرد.
مسجدالاقصی به عنوان یکی از مقدسترین مساجد مسلمانان، از دیرباز مورد توجه بوده است، یکی از علتهای عمده آن به مهمترین رخداد تاریخی یعنی معراج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و شب اسراء بازمیگردد که با توجه به تأکید قرآن بر آن، نزد مسلمانان از قداست و کرامت خاصی برخوردار است: «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسْجِدِالْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِالْأَقْصَى الَّذی بارَکنا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر»؛ منزه است آن (خدایى) که بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى که پیرامون آن را برکت داده ایم، سیر داد تا از نشانه هاى خود به او بنمایانیم که او همان شنواى بیناست.
ادامه دارد👇
https://eitaa.com/nameghalam