🕋 حَتّٰی إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَیْنِ، فَبِئْسَ اَلْقَرِینُ
(سوره زخرف/۳۸)
💢 تا زمانی که در #قیامت نزد ما حاضر میشود، خطاب به آن شیطانِ همراهش میگوید: «ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشینی هستی تو».
🔔 خیلی مراقب باشیم! که دلمون، از #یاد_خدا خالی نشه..
چون میشه محلِ استقرارِ #شیطان.
⚠️ این #شيطانِ همراه و همنشین، هر چیزی میتونه باشه:👇
✔️ رفیق ناباب👫
✔️ شریکِ فاسد👥
✔️ همسر و فرزندِ ناشایست 👪
✔️ نامحرمِ فضای مجازی👤
✔️ گوشیِ موبایل📱
☝️ اینا اگر به دل راه پیدا کنن، میتونن با وسوسههاشون ما رو از #خدا دور کنند.
✅️ همون چیزی که در خطبهی ۷ نهج البلاغه، از زبانِ امیرالمومنین علی (ع) نقل شده، که فرمود:👇
اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً:👈 #شیطان را مِلاک و پشتوانهی زندگیِ خود گرفتند.
وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً:👈 و #شیطان هم از آنان به عنوان دام استفاده کرد.
فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ:👈 پس #شیطان در وجودِ آنها لانه کرد، و تخمریزی کرد.
وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ:👈 و در دامنِ آنها پرورش یافت.
فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ:👈 پس #شیطان با چشم آنها دید، و با زبانِ آنها سخن گفت.
#یک_آیه_یک_نکته
#دوری_از_شیطان
@namiazbaran
هَل تَری مِن فُطور
آیا نقصانی در آفرینش خداوند میبینی؟!!
(سوره ملک۳)
🐠ذره ای از زیباییهای طبیعت آبی!
#شگفتی_آفرینش
#نمی_از_باران
@namiazbaran
نَمی از باران
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #قسمت_هفدهم •°•°•°• یک ماه گذشته... #آقاسید باز هم اومد خواستگاری نه
📚رمان مذهبی
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#قسمت_هجدهم
•°•°•°•
قلبم تند و تند میکوبید به سینه ام.
زبونم بند اومده بود!
بدون اینکه سلام کنم رفتم تو آشپزخونه.
صورتمو گرفتم زیر شیر آب...
سردی آب گرمای درونم رو کم کرد.
این امکان نداره...
مامان اومد تو آشپز خونه:
_پس چرا یهو رفتی؟!
بُهت زده به مامان نگاه کردم و جوابی ندادم.
_نیلو حالت خوبه؟!
بازهم نگاهش کردم.
_پاشو خودتو مرتب کن.صدات کردم چایی رو بیار
و رفت.
.
بعد از پنج دقیقه صدای مامان بلند شد:
_نیلوفر جان، مامان چایی رو بیار.
بدون اینکه تکونی بخورم
همونطور سرِ جام نشسته بودم.
پنج دقیقه بعد مامان اومد تو آشپزخونه
_پس چرا اینجا نشستی میخوای آبرومونو ببری؟
میگم پاشو بدو ببینم!
لبمو با زبونم خیس کردمو گفتم:
+من هیچ جا نمیام!
_باید بیاری!
پاشو یالا!
و دستم کشیدو بلندم کرد...
سینی چایی رو داد دستم و بزور فرستادم تو پذیرایی...
بدون اینکه سلام کنم بهشون چایی تعارف کردم.
به مامانش که رسیدم گفت:
_دستت درد نکنه عروس گلم.
میخواستم سینی چایی رو بکوبم تو دهنش.
روی صندلی کنار مامانم نشستم.
وقتی چایی هاشونو خوردن باباش گفت:
_خب آقای جلالی اگه اجازه بدین دوتا جوون برن صحبت کنن...
بابا خنده ای کردو گفت:
+شما صاحب اختیارین جناب...
و بعد رو به من گفت: بابا جان شادوماد رو راهنمایی کن به اتاقت.
نگاهی بهش انداختم
از درون داشتم میسوختم...
به راهرو اشاره کردم و گفتم:
_بفرمایید
.
⬅ ادامه دارد...
✍نویسنده: باران صابری
#رمان
@namiazbaran
او با شماست ! هرجا که باشید ...
چقدر دوریم😔...
اگر این معنا رو باور داشته باشیم ،
دیگه خستگی معنا نداره ...
شکستگی معنا نداره ...
تنهایی معنا نداره...❤️
@namiazbaran
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ
وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمنا
خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين جانشين قرار دهد، همان گونه كه كسانى پيش از ايشان را جانشين كرد، و قطعاً دينى را كه خداوند براى آنان پسنديده است، براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان امنيّت را جايگزين كند
(سوره نور۵۵)
🌟در روايات معصومین علیهم السلام مصداق كامل اين آيه، حكومت جهانى
حضرت مهدى عليه السلام است، كه خداوند وعده داده است در آن روز اهل ايمان بر جهان حكومت كنند.
☘🌷پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در آخرين حج خود در مسير برگشت از مكّه (روز هيجدهم ذى الحجه) در غدير خم به فرمان خداوند، حضرت على عليه السلام را جانشين خود قرار دادند،
آيه نازل شد امروز من اسلام را به عنوان دين كامل براى شما پسنديدم؛ «رَضيتُ لكم الاسلام ديناً» در اين آيه نيز وعده ى خداوند پيروزى آن دينى است كه پسنديده است؛ «دينهم الّذِى ارتضى لهم».
بنابراين اسلامى كه جهان را خواهد گرفت، اسلامِ غدير خم است.
#تفسیر_کوتاه
#حکومت_جهانی
@namiazbaran
🌺 علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه صاحب تفسیرالمیزان
میفرمودند:
اگر من در یک روز ۱۰ بار از یک قسمتی از قرآن رو بخونم، هر ۱۰ بار معانی تازهای به ذهنم میرسه...
#قرآن
@namiazbaran
نَمی از باران
📚رمان مذهبی #یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #قسمت_هجدهم •°•°•°• قلبم تند و تند میکوبید به سینه ام.
📚رمان مذهبی
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#قسمت_نوزدهم
•°•°•°•
توی دلم ولوله ای به پا بود.
روی تخت نشست
و روی صندلی نشستم...
داشتم میسوختم و این گرما و التهاب باعث شده بود حالت تهوع بگیرم.
بلافاصله بعداز نشستنش صداشم اومد:
_چه اتاق جالبی داری..
نه نگاهش کردم نه چیزی گفتم.
_ایول.کتاب خونم که هستی!
با کلافگی سرمو چرخوندم سمت دیگری.
_من هیچ وقت از درس و اینا چیزی نفهمیدم!
دیپلمم به زور گرفتم!
همین که دیپلم گرفتم رفتم تو شرکت بابا و شدم معاونش!پولداریَم خوب چیزیه! همه بهم میگن مهندس!
ثانیه ای سکوت کردو ادامه داد:
_ببینم؟؛
تو چیزی نداری که بگی؟!
با نفرت بهش نگاه کردم:
+ میشنوم!
_خب.
من کیوان ،۲۴سال دارم!
و بعد زد زیر خنده
(نیشتو ببند مسواک گرون میشه!
پسره روانی!)
صداشو صاف کردو ادامه داد:
_ببین نیلوفر...
پریدم وسط حرفش:
+خانوم جلالی!
پوزخندی زد:
_نه همون نیلوفر!
دیگه منو تو که نداریم!
+از روی چه حسابی این حرفو زدید؟
_از اونجایی که میدونم جواب شما مثبته!
(آش ماش
به همین خیال باش!)
پوزخندم و جمع کردم و گفتم:
+میشنوم!
_من همه چی دارم
خونه، ماشین آخرین مدل، کار، پول.
خلاصه خودتو بامن خوشبخت بدون!
+خوشبختی به مهرو عاطفه اس!
پول خوشبختی نمیاره!
_اینا که گفتی من نمیدونم یعنی چی زیر دیپلم حرف بزن.
خلاصه اینکه دیگه حرفی ندارم.
.
وارد پذیرایی شدیم و من بدون توجه به بقیه روی صندلی نشستم
باباش گفت:
_دهنمون و شیرین کنیم؟!
همه برگشتن سمت من.
حتی مامانم دیگه نگفت یه هفته فکر کنه بعدا.
تکونی به گردنم دادم و گفتم:
_اگه گرسنه هستید میل کنید،
جواب من منفی هست! .
⬅ ادامه دارد...
✍نویسنده: باران صابری
#رمان
@namiazbaran