📋 #بالایسرتوحضرتزهراس
(بخش چهارم صوت)
#سبک_روضه #متن_روضه
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو علقمه پیچیده بوی یاس
بالای سر تو حضرت زهراس
بهم بگو تا مادر رو دیدی
چی بینتون گذشت داداش عباس
(همچین که اومد کنار عباسش نشست گفت داداش!اینجا عجیب بوی مادر میده. گفت: آره. برا همین صدات زدم داداش. آخه دیدم مادرت داره صدام میزنه پسرم...)
@seyedrezanarimani
تو گفتی که چی شد توی میدون
کشیدنت تو رو به خاک وخون
یا گفته مادرم که تو کوچه
یه سیلی خورد و حسن شد گریون
تو گفتی از دلت که شد مضطر
از اینکه بی کسه دیگه خواهر
یا گفته مادر از آتیشی که
یه روزی گر گرفته پشت در
@narimani_matn
اتفاقی نبود، خونه سوخت
اتفاقی نبود، در شکست
اتفاقی نبود، فاطمه، رو زمین نشست
اتفاقا دیدنش، پشت در، کوبیدنش
اتفاقا کشتنش، چهل نفر، رد شدند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سید رضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #تیرروبیندوزانوقرارداد
#متن_روضه (بخش پنجم صوت)
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
بانوای کربلایی سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر شخصی میخواد از بلندی بیفته اول دستاشو سپر صورتش میکنه؛ صورتش بدنش آسیب نبینه.
@seyedrezanarimani
اما دل ها بسوزه برا اون آقایی که، تیر تو چشم فرو رفته؛ از بالای اسب چنان اسب با صورت زمین خورد؛ تا زمین افتاد دیدید این تیر داره اذیتش میکنه؛تیر رو بین دو زانو قرار داد؛ تا سر رو خم کرد؛ کلاه خود از رو سرش زمین افتاد؛
@narimani_matn
اون نا نجیب اومد جلو؛ گفت:«عباسی که میگن تویی؟ چرا پا نمی شی با من بجنگی».
_نامرد یه موقعی اومدی که دست تو بدن ندارم. گفت تو دست نداری. من که دست دارم. چنان این عمود رو بلند کرد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سید رضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #قضایایشبعاشورا
#متن_روضه (بخش اول صوت)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روایت میگه أبی عبدالله بعد عشا، نماز عشا رو که خوندند؛ صدا زدند این نور ها رو کم کنید. همه نور ها رو خاموش کردند. آقا شروع کرد صحبت کردن. هرکی میخواد بِرِه بره. دیگه بیعتمو از شما برداشتم. اینا فردا با من کار دارن. هرکی میخواد از مرکب سیاهی شب استفاده کنه و بره.
اول کسی که روایت میگه از جا بلند شد و از رأی عبدالله دفاع کرد« قمر بنی هاشم بود. از جا بلند شد گفت: حسین جان! کجا بریم غیر در خونه تو؟ این ما کجا رو داریم بریم؟ همه اصحاب یکی یکی بلند شدند و حرف زدند.
@seyedrezanarimani
راوی میگه رد میشدم؛ از کنار خیمه ابی عبدالله یهو صدا بی بی زینب(س) رو شنیدم. دیدم تو خیمه نشسته ابی عبدالله هم داره شمشیر رو نیز میکنه؛ شعر میخونه؛ گریه میکنه. این قصه رو امام سجاد (ع) هم تعریف میکنه؛ میفرماید:«من مریض بودم تو خیمه استراحت میکردم. دیدم بابام داره شعر میخونه و شمشیر رو نیز میکنه. هی شعر میخونه و این شمشیر رو نیز میکنه.
یه مرتبه بی بی اومد کنار برادرش نشست. حسین جان این حرفا چیه میزنی؟ مگه قراره فردا چه خبر بشه؟ یه سوالی هم از ابی عبدالله پرسید؛ این اصحابت رو امتحان کردی یا نه؟ یه وقت نکنه تا فردا همشون برن و ما تنها بمونیم... یه نگاه به زینبش کرد فرمود: خواهرم نگران نباش. اینا بهترین اصحاب منن. اینجا هیچ جایی نمیرن. خیالت جمع باشه.
امام سجاد میگه: ابی عبدالله شروع کرد روضه برا زینب بخونه. خواهرم باید صبر کنی. فردا قراره این اتفاق ها بیفته. بی بی تا شنید؛ امام سجاد میگه عمم یه ناله ای زد؛ گریبان چاک کرد؛ یهو بیهوش رو زمین افتاد. ابی عبدالله آب آورد. بی بی رو به هوش آورد. خواهرم نکته فردا جزع فزع کنی. باید صبر کنی هرچی پیش اومد. گفت باشه داداش...
@narimani_matn
عباس بیرون خیمه ها داره نگهبانی میده. دور تا دور خیمه های بچه ها میره و میاد تا کسی در تاریکی شب به این خیمه ها نزدیک نشه. یک مرتبه دید یک سیاهی ای داره از دور نزدیک میشه. از اون دور با اون هیبت حیدریش صدا زد کیه؟ هر جا هستی بایست. این موقع شب چی میخوای اینجا؟ از اون دور دید یه صدای نحیف صدا زد: داداش من زینبم.
تا این حرف رو زد عباس انقدر خجالت کشید افتاد رو زمین گفت: خواهر ببخشید به امام حسین. نشناختمت. از دور دیدم سیاهی داره نزدیک میشه متوجهت نشدم. عذرخواهی میکنم. گفت: عباسم! بیا باهات کار دارم. دوتایی نشستند خواهر و برادر. چیه؟ این موقع شب بی بی جان چیکار داری؟ _عباسم دلم برات تنگ شده بود. گفتم شاید فردا دیگه فرصت نشه ببینمت. امشب بیام خوب قد و بالات رو نگاه کنم.
@seyedrezanarimani
عباس جان! یه لحظه بهم گوش بده.
میخوام برات تعریف کنم؛ بچه که بودیم پیغمبر اکرم که از دنیا رفت بیچاره شدیم. عباس جان! مادرم رو خیلی بدجور ازمون گرفتند. عباسم! مادرم جَوون بود از دنیا رفت و ما بدیم شدیم. بی مادر شدیم. (غیرت عباس به جوش اومده؛ دو زانو هم ادب کرده نشسته؛ ولی هی داره با دستاس این خاک ها رو فشار میده)
عباسم! بعد از چند سال وقتی مادرمون از دنیا رفت زندگی مون به هم ریخت. اما بابام به عقیل،برادرش فرمود عقیل! دنبال یک زنی باش که شجاع باشه. مادر تو انتخاب کرد عقیل برا بابام. (این حرفها رو چرا امشب میزنی؟)
عباس جان! میدونی، بابام از اون موقع به فکر ما بود. برا همین رفت مادر تو رو انتخاب کرد. عباس جان! شنیدم شمر دیشب برات امان نامه آورده. یه وقت نکنه داداشمو تنهاش بذاری و بری.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #روضهقتلگاه
#متن_روضه ( بخش پنجم صوت)
#روضه_امام_حسین (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه مرتبه دید همه دور گودال رو گرفتند. گَرد و خاک ها بالا رفته. از بالا تل داره می بینه. دستاشو رو سرش گذاشته.
«صل علیک ملیکُ السَّما، هذا حسینٌ، مُرَمّل بالدِّما، مُقَطَّعُ الأعضا»
از دور داره مییینه. نیزه ها بالا میره؛ پایین میاد. شمشیر ها بالا میره؛ پایین میاد.
بدو بدو خودش رو رسوند گودال. اما چی دید؟ هر چی نگاه کرد دید این بدن رو نمیشناسه. تا اومد برگرده دید از حلقوم بریده یک صدایی میاد.
اُخَیَّ! اِلَیَّ...
@seyedrezanarimani
کسی که یه بار رفته باشه کربلا، تربت کربلا رو تشخیص میده. از رنگش. از بوش. الآن یه مهر امام رضا بدند رنگش فرق داره. رود تشخیص میدی که تربت امام حسینه یا تربت کربلاست.
میخوام بگم نمیدنم چیکار کردند با این بدن که خواهری که ۵۰ سال کنار برادرش بوده نشناخته.
اما امام صادق(ع) جواب داده. میگه کاری با این بدن کردن؛ به اندازه نگین انگشتر جای سالم تو این بدن نبود.
شیخ جعفر شوشتری میگه: کاری با بدن کردن؛ دیگه پشت و روی بدن مشخص نبوده...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋#امروزاربابماروتوگودالنگرانکشتند
#متن_روضه (بخش اول صوت)
#روضه_امام_حسین (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امروز ارباب ما رو تو گودال نگران کشتنش. میدونین نگران چی بود؟ روایت میگه همینطور که افتاده بود با گوشه های چشمش خیمه ها رو نگاه میکرد. ای خدا الآن زن و بچشم چی میشن؟ تو این بیابونا تنها. نه محرمی. نه کس و کاری.
امشب ناموس ارباب ما تو بیابوناست. انقدر نامحرم تو این بیابونا هست من چی بگم؟ فقط همینو بگم. بین یه عده اراذل و اوباش... خدا نیاره برا کسی تو بیابونی گیر بیفتی؛ مجبور بشی زن و بچت رو رها کنی؛ بدونی تو اون بیایون اراذل و اوباش هستند.
@seyedrezanarimani
امروز از دم غروب خیمه ها رو آتیش زدند. اون نامرد وقتی اومد خیمه ها رو آتیش بزنه صدا زد: خیمه ها رو با اهلش به آتش بکشید. امشب روضه عجیب آمیخته با روضه مادرم فاطمه است.)
یادم افتاد اون لحظه ای که اون نامرد اومد پشت در خونه. علی یا بیرون میای یا خونه رو به آتیش میکشم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #عمهجانپهلوهامدردمیکنه
#متن_روضه (بخش دوم صوت)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(امشب اروم گریه کنید. کسی داد نزنه. شأن غرببان ه. باید آروم آروم گریه کنیم.)آخه بی بی با یه مکافاتی بچهها رو آروم کرده. همچین که خیمه رو آتیش زدند دیدند بی بی داره بال بال میزنه دم یه خیمه. هی می ره تو. هی میاد بیرون. _چی شده بی بی جان ؟ فرمود من تو این خیمه یه مریض دارم. نمیدونم چجوری بیارمش بیرون یه وقتی تو آتیش نسوزه.
@seyedrezanarimani
(امشب بی بی با یه مکافاتی خوابوند. چه خوابی؟ از خواب می پرند این بچه ها. دیدین... مخصوصا اگه دختر داشته باشید این حرف منو میفهمید. دخترت اگه تو روز به صحنه بدی ببینه تو شب هی از خواب میپره میگه خواب بد دیدم.) هی از خواب می پریدند. عمه جان! گوشم درد میکنه. اون یک میگفت:« عمه جان! پهلو هام درد میکنه.» اون یکی هی میگفت: «عمه جان! صورتم میسوزه.»
@narimani_matn
میگه همه این بچه ها رو که بی بی یکی یکی شمرد؛ دید دوتا از بچه ها کمن؛ با ام کلثوم تو بیابون دنبال این بچه ها میگشتند. لای این بوته ها رو هی گشتند. یه وقت دیدند یکی از این بچه ها لای این بوته ها جوون داده. انگار زیر پاهای اسب ها مونده. گرفت بغلش کرد آورد تو خیمه دید جوون داده و مُرده. اما هنوز یکی دیگه از بچه ها کمه. ای خدا کجا رفته؟ این طرف رو بگرد. اونطرف رو بگرد. یهو ام کلثوم صدا زد: زینب جان! من میدونم کجا رفته. آخه هی دم غروب بابا بابا میکنه؛ شاید رفته تو گودال. اومدند تو گودال دیدند آره این بچه خودش رو انداخته رو بدن بابا. دست این بچه رو گرفت؛ بلندش کرد. عمه جان! چجوری تو این نیمه شب تو این تاریکی ها بدن بابات رو پیدا کردی؟ صدا زد عمه جان! خیلی دلم هوای بابام رو کرده بود. میخواستم براش آب بیارم. آخه دیدم هی میگه:« جگرم میسوزه.» همینجور که تو این بیابون میگشتم بابا بابا میکردم دیدم از یه جایی صدا میاد«اِلَیَّ...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #گرچهزینببهحرمومددکارنداشت
#متن_روضه *بخش اول صوت*
#روضه_امام_حسین (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا(س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچین که اومد این نیزه شکستهها رو کنار زد، همچین که اومد این نیزه شکستهها رو از توو بدن درآورد، شمشیرا رو از توو بدن حسینش درآورد، یکی یکی سنگا رو از رو بدن جمع کرد.
یهو همه دیدن دست برد زیر بدن؛ اینقدر این بدن سبک شده...
اینقدر این بدن ارباً اربا شده، از یه طرف سر نداره؛ از یه طرف همه چیو غارت کردن؛ دست برد زیر این بدن بدن و بلند کرد: "خدا این قربانی رو از ما قبول کن."
@seyedrezanarimani
از اون لحظهای که بوسه به این رگها زد دیگه قد این خانم راست نشد...
همچین که دولا شد تا بوسه به رگهای بریده حسینش زد؛ دیگه کمرش راست نشد. یهو یه ناله زد مادر "آخ کمرم"...
بیبی جان! خوبه هنوز نزده شما رو اینجوری دست به کمر شدید.
بیبی جان! خوبه هنوز کسی به شما لگدی نزده...
*گرچه زینب به حرم و مددکار نداشت
لااقل خیمهی آتش زده مسمار نداشت*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سید رضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #زینبفقطباحسینآرامشداره
#متن_روضه / *بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زینب (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از همون اول که به دنیا اومد اشک میریخت، گریه میکرد به دست هیچکسیم آروم نمیشه، دست پیغمبر دادن آروم نشد، دست علی آروم نشد، امام حسن، آروم نشد، همچین که ابیعبدالله این دختر و بغل کرد، یه خندهای کرد؛ این آرامش منه...
@narimani_matn
میخواست به همه بگه زینب آرامشش توو آغوشه حسینه. زینب فقط با حسین آرامش داره...
گفت حسین جان:« پیغمبر رفت دلم خوش به تو بود، مادرم رفت دلم خوش به تو بود، بابام علی رفت دلم خوش به تو بود، داداشم حسن رفت دلم خوش به تو بود.
آی دلخوشی زینب! تو بری چه خاکی به سرم بریزم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سید رضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #هرکسیمهرعلیداشتمدالشدادند
#متن_روضه *بخش اول روضه*
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#گریز_به_روضه_حضرت_رقیه (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«هر کسی مهر علی داشت، مدالش دادند
سینه ی سوخته با میخ، مدال زهراست»
@seyedrezanarimani
بچههام امروز توو خونه یه جور دیگه گریه میکردند؛ آخه توو این چند روزه مادر بود، گرچه شکسته بود. اما بالاخره میاومدند یکم کنار بستر مادر شکستهشون مینشستند، یکم با هم حرف میزند. اما الان هی میان این بستر خالی و نگاه میکنند آه میکشند....
@seyedrezanarimani
«نور سرخی که به چشمان علی تابیده
نور خورشید رخِ رو به زوال زهراست
بر بهارش چقدر رنگ خزان پاشیدند
قاتل جان علی، قد هلال زهراست
صورت و بازو و پهلوی کبودش گویاست
منشأ روضهی جانسوز سه ساله زهراست»
حسین....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سید رضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #کارنکنفاطمهجانغمبهدلموانکن
#متن_روضه *بخش دوم صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حرفهای امروز مولاست:
«کار نکن فاطمه جان، غم به دلم وا نکن
جانِ علی پیشِ علی، تکیه به دیوار نکن»
@narimani_matn
-مگه چند سالته بیبیجان؟!
-مگه چند سالته اینجوری خسته میشی؟!
قبلنا یه صبح تا شب کار میکردی، میاومدم خونه رو نگاه میکردم، کیف میکردم. الان میبینم یه قدم راه میری یه قدم آه میکشی، هی یه دستت و به دیوار میگیری، تازه از حسنم کمک میگیری...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سید رضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #غسلبازویحضرتزهرا (س)
#متن_روضه *بخش هفتم صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یهو نالهش بلند شد، اسما...
-چی شده آقا؟! چی شده؟!
-دست به دلم نگذار، این بازو رو به من نشون نداده بود زهرا. اما بیا نگاه کن هرچی آب میریزم، خونآبه میاد...
@seyedrezanarimani
-خوب شد، اینجا بیبی رو شستند، کفن کردند.
-خوب شد، بیبی شستنت، کفنت کردند، خاکت کردند...
-امیرالمومنین و شست امام حسن، کفنش کرد، خاکش کرد.
-امام حسن و ابی عبدالله شست، کفنش کرد، خاکش کرد.
-اما خود حسین نمیدونم چی شد. یه مرتبه امام سجاد شروع کرد گریه کردن، بیبی بدو بدو اومد:« چی شده عزیز دلم»؟!
صدا زد: عمه جان، این نامردا رو نگاه کن همه کشتههای خودشون و خاک کردند، اما ارباب عالم، همه کارهی عالم، آبروی عالم، بدنش همینجور برهنه روی زمین گرم کربلاست...
حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سید رضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]
📋 #حسنمحرفینزنچیزینگو
#متن_روضه *بخش سوم صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینجا مادر به حسن فرمود:« حسنم! حرفی نزن! چیزی نگو! یه وقت خونه رفتی حرفی نزنی بچهها بفهمند علی خجالت بکشه...
@narimani_matn
ابیعبدالله همچین که اومد بالا سرِ عباسش گفت:« حسین! تکونم نده! نذار بیشتر از این خجالت بکشم. بذار همینجا باشم.
اصلا این خونواده همینطور هی خجالت همدیگه رو میکشیدند، اینقدر حسین خجالت عباس و کشید، آنقدر عباس خجالت حسین و کشید. اما اینجا وقتی حسن اومد خونه؛ همه یه نگاه توو چهرهی حسن کردند، یه نگاه تو چهرهی مادر، همه چیو خوندند...
کربلا هم همینجور شد، یهو دیدن أبیعبدالله یه دست به کمر گرفته؛ رفت سمت خیمهی عباس عمودِ خیمه رو کشید...
یاحسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سید رضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]