ایت الله سید #یونس_اردبیلی
✨ جناب آقای مهندس سید مرتضی نبوی نوه دختری آقا سید یونس از قول مادر مکرمه خود نقل می کند:
آقا به مادرم خیلی احترام می گذاشت هرگز نشنیده ایم که به همسر و فرزندانش تندی و یا اهانتی بکند، مادرم بسیار دست و دل باز بود و هرچه آقا به ایشان پول میداد آن را به فقرا و مستمندان می بخشید. روزی مادرم به آقا میگوید: شما پول هایی که به من می دهید من به فقرا و مستمندان همسایه ها و فامیل و دیگران می بخشم آیا نسبت به این امر مجاز می باشم.
آقا می فرمایند: شما در این امور از طرف من وکیل هستید که هر طور صلاح می دانید به فقرا و مساکین رسیدگی کنید و حتی لازم نیست من بدانم بلکه به نحوی انفاق کنید که ابروی اشخاص محفوظ بماند.✨
سرو چمان ص131
هدایت شده از 🗞️
#تلنگر
برای امام زمان (عجل الله فرجه) 🌺 باید مثل عمار بود❗️
براستی عمار چه خصلت هایی داشت که لحظه شهادت ، حضرت علی (ع) او را بغل گرفت و اشک از پهنای صورت مبارکش جاری شد و در فراق او ندای اَین عمار سر می داد❓
خصلت های عمار :
1⃣ عمار جزو پیشگامان در اسلام بود که با تقیه ایمان خود را حفظ کرد و آیه ۱۰۶ سوره نحل در مورد او نازل شد.
2⃣ بعد از برگشت از حبشه در شمار رزمندگان در رکاب رسول الله (صلی الله علیه و اله) به جهاد مشغول بود.
تا جایی که در مورد او فرمود : بهشت مشتاق دیدار عمار است. و او را معیار حق و باطل معرفی کرد.
3⃣ بعد از پیامبر (ص) به دفاع از حریم ولایت حضرت علی( علیه السلام) پرداخت .
4⃣ آنچنان در نزد امام زمان خود مقرب بود که توفیق شرکت در تشیع جنازه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را داشت.
5⃣ جزو اصحاب خاص حضرت بود که خود را مطیع امر مولا می دانست .
6⃣ آنچنان بصیرتی داشت که در همه حال بالاخص در جنگ صفین با بصیرت افزایی حق و باطل را مشخص کرد و فتنه های زیادی را همچون ریختن آب بر آتش خاموش کرد. و دلها را متوجه امام زمان خود می کرد.🌕
7⃣ چه توفیق بالاتر از شهادت در رکاب امام زمان خود❓
آری امروز برای یاری حجت بن الحسن (عج) باید مثل عمار اهل بصیرت، معرفت ، اطاعت و محبت ❤️ بود.
اما براستی امروز امام زمان( عج) چند نفر مثل عمار دارد ❓
آیا بگونه ای زندگی کرده ایم که لحظه مرگ امام زمان عج در فراق ما گریه کند و ندای (اَین، اَین ..) برای ما سر دهد❓
اللهم عجل لولیک الفرج و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و من المستشهدین بین یدیه 😭😭🤲🤲
هدایت شده از 🗞️
15.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ دم عشق ، دمشق
عیدتونم مبارکااا باشه😍👏👏👏👏
#السلام_علیڪِ_یا_زینب😍😍👏👏
#میلاد_حضرت_زینب س مبارک👏👏😍💐💐
هدایت شده از 🗞️
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت روز پرستار و ولادت حضرت زینب
با صدای صابر خراسانی 🔊🎤
#صابر_خراسانی
#ولادت_حضرت_زینب
#پرستار
😍👏😍👏😍👏😍👏😍👏😍👏😍
هدایت شده از 🗞️
🔰 غافل کیست؟
🗣غافل کسی است که:👇
✔️ عقل داره،اما فكر نمیكنه.
✔️ زبون داره، اما حرف حق رو نمیگه.
✔️ گوش داره،اما حق رو نمیشنوه.
✔️ چشم داره، اما درست استفاده نمیکنه.
✔️ پا داره، اما جای خوب نمیره.
و.......
☝️قرآن کریم در مورد اینها می فرماید:
🕋 وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ(یونس،۹۲)
✨بسیاری مردم،از آیات و نشانههای ما غافلاند.
👇👇👇
✅یعنی غافل کسی است که فراموش میکنه، خدا چه نعمت هایی بهش داده
👈و یه روزی باید درباره تمام اعمال و رفتارش، جواب صحیح در پیشگاه الهی داشته باشه
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔
✅ عاشقانه شهدایی🌹
♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️
🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹
🍃قسمت29
چادرم راسرکردم وپایین رفتم.کلی چیپس وتنقلات خریده بود؛آن هم باموتوردرآن سرمای زمستان!ذوق زده گفتم:"حمیدجان!توی این سرمای زمستون راضی به زحمتت نبودم.میدونستم این قدرزودمیخری،چیزهای بیشتری سفارش میدادم!"خندید.خوراکی هایی که خریده بودرابه دستم دادوسوارموتورشد.
گفتم:"تااینجااومدی،چند
دقیقه بیابالایک کم گرم شو،بعدبرو."گفت:"نه عزیزم،دیروقته.فقط اومدم این هاروبرسونم دستت وبرم."لبخندی زدم وگفتم:"واقعاشرمنده کردی حمید.حالامن چیپس بخورم یاخجالت بکشم؟"
روزآخرپاییز؛حوالی غروب بامادرم مشغول پختن شام بودیم که حمیدپیام داد:"خانوم!اگه درس وامتحان نداری من زودتربیام خونتون."همیشه همین کاررامیکرد.وفتی میخواست به خانه ی مابیایدازقبل پیام میداد.
به شوخی جواب دادم:"اجازه بده ببینم وقت دارم."جواب داد:"لطفابه منشی بگیدیه وقت ملاقات تنظیم کنن مابیایم پیش شما.دلمون تنگ شده."گفتم:"حمیدآقابفرمایید.مامشتاق دیداریم.هروقت اومدی قدمت روی چشم."
انگارسرکوچه به من پیام داده باشد،تااین راگفتم دودقیقه نشدکه زنگ خانه رازد.اولین شب یلدای زندگی مشترکمان بود.شام راکه خوردیم،بساط شب چله راپهن کردیم وهندوانه راگذاشتیم وسط.آبجی فاطمه رفته بودتوی نخ فال گرفتن.دستم راگرفت وگفت:"میخوام پیش حمیدآقافال زندگیتون روبگیرم."
من وحمیداعتقادی به فال گیری واین چیزهانداشتیم وفقط برای سرگرمی نشستیم ببینیم نتیجه چه میشود.هرچیزی که آبجی گفت برعکس درمی آمد.
من هم چپ چپ حمیدرانگاه میکردم.وقتی آبجی تمام خط وخطوط کف دستم راتفسیروتعبیرکرد،دستم راتکان دادم وباخنده به حمیدگفتم:"دیدی تومنودوست نداری.فالش هم دراومد.دست گلم دردنکنه بااین انتخاب همسر!"هردوزدیم زیرخنده.حمیدبه آبجی گفت:"دختردایی!ببینم میتونی زندگی ماروخراب کنی وامشب یه دعوادرست کنی یانه."
تانیمه های شب من وحمیدگل گفتیم وگل شنیدیم.عادت کرده بودیم.معمولاهروقت
می آمدتادوازده،یک نصفه شب مینشستیم وصحبت میکردیم،ولی شب هارانمی ماند.
موقع خداحافظی سرپله های راهرودوباره گرم صحبت شدیم.مادرم وقتی دیدخداحافظی ماطولانی شده برایمان چای وهندوانه آورد.همان جاچای میخوردیم وصحبت میکردیم؛اصلاحواسمان به سردی هواوگذرزمان نبود.
موقع خداحافظی،وقتی حمیددرراهرورابازکرد،متوجه شدیم کلی برف آمده است.
سرتاسرحیاط وباغچه سفیدپوش شده بود.حمیدقدم زنان ازروی برف هاردشد،دستی تکان دادورفت.جای قدم های حمیدروی برف شبیه ردپایی که آدمی رابرای رسیدن به مقصددلگرم میکندتامدتهاجلوی چشم هایم بود.حیف که آن شب تنهایی این مسیررارفت واین ردپاهای روی برف خیلی کم تکرارشد!
فردای شب یلداچادرمشکی ای که حمیدبرایم خریده بودرااندازه زدیم ودوختیم.آن زمان هادوست داشتم چادرم راجلوتربگیرم وحجاب بیشتری داشته باشم.این چادربهانه ای شدتاازهمان روزهمین مدلی چادرسرکنم.دانشگاه که رفتم هم کلاسیهایم تعجب کردند.
وقتی جویاشدند،بهانه آوردم که دوخت مقنعه بازشده،اماکم کم این شکل چادرسرکردن برای همه عادی شد.اولین باری که حمیددیدخیلی پسندیدوگفت:"اتفاقااین مدلی خیلی بیشتربهت میاد."
برای من روزهای آخرسال که همه جاپرازتنگهای ماهی قرمزوسفره های هفت سین میشود،بیش ازحال وهوای سال تحویل یادآورخاطره های قشنگ سفرهای راهیان نوراست.
ازدوم دبیرستان که برای اولین بارپایم به مناطق جنوب بازشد،دوست داشتم هرسال شهدامن رادعوت کنندتامهمانشان باشم.شهداازهمان اولین سفرراهیان نوربدجورنمک گیرم کرده بودند.
بااینکه درآن سفرمن ودوستانم خیلی شلوغ کردیم،اکثربرنامه های کاروان رامی پیچاندیم وبیشتردرحال وهوای شوخی هاوشیطنت های خودمان بودیم،ولی جاذبه ای که خاک شهیدواین سفرداشت باعث میشداواخراسفندهرسال،بیشترازسال تحویل ذوق سفرراهیان نورراداشته باشم.
به خاطرکنکوردوسال اردوی جنوب نرفته بودم.خیلی دوست داشتم امسال هرطورشده بروم.همان لحظه ای که تاریخ اعزام کاروان دانشگاه به اردوی جنوب قطعی شد،به حمیدپیام دادم.دوست داشتم باهم به عنوان خادم به این اردوبرویم.
&ادامه دارد...
❌❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌❌
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
•┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈•
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht