eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی استاد 🎬موضوع: اگر به امام زمان(عج) توسل واقعی بجوییم، قطعا از حضرت جواب می‌گیریم
✨ 🌼تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج) ✍آیت الله بهجت(ره) :در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود. روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود. روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید: «آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است. از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟ استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند. مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ) آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید: آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم ‌🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
♨️بهره مندی از حسنات بی شمار 💠امام صادق علیه السلام می فرماید: 💢«مردی از امیرالمؤمنین علیه السلام از قیام شبانه برای تلاوت قرآن (و نماز شب و تهجد) سؤال کرد، حضرت فرمودند: 🔅 بشارت بده که اگر کسی 101 شب را برای خدا نماز بخواند، خداوند به ملائکه می فرماید: 💢برای این بنده ام به اندازه آنچه از دانه و برگ و درخت که در شب می روید، همچنین به تعداد نی هایی که در نیزارها می روید و به تعداد برگ خرماها و چراگاه ها حسنات بنویسید. 📚 امالی صدوق، ص 175
◼️🇮🇷بهترین و بزرگترین در کشور🇮🇷◼️ 🔴⚫️ دست در دست هم داده ایم تا با ترین و ترین چادر های مشکی را به صورت مستقیم به دست شما ایران زمین برسانیم‼️ ⚫️🔴 ‼️هدف اصلی ما حفظ و شما بانوان اصیل ایرانیست‼️ 🔥کافیست برای خرید لینک زیر را لمس کنید☺️👇 http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469 💢 ویژه منتظر شماست👆😍
شهدایی که خود را در مسیر سیل انداختند تا ملتی را آب نبرد..... 🌷 شادی روحشان صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
حل مشکلات با هدیه هزار صلوات به مادر امام زمان - @Maddahionlin.mp3
2.5M
♨️حل مشکلات با هدیه هزار صلوات به مادر امام زمان (عج) 👌 بسیار شنیدنی 🎤 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
ツ 🌷آیت الله انصاری هــمدانی(ره) اگر کسی شـــرایط را در خودش ایجاد کند خـداوند استاد کامل را به او می‌رساند ولو اینکه از آن طــرف عالم باشد 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
اگر به دنبال: نجات از ترس و افکارمخرب 🗣 مقابله با فقر 💵 موفقیت در زندگی 🥇 احادیث انگیزشی 🚀 🎐برای: 👇 جوانان محصلین پدران و مادران صاحبان کسب و کار میتوانید، به کانال زیر مراجعه کنید 👇 https://eitaa.com/joinchat/3805741116Cabe51fca31 موفقیت،سعادتمندی وثروت آفرینی🎖👉
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
برای اینکه مغزتان: تندتر مطالعه کند ⏱ کمتر درد بگیرد 💊 دیرتر خسته شود 💎 حافظه بیشتری داشته باشد 🧠 تمرینات: 👇 عدم فراموشی تمرکز کاهش استرس را از کانال زیر یاد بگیرید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1180368951C251317fc39 برای محصلین و افراد فراموش کار 👆👒
⚡️ هیچ وقت فراموش نکنید 🔹 به تنهایی میمیرید 🍃 أَيْـنَـمَـا تَـڪُـونُـوا يُـدْرِكْـكُـمُ الْـمَـوْتُ ✍🏻هرکجا باشید مرگ شما را درمی یابد. ⏪ سوره ۷۸ 👆 🔹به تنهایی راملاقات میکنید 🍃 كَـدْحًـا فَـمُـلَاقِـيـہِ ✍🏻سرانجام او را ملاقات خواهی کرد. ⏪ سوره ۶ 👆 🔹به تنهایی باز خواست میشوید 🍃وَلَـتُـسْـأَلُـنَّ عَـمَّـا كُـنْـتُـمْ تَـعْـمَـلُـونَ ✍🏻 وقطعا در برابر کارهایی کہ میکنید از شما بازخواست خواهدشد. ⏪ سوره ۹۳ 👆 🔹 به تنهایی وارد میشوید 🍃 ثُـمَّ أَمَـاتَـهُ فَأَقْـبـَرَهُ ✍🏻 بعد او را می ‌میراند و وارد قبرش می گرداند. ⏪ سوره ۲۱ 👆 💠 پس ⚜ اجازه ندهید فضای مجازی و سرگرمی ها و دوستانت شما را از و پرستش و بندگی الله باز دارند ✨ ✅ با معصوم علیهم السلام بیشتر مانوس شوید تا عاقبت بخیر شوید ✨ ✅ از فرامین ڪنید و از ممنوعیت های آن دور بمانید ✨
🔸بازگشایی مسیر روضه منوره حرم مطهر رضوی 🔹با مجوز مسئولان وزارت بهداشت بخشی از دو مسیر منتهی به روضه منوره بازگشایی شد. 🔹از امروز زائران گرامی با رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی، می‌توانند از مسیر صحن آزادی به رواق دارالسعاده و از مسیر مسجد گوهرشاد به بالاسر حضرت، مشرف شده و از فضایی نزدیک تر از قبل به ضریح مطهر، امام مهربانی‌ها را زیارت کنند. ✋🌟سلام 😍💛
🔷معرفت مهدوی🔷 ‌◀️بیاییم فتیله ی چراغ هایمان را درست کنیم! ◀️ﮔﻨﺎﻩ،ﭼﺮﮎ ﺍﺳﺖ.ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﺮﮎ ﺭﺍ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﯾﺎ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ؟ﭼﺮﮎ ﺭﺍ.ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ،ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﯾﮑﯽ "ﺩَﻧﺲ" ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ "ﺭِﺟﺲ" . ◀️ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭﺩ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺳﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﭼﺮﮎ.ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭼﺮﮎ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺩﻭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭﻝ ﺍﯼ ﺟﺎﻥ ﺩﻓﻊ ﺷﺮّ ﻣﻮﺵ ﮐﻦ                ﻭﺍﻧﮕﻬﯽ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﮔﻨﺪﻡ ﮐﻮﺵ ﮐﻦ    ◀️ﺇﻥ ﺷﺎﺀ ﺍلله ﮐﻪ ﭼﺮﮎ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺠﺎﻫﺪﻩ ﻭ ﺗﻼ‌ﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﯾﻢ؛ﺍﻣّﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﻮﻻ‌ﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ؟ﭼﻮﻥ ﺩﻭﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ.ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ،ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ،ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻣﺎ ﺩﺧﺎﻧﯽ(دودی) ﻫﺴﺘﯿﻢ؛ﭼﺮﺍﻏﻤﺎﻥ ﺩﻭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ◀️ﻣﮕﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ؟ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﯼ ﺣﻀﺮﺕ،ﺑﻪ ﮐﻤﺎﻝ ﺑﺮﺳﯿﻢ.ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺑﯿﻨﺶ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻫﺴﺖ؟ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ،ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﯼ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﻤﺎﻝ ﺑﺮﺳﻢ.   ◀️ﺍﮔﺮ ﺳﯿﺮﻩ ﯼ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﮐﻨﯿﻢ،ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﺭﻭﺵ ﻫﺎﯼ ﻭﻫﻢ ﺁﻟﻮﺩ ﻣﺎ ﺟﻮﺭ ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ.ﺍﻓﺮﺍﻁ ﻭ ﺗﻔﺮﯾﻂ  ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻭ ﺍﻋﺘﺪﺍﻝ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ... ◀️ﻣﺎ ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ،ﺻﺪ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﯾﻢ.ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻄﺒﯿﻖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ.    ◀️ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻋﯿﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﻮﯾﻢ،ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺯ ﻓﻀﺎﯼ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ – ﮐﻪ ﺗﺠﻠﯽ ﺭﺣﻤﺔ ﻟﻠﻌﺎﻟﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ – ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ،ﺍﺯ ﻓﯿﻀﺶ ﻣﺪﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ. ◀️ﭘﺲ ﻋﻼ‌ﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﺮﮎ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﯿﻢ،ﺑﺎﯾﺪ ﻓﺘﯿﻠﻪ ﯼ ﭼﺮﺍﻍ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺩﻭﺩ ﻧﮑﻨﺪ. ◀️ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﯿﻢ،ﻧﺤﻮﻩ ﺍﯼ ﺳﻨﺨﯿﺖ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ.ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻓﺮﺝ،ﺧﻮﺩ،ﺗﺤﻘﻖ ﻓﺮﺝ ﺍﺳﺖ... ‌🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
درست می گویند که پشت سر هر مرد موفقی، یک زن موفق و استواری ایستاده است.... بلباسی ها همه مدیون مادران و همسران شان هستند و ما نیز همگی مدیون بلباسی ها و مادران و همسران شان هستیم.... باور ندارید؟؟!! اعتراف و اقرار خود را در وصیتنامه اش در این زمینه را در پست بعدی بخوانید.👇👇
بخشی از وصیت نامه : ✅ چند کلامی با همسر عزیزم و فرزندان دلبندم: همسر وفادار و مهربانم سلام، خدا را گواه می‌گیرم که اگر نبود همراهی و همدلی شما، بنده به این سعادت دست پیدا نمی‌کردم. بارها شما آزموده شدید و در سخت ‌ترین شرایط با تمامی کمی و کاستی‌ها با من همراه بودی و هیچوقت در انجام کار خیر مانع من نشدی و حتی مرا تشویق به انجام آن کردی، ↩️ در صورتی که این همراهی شما سختی زیادی به‌همراه داشت و دوری من از خانه خللی در زندگی‌مان ایجاد نکرد و مانند یک شیرزن، امورات منزل را رتق و فتق کردی و هر سه فرزندمان را به نحو شایسته تربیت کردی و تنها نگرانی شما کسب حلال و آوردن لقمه حلال برسر سفره بود و مرا توصیه به تقوی و دوری از گناه می‌کردی و هیچ‌وقت از من راحتی و آسایش دنیا را نخواستی و همیشه به فکر آسایش و راحتی خودمان و فرزندان‌مان بودی. 👈 با اینکه تازه از مأموریت تقریبا یک ماهه جنوب برگشته بودم و بعد از 4 شب، ساعت 10 شب مطلع شدم باید به سوریه عازم شوم و این موضوع را به شما گفتم، شما لحظه‌ای درنگ نکردی و فرزند در راه‌مان هم مانع رفتن من نشد و با روی گشاده از رفتن من برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) استقبال کردی،👉 👌 این هم آزمون دیگری بود که باز هم شما سربلند از آن بیرون آمدی.🌹 همسر عزیزم! مطالبی که عرض کردم گوشه‌ای از دریای خوبی‌ها و عشق و محبت شما بود. الان که دارم این وصیتنامه را می‌نویسم خیلی دلتنگ شدم و گریه امانم نمی‌دهد، 👈 بنده لایق شهادت نیستم، اما اگر خداوند متعال به این کمترین عنایتی بکند و مرگ ما را شهادت در راهش رقم بزند، آن‌ را مدیون تو هستم...👉 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
●فـروشـگاه چــادر مـشـڪــے● 🏴‌فـــروش ‌ویـــژه اربعیــــــن🏴 انواع چادر با رنگ و طرح‌مختلف ✅ارســـال رایــگان و مستقیـــم از شهــــر امـــــام رضـــــــــا (؏) ⇩⇩⇩ پیشنهاد ویژه‌به دختران‌زهرایی👇 http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469 اینجا فقط یک فروشگاه نیست☝️ اجتمــاع 80,000 هزار محجبه😍
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
اول نیت کن بسم الله بگو و روی بسم الله الرحمن الرحیم کلیک کن ببین تو رو کجا میبره😍👇 🔮🌑﷽✨💎✨﷽🌑🔮 🔮🌑﷽✨💎✨﷽🌑🔮 🔮🌑﷽✨💎✨﷽🌑🔮 🔮🌑﷽✨💎✨﷽🌑🔮 🔮🌑﷽✨💎✨﷽🌑🔮 🔮🌑﷽✨💎✨﷽🌑🔮 🔮🌑﷽✨💎✨﷽🌑🔮 من اولین نفر بودم ڪ این سورپرایزو برات فرستادم👌😇👆 تخفیف ویژه چادر تا شهادت امام رضا(ع)🌑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان که غرق شود قطعا می میرد چه در دریــا چه در رویــا چه در دروغ چه در گنــاه چه در خـوشی چه در حســد چه در بخــل چه در کینــه و چه در انتقـام و...... مواظب باشیم غرق نشویم گاندی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) فرمودند: 🌹🍃 «هر کس به هنگام با به رود، تا زمانی که از خواب برخیزد، ثواب و مناجات به او می دهند». 📗 وسائل الشیعه جلد ۱ 🌷🍃 «کسی که با بخوابد گویا شب تا صبح بیدار (و به عبادت مشغول بوده) است.» 📗 وسائل الشیعه، ج۱ ص۲۶۶ 🌸🍃 کسی که با بخوابد، بسترش تا صبح و نمـاز او است و اگر کسی بدون وضو بخوابد، تا صبح مانند مرداری است که بسترش قبرش است.» 📗 مستدرک الوسائل، ج۱، ص ۴۲ التماس دعای فرج🌟
🔹دعا بکن؛ ولی اگر اجابت نشد، با خدا دعوا نکن! 🔸میانه ات با او به هم نخورد چون تو جاهلی؛ و او عــالم و خبیــر ...
💧☀️💧☀️💧 ✅پرسش: لطفا درباره نيکي به پدر و مادر و اينکه درچه حد باید باشد، توضیح بفرمایید. 🌺پاسخ: حق پدر و مادر اين قدر بزرگ است که جبران آن از طريق احسان هيچ حد و مرزي را نمي شناسد. نقشي که پدر و مادر در به وجود آمدن فرزند خود دارند، به هيچ وجه براى فرزند نسبت به پدر و مادر جبران‏پذير نيست. کدام حق بالاتر از حق حيات؟ ☘️امام زين العابدين(ع) مى‏فرمايد: «حق مادرت آن است که بدانى او به گونه‏اى تو را حمل کرد که هيچ کس فردى را چنين حمل نکرده و چنان ثمره‏اى از قلبش را به تو داده است که هيچ کس به کسى نمى‏دهد. او با وجود گرسنگى تو را سير نمود و با وجود تشنگى تو را سيراب کرد و تو را پوشاند، در حالى که خود برهنه بود...: تو نمى‏توانى سپاس را به جاى آرى، مگر به يارى و توفيق الهى».(1) ✍️اما در جبران اين حق و احسان به آنها دو محدوديت وجود دارد: 📌محدوديت اول از ناحيه فرزند است که ممکن است ظرفيت و توان احسان در حد مطلوب را نداشته باشد. طبيعي است که حق پدر و مادر را به اندازه توان خود بايد ادا کند. 📌محدوديت دوم از نظر روش احسان و طريقه جبران است. مثلا ممکن است جبران به صورت مالي و از طريق تامين نيازهاي اقتصادي به نحوي باعث آسيب ديدن پدر و مادر شود. طبيعتا بايد روش ديگري براي احسان انتخاب شود. پي نوشت‌: 1. وسائل الشيعه، ج15، ص175
💌 یکی از شگرد‌های شیطان شیطان دائماً ما را به شتابزدگی وادار می‌کند چون اگر آدم آرام باشد، غالباً درست تشخیص می‌دهد و دقیق عمل می‌کند. عجله پای ثابت غالب اشتباهات ماست. «استاد »
✨ 🌼تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج) ✍آیت الله بهجت(ره) :در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود. روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود. روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید: «آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است. از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟ استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند. مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ) آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید: آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم ‌
✨امام صادق علیہ السلام: ⚫️گناهے كہ نعمت ها را تغيير میدهد: 🔴تجاوز بہ حقوق ديگران است. ⚫️گناهے كہ پشيمانے مےآورد: 🔴قتل است. ⚫️گناهے كہ گرفتارے ايجاد میكند: 🔴ظلم است. ⚫️گناهے كه آبرو مےبَرد: 🔴شرابخوارے است. ⚫️ گناهے كہ جلوے روزے را مےگيرد: 🔴زناست. ⚫️ گناهے كہ مرگ را شتاب مےبخشد: 🔴قطع رابطہ با خويشان است. ⚫️گناهے كہ مانع استجابت دعا مےشود و زندگے را تيره و تار مےكند: 🔴نافرمانے از پدر مادر است. 📚علل الشرايع ج ۲، ص ۵۸۴
┄┅═✼✿‍✵🌹✵✿‍✼═┅┄ 🔻👈تنوع طلبی در شهوات خوردن و گرفتار غضب خداوند شدن👇 📚: ترجمه آیه 61 سوره مبارکه بقره👇 🔴👈و (نيز به خاطر بياوريد) زمانى را که گفتيد: «اى موسى! هرگز حاضر نيستيم به يک نوع غذا اکتفا کنيم! از خداى خود بخواه که از آنچه زمين مى‏روياند، از سبزيجات و خيار و سير و عدس و پيازش، براى ما فراهم سازد.» موسى گفت: «آيا غذاى پست‏تر را به جاى غذاى بهتر انتخاب مى‏کنيد؟! (اکنون که چنين است، بکوشيد از اين بيابان) در شهرى فرود آئيد؛ زيرا هر چه خواستيد، در آنجا براى شما هست.» و (مهر) ذلت و نياز، بر پيشانى آنها زده شد؛ و باز گرفتار خشم خدائى شدند ؛... 🔻✍️نتیجه گیری: 🔹👈 شکم پرستی قوم بنی اسرائیل آنها را به تنوع طلبی در خوردن و طغیان کشاند و این طغیان باعث شد که آنها تجاوزکار باشند و پیامبران خداوند را از سر فساد و طغیان می کشتند. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: 🔻دلهای خودتان را با زیاده‌روی در خوردن و نوشیدن نمیرانید؛ چرا که دلها با اینها می‌میرند چنانکه کشتزار با آب زیاد تباه می‌شود. 📚:(بحارالانوار، ج 70، ص 71) ونیز فرمودند:👇 💠👈قلب آن کس که شکمش پر گشته باشد داخل ملکوت آسمانها نمي گردد. 📚:تحف العقول، صفحه 128 ونیز امام صادق (علیه السلام )فرمودند:👇 🔻بدن از خوردن طغیان می‌کند و نزدیک‌ترین حالت بنده به خدا زمانی است که شکمش خالی و گرسنه است و مورد غضبناک ترین حالت بنده به خدا زمانی است که شکمش پر است. 📚:(بحارالانوار، ج 66، ص 336)
امام علی (علیه‌السلام) : 💐 چهار‌چيز است كه به هركه داده شود خير دنيا و آخرت به او داده شده : 🔅 راستگــــويــــى، 🔅 امــــانتـــــدارى، 🔅 حــــلال خـــــورى، 🔅 و خـوش اخـلاقـى... 📚 غررالحكم، ح۲۱۴۲ 💐 بـه خدا سـوگند، بنده بـا تقوايى را نمى‌شناسم كه تقوايش او را سود دهد مگر آن كه زبانش را نگه دارد... 📚 خطبه ۱۷۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش 📝 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_اول 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب،
📚 📝 نویسنده : ❤️ 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... &ادامه دارد.... ❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht