eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 «وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللهِ وَاللهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد»( بقره، ۲۰۷) 💢 علماى اهل سنّت، تصریح به نزول این آیه در شأن و منزلت امام على علیه السلام کرده اند؛ از قبیل: 1⃣ ابن اثیر. اسد الغابة، ج ۴، ص ۲۵. 2⃣ تنوخى. المستجاد، ص ۱۰. 3⃣ غزالى. احیاء العلوم، ج ۳، ص ۳۹ 4⃣ یعقوبى. تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۳۹ 5⃣ گنجى شافعى. کفایة الطالب، ص ۲۳۹. 6⃣ حاکم حسکانى حنفى.شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۹۷. 7⃣ شبلنجى.نور الابصار، ص ۸۶. 8⃣ ابن صباغ مالکى.الفصول المهمة، ص ۳۱. 9⃣ سبط بن جوزى. تذکرة الخواص، ص ۳۵ 🔟 دیار بکرى.تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۳۲۵ 1⃣1⃣ قندوزى حنفى.ینابیع المودة، ص ۹۲. 2⃣1⃣ فخر رازى. التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۲۲۳. 3⃣1⃣ ابن ابى الحدید.شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۶۲. 4⃣1⃣ زینى دحلان.السیرة النبویة، در حاشیه السیرة الحلبیة، ج ۱، ص ۳۰۶. 6⃣1⃣ حاکم نیشابوری. المستدرک، ج۳، ص۴ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
🔴کاغذهای برات از آتش برای اموات! ✅آقای حاج شیخ اسماعیل جاپلقی گفت: جوانی به عتبات رفته و شش ماه در آن جا بود. 🔆در ابتدای ورود، شبی در خواب دید در وادی السلام نجف است و کاغذهایی از آسمان می‌ریزد و مردگان جمع می‌کنند؛ ولی یک نفر ایستاده و هیچ اعتنایی به آن‌ها نمی‌کند!! 💠جوان گفت: نزدیک رفته، پرسیدم: این کاغذها چیست؟ جواب داد: دعای مسلمانان دنیا که می‌گویند: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات، به این صورت برای مردگان می‌آید؛ 🌀این کاغذها، برات آزادی از آتش جهنم است. ❇️پرسیدم: چرا شما استفاده نمی‌کنید؟ ♦️ گفت: من پسری دارم که‌ شب‌های جمعه یک کاسه آب برای من می‌فرستد، این کاغذها را برای کسانی که کسی را ندارند، می‌گذارم. 🔰 پرسیدم: اسم پسرت چیست؟ گفت: حسین و در نزدیکی صحن، بساط خرازی پهن می‌کند. 🔷 صبح که از خواب بیدار شدم، به نشانی ای که گفته بود رفتم و آن جوان را دیدم. گفتم: شما پدر دارید؟ جواب داد: نه، مدتی است که از دنیا رفته است. 🔶 پرسیدم: برایش خیرات می‌فرستید؟ گفت: من چیزی ندارم، فقط شب‌های جمعه یک کاسه آب به نیت او می‌دهم. ♻️پس از شش ماه، دوباره همان منظره را در خواب دیدم؛ ولی این بار، آن مرد که از آن کاغذها برنمی‌داشت، برمی‌داشت. ☘ پرسیدم: شما که گفتید این کاغذها را برای افرادی می‌گذارم که کسی برایشان خیرات نمی‌کند، پس چرا حالا برمی‌داری؟ ❄️گفت: دو هفته است که آب برایم نیامده... 💥صبح که از خواب بیدار شده و از احوال آن جوان جویا شدم، گفتند: دو هفته قبل از دنیا رفته است. ༺🦋🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
🔴اثر وضعی چیست؟ ⁉️آیا فکر گناه هم اثر بدی دارد؟ 📣اثر وضعى گناه همان كدورت نفسانى است كه پس از ارتكاب گناه در نفس حاصل مى شود و باعث از بين رفتن نورانيّت قلب و (عدم) احساس حضور قلب در پيشگاه پروردگار است ، ميل انسان به ذكر خدا كم مى شود و در مقابل توجّه و اشتياق به دنيا و نفسانيّات زياد مى گردد و جرئت انسان براى انجام گناه ديگر بيشتر میشود، 🔻در اين صورت اگر انسان توبه كند و عزم را بر عدم تكرار جزم گرداند و ذكر استغفار را روزى چند بار بر زبان آورد كم كم آثار گناه‏ محو خواهد شد( بلى در گناهانى كه حّق الناس و يا حقّ الله در ميان است بايد نسبت به تدارك آن اقدام گردد.) 👈🏻 توجّه به اين نكته ضرورى است كه حتّى تصور و تخيّل گناه نيز آثار سوء خود را به جاى مى گذارد تا چه رسد به انجام آن. 📚 آیة الله سید محمد محسن حسینی طهرانی 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
🦋وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا 🌺🌿ﻭ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻦ ; ﻭ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻭ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ [ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ] ﺑﺎﺷﺪ .(٣) سوره احزاب 🌿 هرگز از حرفهايي كه مردم درباره تو مي گويند نگران نشو. هيچگاه كوچكترين توجهي به آن نشان نده. هميشه فقط به يك چيز فكر كن: « داور خداست. آيا من در برابر او روسفيدم؟ » بگذار اين معيار قضاوت زندگي تو باشد تا بي راهه نروي ... تو بايد روي پاي خودت بايستي و تنها ملاحظه ات اين باشد كه :‌ 🌺🌿«‌هر كاري انجام مي دهم بايد مطابق آگاهی و شعور خودم باشد.و خداوند از من راضی باشد. آنگاه خواهی دید که خداوند چگونه حامی و سرپرست تو خواهد شد.🦋 ༺🦋🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
💗🌿 با خدا صحبت کن... 🦋 هر چه گرفتاری و ناراحتی داری، هر وقت دیدی که دارد انباشته می‌شود، با خدا صحبت کن. به نگاه کن که تا نگاه کنی همه را حل می‌کند. هر وقت دیدی کدر شده‌ای، هر و ذکری که از پدر و مادر یاد گرفته‌ای، همان را با لبت تذکر بده. چرا لبت را روی هم بگذاری تا درونت دَم کند و خسته‌ات کند؟ صحبت کردن با او، ذات غم و حزن را می‌برد. 👤 📚 از کتاب ۳ 📖 ص ۸۹ 🦋وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا 🌿🌺ﻧﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻗﺎﻝ ] ﻳﺎﺩ ﻛﻦ [ ﻭ ﺍﺯ ﻏﻴﺮ ﺍﻭ ﻗﻄﻊ ﺍﻣﻴﺪ ﻧﻤﺎ ] ﻭ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﻨﺪ .(٨) 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
✅تلنگر ✍وقت دعوا حلوا خیرات نمیکنن، درسته. ولی قرارم نیست به هم چاقو بزنیم! درسته دعوائه ولی حرفی که زده بشه وقتی آروم بشیم از ذهن طرف مقابل پاک نمیشه... حواسمونو جمع کنیم که حرفی رو توی دعوا نزنیم که نتونیم جمعش کنیم، که از پسِ پاک کردنش برنیایم! که مجبور بشیم چندین بار عذرخواهی کنیم! تو دعوا یکی باید سکوت کنه، باید بزنه به شوخی و خنده... باید جو رو آروم کنه... چی میشه بگه: حق با توئه!اون یه نفر شما باشید. آرامش رو به زندگیتون دعوت کنید... 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
✨﷽✨ ✍روزی دست پسر بچه ای که در خانه با گلدان کوچکی بازی می کرد، در آن گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. پدر دیگر راضی شده بود به شکستن گلدان که تصادفا خیلی هم گرانقیمت بود، فکر کند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: دستت را باز کن، انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می کنم دستت بیرون می آید. پسر گفت: "می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم." پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید: "چرا نمی توانی؟" پسر گفت: "اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است، بیرون می افتد." شاید شما هم به ساده لوحی این پسر بخندید اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان می چسبیم که ارزش دارایی های پرارزشمان را فراموش می کنیم و در نتیجه آنها را از دست می دهیم.. 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش 📝 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_هفتم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس ز
📚 📝 نویسنده : ❤️ 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب ، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی با اون عظمتش یه روزم نتونست کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!» تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم! 💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش داعش شوند. اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ 💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!» عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!» 💠 چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر (سلام الله علیهما) هستید!» گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت (علیه‌السلام) بگوید :«در جنگ ، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!» 💠 روایت عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند. خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد... &ادامه دارد.... ❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
یبارم که شده با خودت و خدات خلوت کن🙏 نکنه مجازی شدنت مساوی بشه باسقوط ایمانت😓 📱خـیلی از چت ها 👥گروه های مختلط 💞دوستی های مجازی پـرتگاه ایمان توعه🔥🕳 🌟🙂🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 🔴خدا چگونه زمان مرگ مان را به ما خبر میدهد⁉️ 🔺 بسیار تاثیرگذار...🔻 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
✅حجت الاسلام : ❓یه سوال چرا بیشتر ما از مرگ می ترسیم و از آن احساس خوبی نداریم؟ آیا واقعا مرگ ترسناک است یا بی جهت از آن واهمه داریم؟ ⬇️جواب: بیشتر یا همه ما از مرگ می ترسیم، اما ترس همه یک جور نیست؛ برخی ترس ها ناشی از نقطه ضعف ماست، ناشی از جهل ماست، چون فوائد و ارزش آن را نمی دانیم از آن می ترسیم و بدمان می آید. ❓علل ترس از مرگ❓ 1⃣جهالت: وقتی انسان حقیقت مرگ را نمی دانند چیست، از آن هراس دارد. امام جواد علیه السلام فرمودند: مرگ مثل دارویی است که مقداری تلخی دارد. کودک که نمی داند از آن بدش می آید و فرار می کند، ولی شخص عاقل می داند چه خاصیتی در آن است. 2⃣تعلقات زیاد به دنیا: دلی که صدها تعلق به دنیا دارد، کندنش از دنیا سخت است و از مرگ بدش می آید، به خاطر این که او را از محبوبش جدا می کند. شخصی از پیامبر اکرم پرسید: چرا از مرگ می ترسیم؟ رسول خدا فرمودند: آیا مال و ثروت داری؟ گفت: بله، فرمود: آیا در راه خدا داده ای؟ گفت: نه. فرمود: به همین علت می ترسی. وقتی جانت به مالت گره خورده باشد، می ترسی از آن جدایت کنند. 3⃣گناه و ظلم: شخصی از امام حسن مجتبی پرسید: چرا ما از مرگ خوشمان نمی آید و آن را دوست نداریم؟ حضرت فرمود: چون شما آخرتتان را خراب و دنیایتان را آباد کردید، طبعا بدتان می آید از آبادی به خرابه منتقل شوید. 🔻این ترس ها که منشا آن جهل ما ، یا تعلق ما به دنیا و یا گناهان و ظلم های ماست ارزشی ندارد، چون منشا آن نقطه ضعف ها و عیب های ماست. کم معرفتی و ضعف ایمان و اراده ی ماست. 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht