#تـــــݪنگـــرامـــروز
روی هر پلـــــهای ڪـــــــه باشـــے..
خدا یڪ پله از تو بالاتر است!
نه به این خاطر ڪه خداست..
برای اینکه #دستت را بگیرد..!
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برایمان حکم #انتظار بریده اند😔
عجب سخت می گذرد...
حبس در زمانه ای شده ایم که امام ما غائب است...
یار مهدوی من!
بیا تا برای آوردن اماممان هم پیمان شویم🤝
بیا تا میله های قفس نفسمان را بشکنیم، بیا تا دست در دست هم برای دیدن روی گل مهدی فاطمه دعا کنیم🤲
بیا تا ما هم زمینه ساز پایان یافتن ناآرامی های دوران باشیم❣
اللهمـ عجل لولیڪ الفرج
#وظایف_منتظران
✅ عاشقانه شهدایی🌹
♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️
🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹
🍃قسمت59
خیلی خوشش می آمد.میگفت نوشته هایت هرچندکوتاه است،اماتمام خستگی راازتنم بیرون می برد.
می گفت یک روزبااین نوشته هاغافلگیرت میکنم!برای شرکت دردوره ی یک روزه بایدبه تهران میرفتم.برای ناهارحمیدلوبیاپلودرست کردم وبعددریادداشتی برایش نوشتم:"حمیدعزیزم!سلام.امروزمیرم تهران وتاغروب برمیگردم.وقتی داری غذاروگرم میکنی،مراقب خودت باش.سلام من روحسابی به خودت برسون!"
یادداشت راروی دریخچال چسباندم وازخانه بیرون زدم.دوره زودتراززمان بندی اعلام شده تمام شد.ساعت حوالی شش بودکه داخل کوچه بودم.بچه هاداخل کوچه فوتبال بازی میکردند.
پیرمردمسن همسایه هم مثل همیشه صندلی گذاشته بودوجلوی درنشسته بود.ازکنارش که میخواستم ردبشوم یادحرف حمیدافتادم وبااوسلام واحوالپرسی کردم.پیش خودم گفتم حتماالان حمیدخوابیده برای همین زنگ دررانزدم.
کلیدانداختم وآمدم بالا.درراکه بازکردم عینهودودکش کارخانه دودبودکه زدتوی صورتم.داشتم خفه میشدم.چشم چشم رانمیدید.چون پاییزبودهوازودتاریک میشد.تنهاچیزی که میدیدم نورکامپیوترداخل اتاق بود.
وقتی داخل اتاق شدم حمیدرادیدم که بی هوا
پشت کامپیوترنشسته بود.من راکه دیدسرش رابلندکردوتازه متوجه این همه دودشد.گفتم:"حمید!اینجاچه خبره؟حواست کجاست آقا؟این دودبرای چیه؟غذاخوردی؟"گفت:"نه،نخوردم."بعدیکهوبا
گفتن این که"وای!غذاسوخت"دویدسمت آشپزخانه.ازساعت دوونیم که حمیدآمده بوداجاق گازراروشن کرده بودتاغذاگرم بشود.
بعدرفته بودسرکامپیوتروپروژه ی دانشگاهش.آن قدرغرق کارشده بودکه فراموش کرده بوداجاق گازراروشن کرده است.غذاکه جزغاله شده بودهیچ،قابلمه هم سوخته بود!شانس آورده بودیم خانه آتش نگرفته بود.میدانستم چون غذالوبیاپلوبود،فراموش کرده،وگرنه اگرفسنجان بودمهلت نمیدادغذاگرم بشود.همان جاسراجاق گازمیخورد!
پاییزسال93هردودانشگاه میرفتیم معمولاعصرهاحمیدپشت کامپیوترمینشست ودنبال مقاله وتحقیق وکارهای دانشگاهش بود.نیم ساعتی بودکه حمیدپشت سیستم نشسته بود.داخل اتاق رفتم وکمی اذیتش کردم.نیم ساعت بعددوباره رفتم داخل اتاق واین بار
چشم هایش رابستم.
گفتم:"کافیه حمید.بیابشین پیش من.این طوری ادامه بدی خسته میشی."میخواستم باشوخی وخنده درس خواندن رابرایش آسان کنم.
من هم که پشت کامپیوترمی نشستم همین ماجراتکرارمیشد.
حمیدهرنیم ساعت ازداخل پذیرایی صدایم میکرد:"عزیزم بیامیوه بخوریم.دلم برات تنگ شده!"کمی که معطل میکردم،می آمدکامپیوترراخاموش میکرد.دنبالش میکردم.میرفت داخل راهروقایم میشد.میگفت:"خب من چه کارکنم؟هرچی صدات میکنم میگم دلم تنگ شده نمیای!"
ترم های آخررشته حسابداری مالی بود.درسهای هم راتقریباحفظ بودیم.حمیدبه کتابهاودرسهای من علاقه داشت وگاهی جزوات من رامطالعه میکرد.من هم دردرس ریاضی سررشته داشتم.گاهی ازاوقات معادلات امتحانی راحل میکردوبه من نشان میدادتاآنهاراباهم چک کنیم.
موضوع پروژه ی پایان ترمش درخصوص"نقش خصوصی سازی درحسابرسی های مالی"بود.
بعضی ازهم دانشگاهی هایش بادادن مبالغی پروژه های آماده راکپی برداری میکردند،نمره ای میگرفتندوتمام میشد،ولی حمیدروی تک تک صفحات پروژه اش تحقیق و
جست وجوکرد.
چون دوره ی پایان نامه نویسی راگذرانده بودم،تاجایی که میتوانستم کمکش کردم.بین خودمان تقسیم کارکرده بودیم؛
کارهای میدانی وتحقیق وپرسش نامه هاباحمیدوکارتایپ ودسته بندی ومرتب کردن موضوعات بامن بعدازتلاش شبانه روزی،وقتی کارتمام شدماحصل کاررابه استادخودمان نشان دادم.اشکالات کارراگرفتیم.حمیدپروژه رابانمره بیست دفاع کرد.نمره ای که واقعاحقیقی بود.
فردای روزی که حمیدازپروژه اش دفاع کرد،هردوی ماسرماخورده بودیم.آب ریزش بینی وسرفه ی عجیبی یقه ی ماراگرفته بود دکتربرایمان نسخه پیچید.
داروهاراکه گرفتیم،سوارتاکسی شدیم تابه خانه برویم.راننده نوارروضه گذاشته بود.ماهم که حالمان خوب نبود.دایم یاسرفه میکردیم یا
بینی مان رابالامی کشیدیم.
راننده فکرکرده بودباصدای روضه ای که پخش میشودگریه میکنیم!
سرکوچه که رسیدیم حمیددست کردتوی جیب تاکرایه بدهد.
راننده گفت:"آسید!مشخصه شماوحاج خانم حسابی اهل روضه هستین.کرایه نمیخوادبدین فقط مارودعاکنین."حتی توقف نکردکه ماحرفی بزنیم.بعدهم گازش راگرفت ورفت.من وحمیدنشستیم کنارجدول ونیم ساعتی خندیدیم.نمی توانستیم جلوی خنده خودمان رابگیریم.
&ادامه دارد...
❌❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌❌
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
•┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈•
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht
هدایت شده از 🗞️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{🌤🍃}
•←یاصاحبالزمان(عج)→•
زِ تمامِـ بودنےها...✨
.•ٺو همین از آنِ من باش...😍
ڪہ بہ غیر با #ٺو بودن، دلـ|♥️|ـم آرزویےندارد!
🌊|• #صبحٺ_بخیـر_مولاےمنـ🌷
هدایت شده از 🗞️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥪 لقمه حلال
🌺 «پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
✨إنَّ أَطیَبَ ما أَكَلَ الرَّجُلُ مِن كَسِبِهِ وَ إنَّ وَلدَهُ مِن كَسِبه.
💫پاکیزهترین خوراک انسان از راه درآمد و کسب (حلال) او است و بداند که نسل و اولاد او نیز نتیجة همین کار و کسب او خواهند بود. (شهابالاخبار، ص ٣٦٠)
📝📝📝📝📝📝📝📝📝
🍃🍃🌷🍃🍃🌷🍃🍃🌷
✅حجاب چیست؟!
💎حجاب یعنی:
👈زرهی در برابر
چشم های مریض.💎
🌹حجاب یعنی:
👈تمام زیبایی زن
برای یک نفر🌹
🌷حجاب یعنی:
👈من انتخاب میکنم
که تو چی ببینی🌷
🌺حجاب یعنی:
👈نشان دادن
شخصیت خویش 🌺
🌻حجاب یعنی:
👈عزت،شوکت،پاکدامنی
افتخار،شجاعت،قدرت🌻
🌸حجاب یعنی:
👈فخر،زینت،پاکی قلب
مرواردی درون صدف🌸
🌴حجاب یعنی:
👈بندگی خداوند
خشنودی الله🌴
👌حجاب یعنی سپری محکم در برابر چشم های نامحرم و آتش جهنم.
🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃
#تلنگرانه👌
﴿ مےگفت↶
الان شرایط طورۍ شده
ڪہ اگہ پسر پیغمبر هم باشے
نمےتونے دینت راهم حفظ ڪنے...
اینا همہ اش بہانہ اس
همسر فرعون هم ڪہ باشے
باز مےتونے بہترین باشے♥️﴾
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عارفانه🕊
✿پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله روزى از دخترش پرسيد: فاطمه! چه در خواستى و حاجتى دارى؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد.
✿فاطمه سلام الله عليها پاسخ داد: شغلنی عن مسئلته لذه خدمته، لا حاجهًْ لی غیر النظر الی وجهه الکریم؛ لذتى كه از خدمت حضرت حق مى برم، من را از هر خواهشى بازداشته است. حاجتى به جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم.
✿چیزی بالاتر از نظر به #وجه_کریم نیست؛ اینکه حق را همیشه مشاهده کنی جان مایه سخن. همه عرفا و حکما همین جمله است: وجه الله الکریم...
ای کاش انسان معرفتش را به این وادی می رساند اگر مردم وجه حق را می دیدند نزاع و اختلافی نبود و همه مفاسد به کنار می رفت.
#دکتر_دینانی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•