رفیق عزیز...
اینجا، توی این جمع خودمونی که به نام شهید ابراهیم هادی متبرک هست، هیچچیز اتفاقی نیست...
نه ورود کسی، نه موندن کسی، نه حتی یه سلام ساده توی دل شب...
تو دعوت شدی...
دعوت شدی به سفرهی پهنِ یک شهید که دلش هنوزم برای آدما میتپه،
دعوت شدی به خیمهای که سقفش آسمونه و ستوناش، دلای شکستهی عاشقاست...
شاید بیهوا اومدی، ولی بدون، کسی دستت رو گرفته بود...
کسی که تو سختترین لحظههاش لبخند میزد،
کسی که دلشو داد تا ما راه رو گم نکنیم...
اومدی، چون یه جایی ته دلت، یه نور روشن شد...
یه چیزی صدا زد تو رو…
صداش شاید شبیه صدای یه شهید بود، شایدم شبیه صدای خودت، وقتی پاکتر بودی...
و حالا که اینجایی، بدون که برای بودنت دلی لرزیده، دعایی شده، نگاهی افتاده...
اینجا هر قدمت برکت داره...
هر حضورت امید میکاره تو دل ما...
ممنونیم از اینکه هستی...
از اینکه دلت با دلامون گره خورده،
از اینکه اومدی تا کنار هم، شهدا رو یاد کنیم، راهشون رو بشناسیم، دل بدیم به نور...
خوش اومدی رفیق…
به جمع بچههای شهید ابراهیم هادی...
جایی که دل، خاکی میمونه ولی چشم، همیشه دنبال آسمونه... 💚🌸
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم #شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/rafiq_shahidam96🕊
🍁
تازه عقد کرده بودیم یه روز عصر وقتی آمد
خونمون ، براش میوه و چای که آوردم بهم
گفت میشه بری شناسنامه مادر و پدرت را
بیاری ؟ 😲
جا خوردم . گفتم شناسنامه پدر و مادرم را
برای چی میخواهی ؟🙄
گفت : حالا برو بیار بعد بهت میگم رفتم.
رفتم و شناسنامه هر دو را آوردم و با تردید
دادم دست علی آقا 🙃💚
اون هم خودکار را از جیبش در آورد و چیزی
را یادداشت کرد . نگاه کردم دیدم تاریخ تولد
پدر و مادرم را یادداشت کرده 😄
گفتم علی آقا برای چی یادداشت کردی گفت
برای اینکه موقع تولدشون یادم باشه هم
بهشون تبریک بگم و هم اینکه براشون کادو
بخرم 🎁
اولین کادو را که برای تولد پدرم خرید . پدرم
بی نهایت خوش حال شد و تا آخرین روز های
عمرش این کار علی آقا را تحسین می کرد😍
#شهـید_عـلـی_پیرونظر 🌸🍃
#ناصرین
🆔 @naserin_ir