eitaa logo
الهادی
22.2هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1هزار ویدیو
48 فایل
🔻 درگاه‌های نشر آثار حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در شبکه‌های اجتماعی و همچنین لینک دانلود نرم‌افزار الهادی در صفحه زیر موجود است: www.al-hady.ir 📩دریافت نظرات: http://al-hady.ir/page/a
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 عظمت حضرت زینب سلام الله علیها 🔻حتي بيان نام تو اعجاز مي‌کند اين اسم سيئات مرا هم ثواب كرد هر حاجتي كه پيش خداوند برده ام گفتم به حق زينب و او مستجاب كرد 🔹 بعضی در تاريخ نقل کرده‌اند معجر از سر حضرت کشيدند. ولي در جواب مي‌گويند: مادر دهر نزائيد و نخواهد زائيد آنكه را از سر اين آينه معجر بكشد 🔸 حتي حضرت براي صورتشان وقتي که وارد مجلس عبيدالله شدند، اولا کنيزان متعدد و بازماندگان اسرا دور حضرت بودند. ثانیا آستين‌ها بلند بود و دست و آستين جلوي صورت مبارکشان مي‌گرفتند... 🔹 عبيدالله گفت: آن زن کيست که صورت پنهان دارد؟ شخصي گفت: دختر علي مرتضي، زينب کبري است. بسيار شنيديم ولي کم ز تو گفتند ناگفته زياد است اگر هم ز تو گفتند نه ماه تو در کالبد فاطمه بودی گاه متولد شدنت عالمه بودی از چهره‌ات اينگونه گرفتند نتيجه هم مادر و هم دختر زهراست و خديجه ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉 @nasery_ir ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اهمیت سلوک و رشد معنوی 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین ناصری ⏱ زمان: ۲ دقیقه 🗓 تاریخ: ۱۳۹۷/۷/۱۰ 🔺 @nasery_ir ‌ ‌
🔹 سالروز رحلت استاذ العرفا آیت الحق و العرفان مرحوم سید علی آقا قاضی طباطبائی، تسلیت باد. 🔸 سزاوار است که همه با هم برای ایشان حمد و سوره ای قرائت کنیم تا ان شاالله هزاران هدیه معنوی به ایشان تقدیم گردد و برای همه ما دعا و توجه و شفاعتی بنمایند. با ارسال این پیام به دوستان خود در ثواب نشر آن شریک شوید... 🔺 @nasery_ir ‌ ‌
🔻 مؤسس حوزه قم مرحوم آیت الله حاج شيخ عبدالکریم حائری فرموده بودند: من جوان بودم روزی پیر مردی خدمت آیت الله العظمی ميرزای شیرازی آمد، ميرزا خيلي به ايشان احترام گذاشت و من از این همه احترام تعجب مي‌کردم. وقتي مي‌خواست بيرون برود جناب ميرزا کفش های ايشان را جفت کردند و من بيشتر تعجب کردم و آن پيرمرد اين تعجب من را حس کرد. 🔸[آن پیرمرد] از جناب ميرزا پرسیدند: اين شيخ کیست؟ ميرزا فرمودند: ايشان آشيخ عبدالکريم از دوستان ما و فضلاي درس ما هستند. آن پيرمرد فرمود: ديده‌ام عبدالکريم نامي به قم مي‌رود و حوزه علميه قم را تأسيس مي‌کند، به گمانم ايشان باشد. 🔹 حاج شیخ گفته بودند اين حرف نیز بر تعجب من افزود! وقتی جویا شدم گفتند: ايشان آیت الله ملا فتحعلي سلطان‌آبادي هستند. سلطان‌آباد اراک. 🔸 صبغه معنوی مرحوم آيت الله العظمي اراکي نیز تأثيرپذيرفته از علماي سلطان‌آباد و مکتب سامرا بود، مرحوم آيت الله العظمي اراکي هم خيلي لطيف بود. مجموعه سنگين و گراني بودند. ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉 @nasery_ir ‌ ‌
💠 مراقبه و پرهیز از نفسانیات لازمه اتصال حقیقی به اهل‌بیت 🔻 خداي متعال بهترين اسباب تقرب را با چهارده نور مقدس، براي ما قرار داده است، ولی مگر مي‌توان اتصال حقيقي با اميرالمؤمنين، آقا سيدالشهداء، امام زمان (علیهم السلام) و ارواح طيبه حواريين و امام‌زادگان برقرار کرد و اين ارتباط را بدون مراقبه نگاه داشت؟ سخت است. 🔸 ولي مگر علم يا لذت و بهره‌اي بالاتر از اين هم هست؟ ولی آنچه درک آدمي را از حقيقت عالم و از اتصال به حضرات محمد و آل محمد (علیهم السلام) دور مي‌کند و براي اين اتصال و اين معرفت مخرب هست، اموري است که به مراقبه و تهذيب لطمه زده است. آن‌ها پاک مي‌خواهند و پاک مي‌پسندند، آن ها پرهيز از نفسانيات را مي‌خواهند حتي اگر حلال هم باشد، ولي طبق قاعده‌ است و قواعد دارد. ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉 @nasery_ir ‌ ‌
💠 حقیقت گناه چیست؟ 🔻 در دنيا با حواس ظاهريمان کار مي‌کنيم، اين را خوب می دانیم که اگر مسموم شديم، يک غذاي مسمومي را مصرف کرديم بايد بيماري‌اش را بکشيم. تاوان دارد، مشکل پيدا مي‌کنيم. 🔸 اما گاهي در قضاياي رفتاري، اعتقادي، اخلاقي، روحي و رواني برايمان درست جا نمي‌افتد که من دارم غذاي مسموم مي‌خورم. گناه يعني سم. بايد تاوانش را بدهم. اما از ناحيه حق تعالي جز فضل و احسان، جذب و رحمت، کرم و عنايت هيچ چيز نيست. کوتاهي‌ها از ماست و الّا از آن ناحيه جز احسان و لطف چيزي نيست. ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉 @nasery_ir ‌ ‌
هدایت شده از الهادی
🔻شهادت مظلومانه امام حسن عسکری علیه السلام را به فرزند گرامیشان امام زمان عج الله تعالی فرجه و همه شیعیان حضرت تسلیت عرض می نماییم... 🔺 @nasery_ir
* 🔻آقا امام عسکری خیلی مظلوم بودند هم در زمان حیاتشان مظلوم بودند و هم شهادت حضرت به گونه ‌ای شده که خیلی بیش از این نیاز است که به آقا امام عسگری عليه السلام و فضایلشان و صحبت در باب ایشان و عنایتشان، پرداخته بشود. امام زمان علیه السلام از اینکه نام پدر بزرگوارشان برده شود خیلی خوشحال می شوند. 🔸از جمله کراماتی که برای حضرت نقل شده یک روایتی دارد که راوی نامه ‌ای می ‌دهد خدمت امام عسگری عليه السلام و مسائلی را می ‌پرسد. بعد حضرت جواب می ‌دهد. در پایان نامه حضرت می ‌نویسند که تو اراده داشتی در نامه ‌ات بنویسی راجع به بیماری تب رِبع بپرسی ولی فراموشت شد، اما درمانش اين است. و حضرت درمانش را می نویسند. 🔹یکی دیگر از کرامات امام عسکری علیه السلام این است که راوی خدمت امام حسن عسکری علیه السلام رسید، حضرت با یک قلم زیبایی داشتند می ‌نوشتن؛ حضرت نامه‌ نوشتنشان که تمام شد، سر آن قلم را پاک کردند و به راوی اشاره کردند که بگیر. طرف تعارف کرد. حضرت فرمودند مگر الان در دلت نگذشت که ای کاش ایشان قلمشان را به من می ‌دادند؟! خب این قلم بیا بگیر و به او دادند. ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉 @nasery_ir ‌ ‌
* 🔻داستانی شیرین و جذاب از زندگی امام حسن عسکری علیه السلام: بَختَيشُوعِ حکیم، طبیب متوکل و نصرانی بود. در طب سر آمد روزگار خودش بود. قاصدی از خانه امام عسگری علیه السلام آمد که کسی را بفرستید امام عسگری می خواهند فَصد کنند (از رگ مخصوصی خون بگیرند) بختیشوع یکی از بهترین افرادش را فرستاد و به او گفت این بزرگترین مرد و عظيمترین فردی است که من تابحال دیده ام ، هر کاری را که می گوید انجام بده، از علوم خودت هم در محضر او اظهار فضل مکن. 🔸آن فرد آمد و دید اتاقی را برای پذیرایی آماده کرده بودند ، حضرت فرمودند در اتاق انتظار باشد ، بعد از مدتی صدایش زدند آمد و آماده شد. ظرفی را قرار داده بودند که بزرگ بود و بیش از خون یک انسان در آن جا می شد. فَصَّاد بختیشوع تعجب کرد. دید که حضرت نشستند و فرمودند رگ اَکهَل را بگشای ، نپرسید چرا و بلافاصله رگ را باز کرد. خون آمد و ظرف پر شد. حضرت فرمودند ببند. بعد فرمودند به همان اتاق برو و همانجا باش، با تو هنوز کاردارم. در همان اتاق رفت. این عمل را قبل از ظهر انجام داد. 🔹آنجا ماند تا عصر، حضرت فرموند فَصَّاد بیاید دو باره آمد و دید همان طشت هست و حضرت نشستند و فرمودند روی رگ را باز کن ، باز کرد و دوباره خون آمد تا طشت پر شد. فرمودند ببند. بعد فرمودند برو و منتظر باش. رفت و از او پذیرایی شد تا صبح روز بعد. فرمودند بیا دوباره آمد. برای بار سوم همان طشت بود. حضرت دستشان را گذاشتند و فرمودند رگ را باز کن. باز کرد و مایعی سیال شبیه به شیر از دست حضرت بیرون آمد تا طشت پر شد. فرمودند ببند. بست. 🔸حضرت برخاستند. جامه ای گران قیمت همراه با پنجاه درهم به او دادند. شاید یک فصد یک درهم يا دو درهم اجرتش بود. اما حضرت به او پنجاه درهم دادند. فرمودند که با راهب دیر عاقول در ارتباط هستی؟ خوب است قدر او را بدانی. منظور پیرمرد راهب نصرانی بود که در دیری به نام دیر عاقول زندگی می کرد اما با هیچ کس ارتباط نداشت. ادامه دارد... ‌ ‌
ادامه مطلب قبلی... 🔻مردم کنار دیر می رفتند. گاهی در طول مدت اگر می خواست یک نفری را بپذیرد از طبقه بالایی یک زنبیلی را پایین می فرستاد نوشته او را بالا می برد. گاهی جواب می داد گاهی نه. 🔸فَصَّاد پهلوی بختیشوع آمد و گفت که آقا من چیزی را دیدم که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم. این آقایی که شما گفتین من بروم برای فَصد، فَصدشان کردم. دوبار آن مقدار خون از ایشان آمد که فکر نمی‌کردم این مقدارخون در بدن یک انسان باشد. حتی یک بار فصد یک انسان هم آن ظرف را پر نمی کند. ولی دوبار ظرف ایشان پر از خون شد و فرداش به جای خون موادی مانند شیر آمد. بَختیشوع خیلی تعجب کرد و گفت من باید چند روز در کتب قدما نگاه کنم ببینم این مطلب سابقه دارد يا نه؟ اما از این راه به جوابی نرسید. بعد بختیشوع گفت من راهی را می شناسم که خیلی خوب است. چون خود بختیشوع هم نصرانی و راهب بود. 🔹بختیشوع همین فَصَّاد را پهلوی راهب دیر عاقول فرستاد. بالاخره یک علامتی دادند و او آمد. بختیشوع نامه ای نوشته بود و ماجرا را توضیح داده بود. نامه را در زنبیل گذاشتند، بالا برد. بعد دیدند پیرمرد سراسیمه دوید و پایین آمد. گفت کدامیک از شما آن کسی را که از دستش شیر می آمده را دیده است؟ فصاد گفت من هستم. پیرمرد راهب گفت طُوبی لاُمِّک، خوش به سعادت مادری که تو را زاییده که همچنین توفیقی پیدا کرده ای. بعد گفت من را نزد ایشان ببر. با هم راه افتادند و سامرا آمدند. اول سامرا که رسیدند از راهب پرسید برویم منزل استاد بختیشوع؟ 🔸گفت نه برویم منزل آن آقایی که از دستش شیر آمده. ساعتی به اذان صبح بود. همینکه در خانه امام حسن عسکری علیه السلام رسیدند غلامی سیاه چهره آمد و پرسید کدامیک از شما راهب دیرعاقول هستید؟ پیرمرد گفت من هستم. غلام گفت تو بیا برویم داخل. قبل از اذان صبح راهب داخل رفت ، صبح هنگام چاشت از خانه امام حسن عسکری(ع) بیرون آمد در حالی که همه لباس های نصرانیت را بیرون آورده بود و یک لباس بلند سفید، پوشیده بود. همه تعجب کردند. بعد به جوان فصاد گفت حالا برویم خانه استادت. خانه بختیشوع آمدند. گویا این پیر مرد، پیر و مراد بختیشوع بود. تا بختیشوع این راهب را با لباس جدیدش از دور دید، به خاک افتاد و بالاخره با التهاب و اضطراب گفت آقا چه چیز شما را از دین نصرانیت بیرون آورد؟ 🔅پیر مرد راهب گفت که من اسلام آوردم، اما بدست مسیح، مسیح را دیدم، و مسلمان شدم. بعد بختیشوع این سوال را کرد که آیا در طب کسی را داشته ایم که به جای خون، شير از دستش بیاید؟ گفت عیسی (ع) یک بار فصد کرد، آن هم مقداری كم نه اینقدر از دستش شیر بیرون آمده بود. این راهب همان جا کنار خانه امام حسن عسکری (ع) خادم حضرت بود تا فوت کرد. ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉 @nasery_ir ‌ ‌
⭕️ ادمین: باعرض پوزش، به اطلاع عزیزان همراه می رساند جلسه سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین ناصری فردا برگزار نمی گردد.
هدایت شده از الهادی
🔻نهم ربیع، سالروز آغاز امامت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، بر همه شیعیان و منتظران حضرتش فرخنده و مبارک باد. 🔺 @nasery_ir ‌ ‌