eitaa logo
احکام شرعی
4.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
703 ویدیو
5 فایل
﷽ ❓ارسال سوال از طریق آیدی زیر: @ ادمین تبادلات:
مشاهده در ایتا
دانلود
💭 ؛ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دو نفر بودند و هر دو در پی حقیقت... اما برای یافتن حقیقت یکی شتاب را برگزید و دیگری شکیبایی را... اولی گفت : " آدمیزاد در شتاب آفریده شده ، پس باید در جستجوی حقیقت دوید آنگاه دوید و فریاد برآورد : " من شکارچی‌ام ، حقیقت شکار من است . " او راست می گفت : زیرا حقیقت غزال تیز پایی بود که از چشم‌ها می‌گریخت . اما هرگاه که او از شکار حقیقت باز می‌گشت، دست‌هایش به خون آغشته بود. شتاب او تیر بود. همیشه او پیش از آنکه چشم در چشم غزال حقیقت بدوزد او را کشته بود. خانه باورش مزین به سر غزالان مرده بود . اما حقیقت غزالی است که نفس می‌کشد . این چیزی بود که او نمی‌دانست! دیگری نیز در پی صید حقیقت بود . اما تیر و کمان شتاب را به کناری گذاشت و گفت : خداوند آدمیان را به شکیبایی فراخوانده است پس من دانه‌ای می‌کارم تا صبوری بیاموزم . و دانه کاشت ، سال‌ها آبش داد و نورش داد و عشق داد . زمان گذشت و هر دانه ، دانه‌ای آفرید . زمان گذشت و هزار دانه ، هزاران دانه آفرید . زمان گذشت و شکیبایی سبزه‌زار شد . و غزالان حقیقت خود به سبزه زار او آمدند . بی‌بند و بی‌تیر و بی‌کمان . و آن روز ، آن مرد ، مردی که عمری به شتاب و شکار زیسته بود ، معنی دانه و کاشتن و صبوری را فهمید. پس با دست خونی‌اش دانه‌ای در خاک کاشت...! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
✨﷽✨ 💢داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری ✍زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ 💥زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
✨﷽✨ 💐توصیه‌هایی زیبا از شیخ رجبعلی خیاط ✍ سعي كنيد صفات خدايی در شما زنده شود. خداوند کریم است، شما هم كريم باشيد. رحیم است، رحيم باشيد. ستار است، ستار باشيد... اي انسان خودت را بشناس و با اوباش رفاقت نكن، زیرا ملکوت و ملائکه دوستان تواند. عمل فقط وفقط بايد براي رضاي باري تعالي و با اخلاص باشد. اگر ما به قدر ترسيدن از يك عقرب از عقاب خدا بترسيم، همه كارهاي عالم اصلاح مي‌شود.تو براي خدا باش، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود، من كان لله كان الله له. مقدسها همه كارشان خوب است، فقط ((من))ِ شان را بايد با خدا عوض كنند. دعا كنيد كه خداوند از كري و كوري نجاتتان بدهد، وتا هنگامي كه انسان غير از خدا بخواهد، هم كور است و هم كر. دل جاي خداست، صاحب اين خانه خداست؛ آن را اجاره ندهيد. دل آيينه است. غير خدا را در آن راه ندهيد، كه اگر يك لكه كوچك پيدا كند زودنشان مي‌دهد. كار را فقط براي خدا انجام دهيد؛ نه براي ثواب، يا ترس از جهنم. دلت را انبار پنبه مكن، سعي كن دلت خدا را نشان دهد. اگر انسان بخواهد راحت شود، بايد عمر خود را به خدا واگذار كند و هر چه او مي‌خواهد. حد كمال انسان اين است كه به خدا برسد، يعني مظهر صفات حق شود. حال انسان بايد همچون فرهاد باشد، تيشه‌اي هم كه مي‌زد به ياد شیرین مي‌زد. اگر انسان‌، خودش علاقه‌اي به غير خدا نداشته باشد، نفس و شیطان زورشان به او نمي‌رسد. اگر طالب زرق و برق دنیا هستي، آن را دير يا زود به دست مي‌آوري، ولي چيزي در آن نيست. اما اگر بخواهي وجود حق تعالي ترا صدا كند و دستت را بگيرد مقداري معرفت پيدا كن و با او معامله كن. اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد، آنچه را ديگران نمي‌‌بينند شما مي‌بينيد، و آنچه را ديگران نمي‌شنوند شما مي‌شنويد. اگر كسي براي خدا كار كند، چشم دلش باز مي‌شود. خداوند بقدري مهربان است كه گويا فقط همين يك بنده را دارد كه دائم به او مي‌گويد‌: اين كار را بكن و آن كار را مكن، تا درست بشوي. كسي كه دنيا را از راه حرام بخواهد‌، باطنش کثیف مي‌شود. آن كه آخرت را بخواهد خنثي است و آنكه خدا را بخواهد مَرد است. 📚منبع کلیپ و متن فوق: کرامات و حکایات عاشقان خدا، نویسنده: آقای جبرائیل حاجی زاده ‌ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
✍️مالک دینار عارف بزرگی بود که در بصره زندگی می‌کرد. روزی از او پرسیدند: کدام قسمت نماز را بیشتر دوست داری؟! گفت: بپرسید کدام قسمت را دوست ندارم؟ گفت: اگر "إیَّاکَ نَعبُد وَ إیَّاکَ نَستَعینَ" آیه قرآن نبود، هرگز آن را نمی‌خواندم. 💥چون وقتی می‌گویم: خدایا! تنها تو را می‌پرستم در حالی که خود را می‌پرستم و می‌گویم: تنها از تو یاری می‌خواهم، در حالی که صورتم و نیّتم سمت همه کس می‌چرخد مگر خدا، از خود ننگ وشرم‌ام می‌آید. می‌خواهم از نفاقی که در دل دارم بمیرم ولی این آیه را نخوانم. 🌘مالک، شب‌ها نمی‌خوابید و همیشه در عبادت بود و روز در کار و قبل از ظهر اندکی خواب چشمانش را می‌گرفت. او شب‌ها بیدار بود و مشغول راز و نیاز! 🥀شبی خسته بود و خواب عجیبی چشمان او را گرفت. به دخترش گفت: بیدار شو! مگذار من بخوابم. پرسید: پدر چرا؟ گفت: می‌دانم اگر بخوابم او به قدری مهربان هست که دلش نمی‌آید برای نماز شب بیدارم کند و می‌خواهد یک شب در عمرم بخوابم. ولی من اگر بخوابم و سحرگاهان رخسارش نبینم یقین دارم با طلوع آفتاب، آفتاب عمر من هم غروب می‌کند و می‌میرم. 🌏مالک چهل سال گوشت بر لب نزد. روزی مجبور شد قدری گوشت گوسفند بخرد، در بین راه آن را بو کشید و با خود گفت: ای نفس من! همین اندازه تو را کفایت کند، گوشت به درویشی داد و دوباره با خود گفت: ای نفس! اندکی بیشتر صبر کن به زودی نعمت‌های زیادی به تو خواهد رسید، و صبح از دنیا رفت. 📖برگرفته از کتاب: تذکرة الأولیاء عطار نیشابوری •✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
✨﷽✨ 💐توصیه‌هایی زیبا از شیخ رجبعلی خیاط ✍ سعي كنيد صفات خدايی در شما زنده شود. خداوند کریم است، شما هم كريم باشيد. رحیم است، رحيم باشيد. ستار است، ستار باشيد... اي انسان خودت را بشناس و با اوباش رفاقت نكن، زیرا ملکوت و ملائکه دوستان تواند. عمل فقط وفقط بايد براي رضاي باري تعالي و با اخلاص باشد. اگر ما به قدر ترسيدن از يك عقرب از عقاب خدا بترسيم، همه كارهاي عالم اصلاح مي‌شود.تو براي خدا باش، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود، من كان لله كان الله له. مقدسها همه كارشان خوب است، فقط ((من))ِ شان را بايد با خدا عوض كنند. دعا كنيد كه خداوند از كري و كوري نجاتتان بدهد، وتا هنگامي كه انسان غير از خدا بخواهد، هم كور است و هم كر. دل جاي خداست، صاحب اين خانه خداست؛ آن را اجاره ندهيد. دل آيينه است. غير خدا را در آن راه ندهيد، كه اگر يك لكه كوچك پيدا كند زودنشان مي‌دهد. كار را فقط براي خدا انجام دهيد؛ نه براي ثواب، يا ترس از جهنم. دلت را انبار پنبه مكن، سعي كن دلت خدا را نشان دهد. اگر انسان بخواهد راحت شود، بايد عمر خود را به خدا واگذار كند و هر چه او مي‌خواهد. حد كمال انسان اين است كه به خدا برسد، يعني مظهر صفات حق شود. حال انسان بايد همچون فرهاد باشد، تيشه‌اي هم كه مي‌زد به ياد شیرین مي‌زد. اگر انسان‌، خودش علاقه‌اي به غير خدا نداشته باشد، نفس و شیطان زورشان به او نمي‌رسد. اگر طالب زرق و برق دنیا هستي، آن را دير يا زود به دست مي‌آوري، ولي چيزي در آن نيست. اما اگر بخواهي وجود حق تعالي ترا صدا كند و دستت را بگيرد مقداري معرفت پيدا كن و با او معامله كن. اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد، آنچه را ديگران نمي‌‌بينند شما مي‌بينيد، و آنچه را ديگران نمي‌شنوند شما مي‌شنويد. اگر كسي براي خدا كار كند، چشم دلش باز مي‌شود. خداوند بقدري مهربان است كه گويا فقط همين يك بنده را دارد كه دائم به او مي‌گويد‌: اين كار را بكن و آن كار را مكن، تا درست بشوي. كسي كه دنيا را از راه حرام بخواهد‌، باطنش کثیف مي‌شود. آن كه آخرت را بخواهد خنثي است و آنكه خدا را بخواهد مَرد است. 📚منبع کلیپ و متن فوق: کرامات و حکایات عاشقان خدا، نویسنده: آقای جبرائیل حاجی زاده ‌ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️صبح‌ها با یاد شماست که بخیر می‌شود ❤️ و دل‌ها با یاد شماست که آرام می‌گیرد. أبانا الشفیق که مونس جان‌هایید.✨
✨﷽✨ 🔴داســــتــان مـعـنـــوی تــرس از خـــدا ✍مردى با خانواده خود سوار كشتى شد و در دریا به حركت درآمد، كشتى شكست و از سرنشینان آن جز همسر آن مرد كسى نجات نیافت. زن بر تخته پاره‌اى قرار گرفت و موج دریا او را به یكى از جزیره‌هاى میان آب برد. در آن جزیره مرد راهزنى زندگى مى‌كرد كه هر عمل حرامى را مرتكب شده بود و به هر فعل قبیحى دامن آلوده داشت ناگهان آن زن را بالاى سر خود دید به او گفت: آدمیزادى یا پرى؟ زن گفت: آدمم دیگر سخنى نگفت برخاست و قصد كرد ڪه عمل حرامے را با زن انجام دهد! زن به خود لرزید راهزن سبب را پرسید زن با دست اشاره كرد از خدا مى‌ترسم راهزن گفت: تاكنون چنین عملى مرتكب شده‌اى؟ زن پاسخ داد به عزّتش سوگند نه مرد راهزن گفت: با اینكه تو مرتكب چنین خلافى نشده‌اى از خدا مى‌ترسى! درحالیكه من این كار را به زور به تو تحمیل مى‌كنم به خدا قسم من براى ترس از حق سزاوارتر از توام! راهزن پس از این جرقه بیدار كننده برخاست و در حالیكه همتى به جز توبه نداشت به نزد خاندان خود روان شد. در راه به عابدے برخورد و به عنوان رفیق راه با او همراه گشت، آفتاب هر دوى آنان را آزار داد عابد به راهزن جوان گفت: دعا كن تا خدا به وسیله ابرى بر ما سایه افكند، وگرنه آفتاب هر دوى ما را از پاى خواهد انداخت! جوان گفت: من در پیشگاه خدا براى خود حسنه‌اى نمى‌بینم تا جرأت كرده از حضرتش طلب عنایت كنیم. عابد گفت: پس من دعا مى‌كنم تو آمین بگو جوان پذیرفت عابد دعا كرد جوان آمین گفت ابرى بر آنان سایه انداخت در سایه آن بسیارى از راه را رفتند تا به جایى رسیدند كه باید از هم جدا مى‌شدند به ناگاه ابر بالاى سر جوان به حركت آمد عابد گفت: تو از من بهترى زیرا دعا به خاطر تو به اجابت رسید داستانت را به من بگو جوان برخورد خود را با آن زن تعریف ڪرد عابد به او گفت: بخاطر ترسى كه از خدا به دل راه دادى تمام گناهانت بخشیده شد، باید بنگرى كه در آینده نسبت به خداوند چگونه خواهى بود 📚عرفان اسلامے، شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، جلد۱ شیخ حسین انصاریان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
🌹خیلی زیباست🌹 دختری با پدرش می‌خواستند از یک پُل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر. پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم. دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم، اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد... این دقیقا مانند داستان رابطه‌ی ما با خداوند است، هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دست ‌مان ما را بگیرد، هرگز دست ‌مان را رها نخواهد کرد! و این یعنی عشق...💞 "دعا کنیم فقط "خــدا "دستمونو بگیره" اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
✨﷽✨ پسر ثروتمند و پدر فقیر از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل شده که فرمود: «پیرمردی گریه کنان دست پسرش را گرفته نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه آورد و به ایشان گفت: ای رسول خدا! این پسر من است که در کوچکی او را غذا داده ام و با عزت و احترام، بزرگ کرده ام و تمام خواسته هایش را بر آورده ام و با مال و ثروتم به او کمک کرده ام تا این که قوی و ثروتمند و غنی گردید و من در راه پرورش وی جان و مالم را فدا کرده ام و از ضعف و پیری به جایی رسیده ام که مشاهده می فرمایی! در مقابل این همه زحمت، این پسر هیچ گونه کمک مال به من نمی کند! رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به جوان کرد و فرمود: چه می گویی؟ جوان گفت: من مالی بیشتر از خرج و مخارج خود و عیالم ندارم تا به او کمک کنم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به پیر مرد گفت: چه می گویی؟ گفت: دروغ می گوید، انبارهایی پر از گندم، جو، خرما، کشمش و کیسه های زیادی پر از طلا و نقره دارد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به پسر گفت: جوابت چیست؟ پسر گفت: ذرّه ای از آن چیزهایی را که او ادعا می کند من ندارم. در این جا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از خدا بترس ای جوان، و نسبت به پدر مهربانت که این همه به تو نیکی و احسان کرده، نیکی و احسان کن، تا خدا نیز به تو احسان کند! جوان گفت من چیزی ندارم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ما خرج این ماه پدرت را می دهیم، امّا از ماه بعد خودت خرجش را بده. سپس به اسامه فرمودند: به این پیر مرد صد درهم برای خرج یک ماه خود و خانواده اش عطا کن. اسامه نیز داد. بعد از یک ماه پیر مرد همراه پسرش پیش پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و باز پسر گفت: چیزی ندارم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تو ثروت زیادی داری و لیکن امروز را به شب می رسانی در حالی که فقیر و ذلیل شده ای به طوری که از پدرت فقیرتر خواهی شد و چیزی در بساطت نخواهد ماند. پسر برگشت و رفت. پس ناگهان دید همسایه های انبارهایش جمع شده اند و می گویند انبارهایت را هر چه زودتر خالی کن که از بوی گندش بسیار ناراحتیم. سپس به سراغ انبارهایش رفت و با کمال تعجب دید که همه گندم ها، جوها، خرماها و کشمش ها گندیده اند و فاسد و تباه گشته اند. همسایه ها او را تحت فشار قرار دادند تا هرچه زودتر آن ها را خالی کند. جوان نیز کارگران بسیاری را با مزد زیاد اجیر کرده و همه کالاهای فاسد شده را به منطقه ای دور از شهر منتقل کرد. به دنبال آن، جوان سراغ کیسه های طلا و نقره رفت تا مزد کارگران را بدهد، امّا ناگهان دید همه آنان مسخ شده و به سنگ هایی بی ارزش تبدیل شده اند. کارگران وقتی چنین دیدند دامنش را رها نکردند، تا این که مجبور شد تمام خانه و لوازمش را از قبیل فرش و لباس و... فروخت، و مزد کارگران را پرداخت و از آن همه دارایی، چیزی برایش باقی نماند و محتاج و فقیر گشت. و پس از اندک زمانی بر اثر ناراحتی های روحی و فکری لاغر و مریض شد. بعد از این حادثه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای کسانی که عاق پدر و مادرانتان هستید، از این پیشامد درس عبرت بگیرید و بدانید که همان طور که در دنیا اموالش تباه گشت، همان طور هم، عوض آن چه که از درجات، در بهشت برایش فراهم بود، درکاتی در دوزخ برایش مقرر گردید. 📚 :پاک نیا، عبدالکریم؛ پدر، مادر شما را دوست دارم، ص: 164 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
✨﷽✨ ✅ کلید زندان زبانت را به عقلت بسپار ✍یکی از دوستان نقل می‌کرد، در ایام نوجوانی از سرِ نادانی سخنی را در جمعی گفتم که نباید می‌گفتم. مرحوم پدرم با هزار مصیبت حرف مرا ترمیم و توجیه و مثبت‌سازی کرد. مجلس که تمام شد، پدرم مرا کنار خود نشاند و گفت: فرزندم! در خلقت گوش و زبان خود دقت کن، آن‌ها یک تفاوت بزرگ باهم دارند. گوش‌های انسان بیرون و آزاد آفریده شده‌اند، پس هر سخنی که می‌خواهی، می‌توانی گوش کنی و اگر چیزی بگویند، دست تو نیست که آن سخن را نشنوی. خداوند هم شنیدن (غالب) سخنان را حرام نکرده است و خودش فرموده است: یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ سخنان را می‌شنوند اما بهترین را انتخاب و تبعیت می‌کنند.(زمر:۱۸) اما زبانِ تو، در کام دهانت پشت میله‌های دندان‌هایت، زندانی توست. زبانِ تو، بر‌عکس گوشِ تو که برای شنیدن در اختیار و تحت فرمان تو نیست، زندانی توست. هر زندان کلیدی دارد و خوشا به حال کسی‌ که کلید زندانِ دهانش را به عقل خود سپرده باشد و بدا به حال کسی که کلید زندان دهان خود را به نادانی خود داده باشد. بهترین زندان‌بانِ دهان، عقل توست و بدترین زندان‌بان، نادانی توست. نبی مکرم اسلام (صلی‌الله علیه وآله وسلم) می‌فرمایند: در جهان هیچ‌چیز بیش از زبان، شایسته زندان‌رفتن نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
📘 حدود همسایه 🔹مردی از انصار خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: من خانه ای در فلان محل خریده‌ام و نزدیکترین همسایه‌ام آدمی است که امید خیری از او ندارم و از شرش نیز خاطر جمع نیستم. 🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام، سلمان، اباذر و (راوی می‌گوید: چهارمی شاید مقداد باشد) دستور فرمود که با صدای بلند در مسجد فریاد زنند که هرکس همسایه اش از آزار او آسوده نباشد، ندارد، آنان نیز در مسجد سه بار فرمایش حضرت را با صدای بلند به مردم اعلان کردند. 🔹سپس حضرت با دست اشاره کرد و فرمود: «چهل خانه از چپ و راست و جلو و عقب همسایه محسوب می‌شود.» 📚بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۵۲. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh