هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
🔅 دوره اموزش اصلاح چاکراها با قران و اسماءلله
🔰 سر فصل های دوره :
🔹تعریف و کلیات عملکرد چاکراها
🔹نشانه شناسی تعادل و عدم تعادل چاکراها
🔹اصلاح و پاکسازی چاکرا ها
💎تشخیص اسیب چاکراها از روی رفتار شخص
💎رفع اسیب ها و ضعف ها با اذکار و سوره ها
و...
⏰ ساعت اموزشی : ۳ ساعت + جزوه
💌صوت دروس در کانال مربوط داخل ایتا بارگذاری شده
💳 هزینه دوره 350 هزار تومن
🎁✅ برای بیست نفر اول : 140
جهت ثبت نام فقط کلمه «چاکرا» را به ایدی زیر ارسال کنید:
🆔 @zekralavi2
📜 کانال ذکر علوی :
https://eitaa.com/joinchat/851574975C715dc77ef7
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلامامامزمانم
ای یار سفر کرده اگر که ز تو دوریم
حس میکنم انگار که نزدیک ظهوریم
ای نور که کعبه شده دل تنگ اذانت
مردان جهادند همه منتظرانت...
ای بودم از نبودِ تو نابود می شوم
می سوزم از فراقِ تو و دود می شوم
آقا بیا و با دَمِ عیساییت ببین
نابودم و زِ بودِ تو موجود می شوم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 چاره فراق!
🔹مردی از انصار خدمت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد:
یا رسول الله! من طاقت فراق شما را ندارم. هنگامی که به خانه میروم به یاد شما میافتم، از روی محبت و علاقه ای که به شما دارم، دست از کار و زندگی برداشته، به دیدارتان میآیم، تا شما را از نزدیک ببینم، آن گاه به یاد روز قیامت میافتم که شما وارد بهشت میشوید در والاترین جایگاه آن قرار میگیرید و من آن روز از جدایی شما ای رسول خدا چه کنم؟
🔹بعد از صحبتهای مرد انصاری، این آیه شریفه نازل شد:
"آنان که از خدا و رسولش اطاعت کنند، در زمره کسانی هستند که خدا برایشان نعمتها عنایت کرده: از پیغمبران، راستگویان، صادقان، شهیدان و صالحان و اینان خوب رفیقانی هستند." [۱]
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله آن مرد را خواست و این آیه را برایش خواند و این مژده را به او داد که پیروان راستین پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشت، کنار آن حضرت خواهند بود.
📚 ۱.سوره نسأ: آیه ۶۹.
📚 بحار: ج ۱۷، ص ۱۴
🆔 @hekayatnameh
💞🍃💞🍃💞
داماد به شکل نگهانی مهمانان را غافلگیر کرد
در حالیکه میکروفن رو بدست گرفته بود و میگفت : چه کسی حاضره مادرم رو بخره و 3بار این جمله رو تکرار کرد
جزئیات این داستان بر میگرده به شب عروسی زمانیکه عروس و داماد در کنار هم نشسته بودند ، عروس در گوش داماد گفت : مادرت رو از روی سکو بفرست پایین ؛ خوشم نمیاد ....
و داماد میکروقن رو برداشت و گفت " چه کسی مادرم رو میخره ؟"
حاضرین از این رفتارش بشدت تعجب کردند ، و 3 بار این جمله رو تکرار کرد ،حاضرین جشن عروسی همگی سکوت اختیار کردند
در این هنگام داماد انگشتر رو پرت کرد و گفت : " من مادرم را خواهم خرید "
و رو به عروس کرد و طلاقش رو اعلام کرد ، مادرش رو برداشت و از سالن خارج شد
و بعد از پخش شدن داستان ماجرا در منطقه مردی آمد و به پسر جوان گفت " شوهری بهتر از تو برای دخترم نخواهم یافت " و دخترش را به همسری او در آورد ....
🆔 @hekayatnameh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#یک_داستان_یک_پند
🔸️گویند: لیلی برای رسیدن به مجنون نذر کرده بود و شبی همهٔ مردم فقیر را طعام میداد. مجنون از لیلی پرسید: نذرت برای چیست؟ لیلی گفت: برای رسیدن به تو! مجنون گفت: ما که به هم نرسیدهایم. لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین که تو برای غذا آمدهای و من تو را میبینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست!
🔸مجنون در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یک چشمش به مجنون بود. هنگامی که نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانهای ظرف مجنون از دست خود انداخت و شکست.
🔸پنج بار این کار را تکرار کرد تا مجنون برود و ظرف دیگری بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند. چون ظرف مجنون را لیلی میشکست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی برای غذادادن به تو ندارد، میبینی ظرف تو را میشکند که بروی ولی تو حیاء نداری و هر بار برمیگردی.
💞مجنون سخنی به راز گفت:
#اگربادیگرانشبودمیلیچراجاممرابشکستلیلی
🌺 ️عاشقان خدا نیز چنیناند، اگر خدا زمان درخواست، دعای آنها را سریع اجابت نمیکند، دوست دارد صدای آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال عبادتشان ببیند.
🆔 @hekayatnameh
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا
تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی
#میلاد_حضرت_زینب💫💞
#روز_پرستار💫💞
#تبریڪ_و_تهنیٺ_باد💫💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز
خاطره ای از آیت الله بهاءالدینی
🎙مرحوم استاد فاطمی نیا رحمت الله علیه
🆔 @hekayatnameh
✅ داستان #معجزه حضرت علی علیه سلام
ثروتمند شدن #طلبه فقیر
این داستان رو فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده است که یک روز يكى از طلبههاى حوزه علمیه نجف از نظر معيشت در تنگنا شدید و دشوارى غير قابل تحملى بود که روزى از روى شكايت و فشار روحى زیاد كنار ضريح مطهر حضرت علی علیهالسلام رفت و به حضرت گفت : شما اين لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بیبديل را به چه سبب در حرم خود گذاشته ايد ، در حالی كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
شب اميرالمؤمنين عليهالسلام را در خواب می بیند كه آن حضرت به او میفرمايد : اگر میخواهى در نجف مجاور من باشى ، اينجا همين نان و ماست و فيجيل و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادى قابل توجهى میخواهى بايد به هندوستان در شهر حيدر آباد به خانه فلان كس مراجعه كنى. چون در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو : « به آسمان رود و كار آفتاب كند »
پس از اين خواب دوباره به حرم مطهر مشرف میشود و به حضرت عرضه میدارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله میدهيد ؟!
بار ديگر حضرت را خواب میبيند كه میفرمايد : سخن همان است كه گفتم اگر در جوار ما با اين اوضاع میتوانى استقامت ورزى ؛ اقامت كن ، اگر نمیتوانى بايد به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :
« به آسمان رود و كار آفتاب كند »
پس از بيدار شدن و شب را به صبح رساندن طلبه كتابها و لوازم مختصرى كه داشت را به فروش میرساند و اهل خير هم با او مساعدت میكنند تا خود را به هندوستان میرساند و در شهر حيدر آباد سراغ خانه آن راجه را میگيرد مردم از اينكه طلبهاى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب میكنند !!!وقتى به در خانه آن راجه میرسد در میزند چون در را باز میكنند میبيند شخصى از پلههاى عمارت در حال پایین آمدن است ، طلبه وقتى با او روبرو میشود میگويد : « به آسمان رود و كار آفتاب كند »
ناگهان راجه فوراً پيش خدمتهایش را صدا میزند و میگوید : اين طلبه را به داخل عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگیاش وى را به حمام ببريد و او را با لباسهاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد. سپس مراسمی به صورتى نيكو انجام میگيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى میشود .فردا که شد طلبه ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون اعيان و تجار و علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر از زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند .طلبه از شخصى كه كنار دستش بود با تعجب پرسيد : چه خبر است ؟! فردی که کنارش بود گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است ... طلبه پيش خودش گفت : عجب پس من وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش و شادی را آماده کرده اند .هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد و همگان به احترامش از جاى برخاستند ، راجه نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست
سپس رو به اهل مجلس كرد و گفت : آقايان من نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ میشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم و همه میدانيد كه اولاد من منحصر به دو دختر است ، لذا يكى از آنها را هم كه هر یک از ديگری زيباتر است براى او عقد میبندم و شما اى عالمان دين هم اكنون صيغه عقد را پس از انتخابش جارى كنيد ...چون صيغه جارى شد طلبه كه در دريايى از شگفتى و حيرت فرو رفته بود از راجه پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟!
راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در مدح اميرالمؤمنين عليهالسلام شعرى بگويم که یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ، به شعراى فارسى زبان در هندوستان مراجعه كردم ، مصراع های گفته شده آنها چندان مطلوب نبود و به شعراى ايران نیز مراجعه كردم ، مصراع های آنان هم چندان چنگى به دل نمیزد ؛ پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر اميرالمؤمنين علیهالسلام قرار نگرفته است
لذا نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او درآورم که پس از مدتی شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد . ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل است و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟!
راجه گفت : من گفته بودم :
« به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند »
طلبه در حالی که بغض در گلو داشت گفت : مصراع دوم از من نيست بلكه لطف خود حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام است .
راجه سجده شكر كرد و خواند👇
« به ذره گر نظر لطف بوتراب كند
به آسمان رود و كار آفتاب كند »
✨﷽✨
🌷 مرحوم علامه طهرانی( ره )
✍🏻 اگر از خواب برخواستید آن ملائکه را نمی بینید، أقلاً به آن ها سلام کنید و تحیت و تکریم بگویید و تشکر نمایید!
•☜ یکی از برادران ایمانی نقل می کرد:
✍🏻 شب نزدیک اذان صبح در حرم حضرت سید الشهدا (علیه السلام) بودم و همه ی مردم به عبادت مشغول و هر کس به کار خود بود، یکی از ارباب مکاشفه و صاحب حال که او را می شناختم او هم در بالای سر مطهر به تفکّر و تعمق فرو رفته بود. مردم منتظر بودند اذان بشود و نماز صبح را بخوانند؛ من آمدم نزد آن مرد و گفتم: آقا! نماز صبح شده است؟ یک نگاه به من کرد و گفت: مگر تو کوری؟ که ملائکه شب رفتند و ملائکه صبح آمدند!؟
📚 طبیب دل ها (گفته ها و ناگفته ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی) نویسنده: صادق حسن زاده
🆔 @hekayatnameh