فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى می گذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت.
وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.
🆔 @hekayatnameh
💟# حکایت
آورده اند كه در مجلس شيخ ابوالحسن خرقانی سخن از كرامت مي رفت و هر يک از حاضران چيزي مي گفت.
شيخ گفت: كرامت چيزي جز خدمت خلق نيست.
چنان كه دو برادر بودند و مادر پيري داشتند. يكي از آن دو پيوسته خدمت مادر مي كرد و آن ديگر به عبادت خدا مشغول مي بود.
يک شب برادر عابد را در سجده، خواب ربود. آوازي شنيد كه برادر تو را بيامرزيدند و تو را هم به او بخشيدند.
گفت: من سالها پرستش خدا كرده ام و برادرم هميشه به خدمت مادر مشغول بوده است، روا نيست كه او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد:
آنچه تو كرده اي خدا از آن بي نياز است و آنچه برادرت مي كند، مادر بدان محتاج...
🆔 @hekayatnameh
حاج اسماعیل دولابی (ره):
💰یکی از تجار بازار ورشکسته شد و چکهایش برگشت و طلبکارها زیر فشارش گذاشتند و درمانده شد. یکی از دوستانش که از ماجرا مطّلع شد به او گفت من مشکلت را حل میکنم؛ از فردا هر یک از طلبکارها که به سراغت آمد، هر چه گفت بگو: شما درست میفرمایید. فردا طلبکارها که آمدند و به او گفتند: تو به ما بدهکاری، گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: این چکهای تو است که برگشت خورده است، گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: باید بدهیهایت را به ما بپردازی، گفت: شما درست میفرمایید. خلاصه هر چه به او گفتند، او همین جمله را تکرار کرد.
.
🔹 آخرالامر طلبکارها به هم گفتند: این بندهی خدا از شدت فشار دیوانه شده است و چیزی هم که ندارد که بابت طلبهایمان از او بگیریم، پس بهتر است از طلبهایمان صرف نظر کنیم، بلکه لااقل حالش خوب شود و بتواند زن و بچهاش را سرپرستی کند. همه با هم توافق کردند و به او گفتند: ببین، این بدهیهای تو به ماست. گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: ببین روی همهی آنها قلم کشیدیم و دیگر به ما بدهکار نیستی، گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: این هم چکهای تو است که همه را پاره کردیم، گفت: شما درست میفرمایید. به این ترتیب تاجر ورشکسته از دست بدهیها و طلبکارها خلاص شد.
.
🔸 عصر آن روز همان رفیقش که این کار را به او یاد داده بود به سراغش آمد و از او پرسید: چه کردی؟ او هم ماجرا را تعریف کرد. همان رفیق مبلغ کمی از این تاجر طلب داشت، به او گفت: از دست طلبکارها که نجات پیدا کردی؛ اما حتما میدانی که فلان مبلغ به من بدهکاری. گفت: شما درست میفرمایید. گفت: باید این بدهیات را به من بپردازی. گفت: شما درست میفرمایید. گفت: شما درست میفرمایید که برای من پول نمیشود، گفت: شما درست میفرمایید. گفت: این شما درست میفرمایید را خودم به تو یاد دادم، گفت: شما درست میفرمایید.
.
🔹 در دستگاه خدا هم خوب است انسان اینگونه باشد و هر چه خدا و خوبان خدا به او میگویند و با او میکنند، بگوید شما درست میفرمایید و تصدیق کند و پذیرا باشد. البته خود این را هم خدا و خوبان به او یاد دادهاند.
📚مصباح الهدی صفحه 73
🆔 @hekayatnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هوای_حرمت_نکنم_میمیرم
#کربلا
نذرتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عجل الله وبه نیابت ازجمیع شهداء محضرارباب بی کفن اباعبدالله الحسین علیه السلام سلام دهیم
💐اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💐وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💐وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
💐وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🔆 #پندانه
✍ آنچه میتوانی ببخشی، ثروت واقعی توست
🔹چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد.
🔸عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت، در حیرت شد. پرسید:
چرا چنین سخاوت میکنی؟
🔹چوپان گفت:
روزی با پدرم به خانه مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه نانی به ما داد.
🔸پدرم گفت:
در حسرت ثروت او نباش، هرچه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه نانی بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد.
🔹چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد.
🔸چوپان گفت:
خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.
🔹عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود، گفت:
از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم. مرا ثروت زیاد است که ۱۰ برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است، احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد.
🔸چوپان گفت:
بر من به اندازه بزهایم که سیلاب برد، احسان کن، که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بهخاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی.
🆔 @hekayatnameh
🌸🌿
شاهرخ، گنده لات محل بود. گذشتهی تاریکی داشت، اما با همهی بدیهاش، عاشق امام خمینی(ره) بود و روی بدنش جمله «من دیوانه خمینیام» رو خالکوبی کرده بود.
وقتی امام دستور اعزام به منطقه رو داد، شاهرخ ضرغام هم جزو اولین نفرها بود که توبهی حقیقی کرد و پشت پا زد به همهی لذتهای زودگذر دنیا و آخرش هم شد «حرّ انقلاب».
👌🏻حالا رازش چی بود که اسطوره شد؟ خودش میگه دعای خیر فقیری که یه شب سرد، کت خودم رو دادم بهش، نجاتم داد.
این آدم شد کسی که شهید چمران قسم میخورد رو اسمش!
و این همون تحقق وعدهی الهیه که فرمود: اگه هزاری هم خطا کرده باشی، توبه کنی و خوب بمونی، همهی بدیهات رو دربَست تبدیل به خوبی میکنم:
«مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»(فرقان ۷۰).
پس هیچوقت حق نداری بگی من دیگه گناهکارم، جایگاهی پیش خدا ندارم.
👌🏻فقط برا محکم کاری یه جایی یه کار خیری مخلصانه انجام بده که همون دستتو بگیره.
خدا ببینه تک خور نیستی، خودش روزی مادی و معنویت رو میرسونه.
بستگی به خودت داره رفیق! 😉
🆔 @hekayatnameh
✨﷽✨
🔘 داستان کوتاه
✅بهلول و قیمت پادشاهی هارون
روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرعه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟
گفت: صد دینار طلا.
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حبس البول مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم.
بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟
🆔 @hekayatnameh
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟
✅حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(ایا هدایا را اماده کردی)
✅پرسید آن هدایا کدامند؟
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
1- هدیه عزرائیل
2- هدیه قبر
3- هدیه نکیر و منکر
4- هدیه میزان
5- هدیه پل صراط
6- هدیه مالک (خزانه دار جهنم)
7- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت)
8- هدیه پیامبر
9- هدیه جبرئیل
10- و هدیه خداوند متعال
🌱اما هدیه عزائیل چهار چیزاست :
1. رضایت حق داران.
2. قضای نمازها.
3. اشتیاق به خداوند.
4.آرزوی مرگ.(شهادت وجهاد در راه خدا)
🌱اما هدیه قبر چهار چیزاست :
1. ترک سخن چینی.
2. استبراء.
3. تلاوت قرآن.
4. نماز شب.
🌱اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست :
1. راستگویی.
2. ترک غیبت.
3. حق گویی.
4. تواضع در برابر همه
🌱اما هدیه میزان چهار چیزاست :
1. فرو خوردن خشم.
2. تقوای راستین.
3. رفتن به سوی جماعت.
4. دعوت به سوی آمرزش الهی
🌱اما هدیه صراط چهار چیزاست :
1. اخلاص عمل.
2. زیاد به یاد خدا بودن.
3. خوش اخلاقی.
4. تحمل کردن آزار دیگران
🌱اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست :
1. گریه از ترس خداوند.
2. صدقه مخفی.
3.ترک گناهان.
4.خوش رفتاری با پدر و مادر
🌱اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست :
1. صبر در ناملایمات.
2. شکر بر نعمت.
3.انفاق مال در راه اطاعت خداوند.
4.رعایت امانت در مال وقفی
🌱اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست :
1. دوست داشتن او.
2. پیروی از سنت او.
3. دوست داشتن اهل بیت او.
4. زبان را از بدی ها حفظ کردن
🌱 اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست :
1. کم حرف زدن.
2.کم خوردن.
3. کم خوابیدن.
4. مداومت بر حمد
🌱اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست :
1. امر به نیکی.
2. نهی از بدی.
3. نصیحت و خیر خواهی برای مردم.
4.و مهربانی کردن با همه
📚 کتاب المواعظ العدديه
👈کانال مرگ و ستاخیز
🆔 @rozehasrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴بهتر از انبار خرما...
✍داستان مردی که انبار خرمای
خودش را، بعد از مرگش بخشید؟!
💠گفتگوی حضرت موسی علیهالسلام با پرودگار
📚به نقل از کتاب المراقبات، آیت الله آقا میرزا جواد آقا تبریزی در این کتاب می نویسد:
🌺« حضرت موسى(ع) عرض کرد: خداى من، نزدیک شدن به تو را خواهانم، فرمود: نزدیکى من از آن کسى است که شب قدر بیدار شود.
🌺عرض کرد: خداى من رحمت تو را خواهانم، فرمود: رحمت من از آن کسى است که در شب قدر به فقیرها رحم کند.
🌺عرض کرد: خداى من جواز عبور از صراط را خواهانم، فرمود: آن براى کسى است که در شب قدر صدقهاى بدهد.
🌺عرض کرد: خداى من از درختان بهشتى خواهانم، فرمود: این مال کسى است که در شب قدر سبحان اللّه بگوید.
🌺عرض کرد: خداى من رضایت تو را خواهانم، فرمود: رضایت من از آن کسى است که دو رکعت نماز در شب قدر بخواند.»
👈کانال مرگ و ستاخیز
🆔 @rozehasrat
🌹موعظه صاحب دل🌹
👈گویند : صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید. پذیرفت.
☘نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت :
مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد! کسى برنخاست. گفت :
حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسى برنخاست. ☝️
👌گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید
🆔 @hekayatnameh
#یاصاحب_الزمان_عج💚
تو آن خوبترین پدرے
و من آن یتیم چشم براه...
تو آن سبزترین بهارے
و من آن شاخہ ے خشڪیده...
تو آن زلال ترین چشمہ اے
و من آن تشنہ ترین عابر...
تو آن موعود نجات بخشے
و من آن شبگرد ڪوچہ هاے انتظار...
باز مے آیے و من در آیینہ باران نگاهت،
سبز مے شوم، لبخند مے زنم
و زندگے مے ڪنم...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام یگانه منجی عالم☀️
📚سعادت
دوستی میگفت: سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوتشدگان بادکنکی دادند. سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند، خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند. سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورند.
من به همراه سایرین دیوانهوار به جستجو پرداختیم، یکدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود. مهلت ۵ دقیقهای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید، اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.
این بار سخنران همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد که هر کس بادکنکی را بردارد و آن را به صاحبش بدهد. بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند
سخنران ادامه داد: این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد، دیوانهوار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که "سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است"
با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید
🆔 @hekayatnameh