زمانی که درگیری های کردستان در سال ۱۳۵۸ آغاز شد، همراه با همسایه مان سردار علی اصغر وصالی راهی کردستان شدم.
من کوچکترین عضو گروه دستمال سرخ ها بودم. برادرم حسین نیز که در ایام انقلاب، محور فعالیت های انقلابی محله سراسیاب تهران بود، به ما ملحق شد.
آن زمان من ۱۶ سال داشتم و حسین ۳۰ ساله بود. او آهنگری و زن و فرزند را رها کرد و خود را فدای اسلام و انقلاب نمود.
حسین در تمام عرصه ها از جمله در کردستان حضور داشت و با شروع جنگ با هم راهی جبهه شدیم. من ابراهیم را از مدت ها قبل می شناختم، او یکی از دوستان صمیمی من بود.
وقتی به گیلانغرب رفتم، برادرم حسین نیز به ما ملحق شد. در آنجا بود که برادرم با شخصیت ابراهیم هادی آشنا شد، او دیرتر از من ابراهیم را شناخت اما بیشتر از من با او ارتباط گرفت.
وجه مشترک این دو نفر رسیدگی به محرومان بود. بر سر این موضوع رفاقت آنها بیشتر شد. حسین یکی از جوانان مذهبی و اهل نماز شب و تهجد بود و ابراهیم نیز صفات فوقالعادهای داشت که این دو را به هم نزدیک میکرد.
مثلاً یک شب وارد اتاقی در گروه اندرزگو شدم. آنها مشغول صحبت در مورد مسائل نظامی و جبهه بودند.
وقتی من وارد شدم صحبتشان ادامه داشت کمی بعد، حرف آنها به مسائل شخصی کشید.
ابراهیم به حسین گفت: داداش بیا بریم پیش بچه ها و چراغ اتاق رو خاموش کنیم، الان حرف های ما مسائل شخصی است و نباید چراغ بیت المال به خاطر ما روشن باشه.
هر سه از اتاق بیرون رفتیم ولی برادرم حسین خیلی از این برخورد ابراهیم خیلی خوشحال شد و مرتب می گفت: ای والله به این آقا ابرام که اینقدر حواسش به بیت المال هست.
من خیلی با این دو نفر نبودم، ولی متوجه شدم که برادرم از وجود ابراهیم هادی بسیار استفاده برد.
هرچند که همه دوست داشتند با ابراهیم باشند اما ارتباط حسین و ابراهیم خیلی براساس معنویت شکل گرفته بود. در آذر ماه ۱۳۶۰ زمانی که عملیات مطلع الفجر رخ داد، برادرم حسین به شهادت رسید.
چند ماه بعد وقتی مجروحیت گردن ابراهیم خوب شد با هم راهی تهران شدیم.
توی اتوبوس به من گفت: مرتضی، برادرت حسین با نفس خودش کشتی گرفت و نفس خودش را ضربه فنی کرد، او به مقامات بالایی رسید. حتی شما هم حسین رو نشناختی. حسین از همه چیز گذشت تا لیاقت شهادت را پیدا کرد...
📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. اثر جدید گروه شهید هادی.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
نمایشگاه مجازی کتاب تهران از فردا کار خود را آغاز می کند.
کلیه کتابها با تخفیف ۲۰ درصد و ارسال رایگان قابل تهیه می باشد.
انتشارات شهید هادی نیز در این نمایشگاه به آدرس زیر حضور خواهد داشت.
https://book.icfi.ir/book?exhibitorId=153&publisher-name=%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%20%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C
عمری است که ما منتظر آمدنت، نه!
تو منتظر لحظهی برگشتن مایی...
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
#روز_مادر
✍ حاج قاسم سلیمانی:
⚡خداوندا! تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی، بهرهمند نمودی. از تو عاجزانه میخواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهرهمند فرمایی!
📚فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی🌹🍃🌹🍃
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
مادر شهداي مفقود الاثر (تقديم به مادر شهيد ابراهيم هادي و تمام مادران دلسوخته اين مرز و بوم)
ای غم گسار مرگ پسر مادر شهید
سنگ صبور خوب پدر مادر شهید
هر چند گفته اند كه در خون تپيده است
چشمت هنوز مانده به در مادر شهید
خم می کند زمانه کمر را زدرد و غم
چون کوه استوار مگر مادر شهید
بی قامت رشید پسر هم جهنم است
هر جا شود بهشت اگر مادر شهید
پر مي كشد دلت كه ببينيش يك نظر
هر وقت آورند خبر مادر شهید
آری زبانزد است شهیدت به خود ببال
عمرت نرفته است هدر مادر شهید
داماد می کنی پسرت را نه غم مخور
با حوریان تاج به سر مادر شهید
#روزت_مبارک_مادر_شهید❤️
•°• از وقتی فهمیدم
"حضرت زهرا(سلام الله علیها)" به خواب
#شهید_ابراهیم_هادی اومده بودن و به #شهید
فرموده بودن: " ما تو رو دوست داریم " .
با خودم میگم ای کاش همه ما
یک #شهید_ابراهیم_هادی بودیم..
تا میرفتیم تو لیستِ
مورد علاقه های "حضرت زهرا(سلام الله علیها)" •°•
hagh_madar_aminikhaah.ir.mp3
3.14M
پادکست
«حق مادر»
واقعاً اگر این مهر مادری نبود ما تلف میشدیم.
«أن تَعلَمَ أنّها حَمَلَتکَ حَیثُ لا یَحمِلُ أحَدٌ أحَدا؛ حق مادرتان به این است که بدانید شما را بهگونهای حمل کرده است که هیچ فردی حاضر به حمل کردن فردی دیگری به آن شکل نیست.»✨
#حجتالاسلام مصطفی امینی خواه ☘
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#مادرانه
🔸پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید؛ چرا ابراهیم مرخصی نمیآد؟ با بهانههای مختلف بحث رو عوض میکردیم و میگفتیم: الان عملیاته، فعلاً نمیتونه بیاد تهران و... خلاصه هر روز چیزی میگفتیم تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبهروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه، اومدم جلو و گفتم: مادر چی شده؟
🌸مادر گفت: من بوی ابراهیم رو حس میکنم. ابراهیم الان توی این اتاقه، همینجا. وقتی گریهاش کمتر شد، گفت: من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده.
☘ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، میگفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمیگردم، نمیخوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه.
⚡ چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه میکرد. ما هم بالأخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی. سی. یو بیمارستان بستری شد.
✨سالهای بعد وقتی مادر را به بهشتزهرا میبردیم بیشتر دوست داشت به قطعه ۴۴ بره و به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام بشینه، هر چند گریه برای او بد بود، اما عقده دلش رو اونجا باز میکرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت...
📚نمایشگاه بین المللی کتاب تهران📚
✅از امروز به مدت یک هفته(مجازی)
✅کتب نشر شهید هادی با۲۰درصد تخفیف
✅صد عنوان کتاب تاثیرگذار
✅ ارسال رایگان.
📙انتشارات شهید هادی نیز در این نمایشگاه به آدرس زیر حضور خواهد داشت.
https://book.icfi.ir/book?exhibitorId=153&publisher-name=%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%20%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
معرفی کتب و خاطرات ناب شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
خدایا!
چمران نیستم که برایت زیبا بنویسم....
همت نیستم که برایت زیبا شهید شوم....
آوینی نیستم که برایت زیبا تصویرگری کنم...
متوسلیان نیستم که برایت زیبا جاوید شوم...
بابایی نیستم که برایت زیبا پرواز کنم...
پرنده پر شکسته ای هستم که نیاز به مرهم دارم...🕊️
پس پروردگارا خودت مرهم رنجهایم باش...
مرهم ما ظهور حجت توست...💔
اللهم عجل لولیک الفرج...👌🏻🤲
🌹🍃🌹🍃
نگاهت انــگار همــان
راه مستــقیم است...
نمی دانم معجــزه نگاهت چیــست...
که تا چشمانم به چشمانــتان میخـورد
راه حرام برایم بســته می شود...
#سلام_بر_هادی_دلها