eitaa logo
نشر شهید هادی
19هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
17 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘༻‌﷽‌༺☘ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌ کسانی‌منتظرِ‌فرج‌هستند، کہ‌برای‌خداودر‌راهِ‌خدا منتظرِ‌آن‌‌حضرت‌باشند؛ نه‌برای‌برآوردن‌حاجات شخصیِ‌خود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🤲 اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ ‌
10.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 همه کاره خداست... تو پیش دکتر می‌روی اما شفا را او می‌دهد... 🔸استاد عالی
⭕️ تا مطمئن نشدیم همانطور که نباید از دیگران بد بگوییم، نباید تعریف کنیم!!! یکی از اساتید حوزوی و از اساتید اخلاق حکایت جالبی نقل می‌کردند: مدتها قبل یک کتاب در موضوعات اجتماعی به دستم رسید که در بعضی مسائل مشکل مرا حل میکرد. کتاب نسبتاً جالبی بود اما برخی موارد داشت که با آموزه های دینی سازگار نبود. من برای شاگردانم این کتاب را شرح کردم و چندین جلسه در مورد این کتاب حرف زدم. دوستان حاضر در جلسه نیز خیلی از سخنان ما استفاده کردند. یکی از جلسات بود که گفتم: اینکه از خواندن این کتاب اینقدر لذت می‌برید و مطالب جدید کشف میکنید به خاطر اخلاص نویسنده این کتاب است، و کمی در این زمینه حرف زدم. بعد توصیه کردم این کتاب را تهیه کرده و مطالعه کنند. شاگردان من هم عمل کردند. همان شب احساس گرفتگی شدیدی پیدا کردم، برخلاف بقیه شبها حال معنوی خوبی نداشتم. خیلی به خداوند تضرع کردم که این مشکل را برطرف نماید. بدتر از همه اینکه نمی دانستم این گرفتگی به چه علت ایجاد شده، من که امروز خیلی بیش از قبل مراقب اعمالم بودم. نیمه های شب به خواب رفتم. در عالم رویا مشاهده کردم که وارد حرم امام رضا (ع) شدم. بلافاصله دیدم که حضرت رضا (ع) در حرم حضور دارند. به سمت ایشان رفتم تا بلکه بتوانم عرض ارادت کرده و با حضرت صحبت کنم؛ سلام کردم اما حضرت روی خود را برگرداند! با تعجب گفتم: مولای من؛ من از ارادتمندان شما هستم. حضرت فرمودند: «چرا مطلبی که نمیدانی بیان میکنی؟ چرا وقتی اینگونه نیست در مورد اخلاص نویسنده کتاب حرف زدی!» 📙 تقاص. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💌 🌹رهبر مسلمانان آمریکا شهـــید مالکوم ایکس: اگر مراقب نباشید، رسانه‌ها با شما کاری خواهند که از مظلوم متنفر باشید و به ظالم عشق بورزید. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سلام گفته بودید اگر کسی تجربه ای از مستی و شراب داره بیان کنه. من خانمی هستم که سی ساله ازدواج کردم و چند فرزند دارم. تجربه زندگی من کمی طولانی است اما شاید تجربه من به درد دیگران بخوره👇
همسرم اوایل ازدواجمون اهل هیچ کار خلافی نبود. سرش به کارش بود. با هم هیئت می رفتیم و قرآن می خواندیم و بعضی وقتها مسجد می رفتیم. خیلی آدم دل پاکی بود. شاید بیست سال بعد ازدواج کم‌کم از خدا دور شد و بخاطر رفیق بازی و... خوردن الکل رو شروع کرد. اوایل فکر میکردم بقول خودش تفریحی باشه. چند ماه یکبار توی مهمانی ها می‌خورد، هرچند با مخالفت شدید من، هربار کار ما به دعوا می کشید. می گفتم نکن، این اولشه، آلوده میشی، دیگه نمی تونی ترک کنی. می خندید و می‌گفت من اینطوری نیستم. اراده کنم می ذارم کنار. به مرور، فاصله مصرفش نزدیک شد. هفته ای چند بار به صورت زیاد می خورد و مست می شد. کارهای غیر عادی می کرد و بچه ها می ترسیدن. بعد نمازش ترک شد، روزه اش ترک شد، سیگار اضافه شد و متاسفانه بی بند و باری هایی که دل هر خانمی رو میشکنه و باعث سردی و طلاق میشه اضافه شد. به خودمون اومدیم دیدیم یه دائم الخمر شده. هرشب به مقدار بالا باید می خورد. حتی یاد گرفته بود خودش مشروب تولید کنه. کار من فقط گریه و دعا بود. من پشتوانه نداشتم. پدرم فوت شده بود و مادرم اینقدر بیمار بود که دلم نمی آمد از مشکلات خودم بگویم و بیشتر اذیتش کنم. از خدا خواستم کمکم کنه که بتونم زندگی رو برگردانم. لااقل این بچه ها تو این شرایط نابود نشن. شروع به فعالیت کردم. شاید سه سال یا بیشتر فقط دعا کردم. چله گرفتم، زیارت عاشورا یا چله یکی از سورهای قرآن. هربار هدیه میکردم به یه شهید و ازشون کمک می خواستم برای پاکی همسرم. گاهی اوضاع بدتر میشد، ولی من امید داشتم. میگفتم باید تلاش کنم و از خدا بخوام تا کمک کنه. تو شهر ما چندین شهید گمنام داریم هر پنجشنبه میرفتم اونجا. میدیم اکثر خانم ها با همسرانشون میان، دلم می‌گرفت و آرزو داشتم کاش یک روز من با همسرم بیام. این ها رو میگم شاید خیلی ها مثل من درگیر هستن. فقط امیدتون رو از دست ندین. من شبهای زیادی تا صبح گریه کردم. همسرم چهار سال برای من نبود و با کسی دیگه رابطه داشت. ولی صبر کردم. رابطه ام رو با خدا بیشتر کردم. شکستم، ولی زندگی رو نباختم. هفته ای چند بار درگیری و ماجرا داشتم. بعضی وقتها اینقدر می‌خورد که حتی حواسش به گوشی و عشق بازی هاش نبود. من از همه چی سر درآوردم. بارها در حین مستی به خودش و دیگران آسیب زد. از پله افتاد سرش شکست. چه بلاهایی سر ما و بچه ها آورد. یا اینکه با ماشین رفت بیرون و تصادف کرد. خدا خیلی بهش رحم کرد. یا می اومد خونه داد و بیداد راه مینداخت و... درسته که روزگار خیلی سختی بود، حتی از دستش کتک ناحق خوردم ولی خدا رو شکر، به خدا نزدیک تر و قوی تر شدم. من واقعا جنگیدم. یه مبارزه بود. دوره های مختلفی گوش کردم. رفتم دنبال اشتباه خودم و سعی کردم اشتباهاتم در زندگی مشترک را برطرف کنم و بیشتر بهش محبت کنم. بعد خواستم خودم رو بهتر بشناسم‌. با صوت های استاد امینی خواه آشنا شدم. صوت آنسوی مرگ و سه دقیقه در قیامت و همینطور سخنرانی های دیگه رو گوش کردم و فهمیدم من اینجا ضرر نکردم. همیشه فکر میکردم چرا باید زنی دیگه وارد زندگی من بشه. چرا هر شبم به خاطر مشروب خوردن یکی دیگه باید با تنهایی سربشه. من شبها چند سال با بچه ها در خانه تنها بودیم. ولی با گوش دادن این فایل ها خیلی چیزها گیرم اومد. نمازهام و ارتباطم با خدا تغییر کرد. خدا به آقای امینی خواه سلامتی بده که اول من رو به اصلم برگردوند و با خدا آشنا کرد. ایمانم قوی تر شده و نماز شب رو شروع کردم. بعد از دعای عهد به امام زمان می گفتم: من پدر ندارم همسرمم هیچ وقت نیست، خودتون کمکم کن که حرفام به دلش بشینه. بارها بهم قول داده و زد زیرش. یک شب آقام امام رضا رو تو خواب دیدم، خیلی آرام و امیدوار شدم. خدا و اهل بیت و شهدا کمکم کردند، توی صحبت‌هایی که با همسرم داشتم کلامم اثر گذار شده بود. آخرین بار قولش قول شد. به خاطر بچه ها همه چی رو ول کرد. همیشه از آینده اونها میگفتم و پدری که بهش احتیاج دارن... یادمه سال قبلش رفتیم قم و اونجا کتاب سلام بر ابراهیم رو خریدم. از آقا ابراهیم هم خواستم کمکم کنه. خوانده بودم زمانی که زنده بود، چند تا رفیق معتاد و الکلی رو ترک داده، بهش گفتم فکر کن شوهر من هم دوست شما، کمکش کن. تو این مدت بخصوص تو این سالهای آخر دو تا از بهترین دوستاش که مثل خودش آلوده مشروب شده بودن، گرفتار طلاق شدن و شوهرم می دید که چقدر سختی دارن. حالا منی که سوختم و ساختم به اذن خدا بیشتر به چشمش اومدم و اونم حسابی پشیمون شده بود. مرتب ازم به خاطر این سالها معذرت خواهی می کرد. الان خوشحالم که طلاق نگرفتم. رابطه همسرم باهام عالی شده. همیشه با خانواده است. منم بخاطر بچه ها بخشیدمش تا خدا هم گناهانم رو ببخشه. الان پنج شنبه ها با هم گلزار شهدا می ریم. خیلی تغییر کرده. ته دلش از اول خیلی مهربون بود و به همه کمک می کرد. یقین دارم به زودی نماز رو هم شروع می‌کنه. دعا کنید برامون
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد! الله اکبر... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید... بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. 📚کتاب سلام بر ابراهیم1 یکى از بزرگترین نعمت هاى خدا است. به ما این فرصت را می دهد که هر روزى چند بار ناگزیر با خداى خودمان حرف بزنیم، از او کمک بخواهیم، به او عرض نیاز کنیم. غالبا قدر و اهمیت را نمی دانیم. فرموده اند: مثل چشمه آبى است در خانه شما، که روزى پنج بار در این چشمه آب می کنید. این شستشو می تواند براى دل هاى آثار ماندگارى داشته باشد. 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🎙آیت‌الله میرباقری: نُخبگیْ فقط نخبگیِ ذهنی و نخبگیِ فکری نیست؛ کسی که تعلقی دارد که آمادهٔ شهادت است، نُخبه است. نُخبگیْ به میزان فداکاری برای دین است. در تعریف نُخبگی، ظرفیتِ روحیْ کمتر از ظرفیتِ ذهنی نیست. نُخبگی، نُخبگیِ در تعلُّق است. نُخبه کسی است که علائقش علائقِ ممتاز است و تعلقُّ بالای روحی به اسلام دارد. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
✅دعای امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای عزاداران حسینی 🔹آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی(قدس سره)[صاحب کتاب شریف مکیال المکارم]میفرماید: 🔻یکی از دوستان صالحم برایم نقل کرد که مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) را در خواب دیدار کرده بود 🔸و حضرتش سخنی فرموده بود که مضمونش این است: 🔻«انی لادعوا لمؤمن یذکر مصیبة جدی الشهید، ثم یدعو لی بتعجیل الفرج و التایید; 🔻همانا من برای هر شیعه ای که مصیبت جد شهیدم را یاد کند و سپس برای تعجیل فرج و تأیید [امر من] دعا کند، من [نیز] برای او دعا خواهم کرد» 📚مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم(عج)،ج2،ص46
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان شخصی که سینه می زد و چشم‌چرانی هم می کرد...😳 این فیلم رو نشون بدین به کسانیکه میگن امام حسین سر لخت رو هم میپذیره تو هیئت!!!! https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
چند سوال اعتقادی داشتم. حسابی ذهنم را درگیر کرده بود و مغز سرم را پوکانده بود. از بس اذیتم می‌کرد که با خودم گفتم میروم قم پیش آیت الله بهجت و سوال هایم را از او میکنم. رفتم قم. شب، آقا را توی خواب دیدم. سوالاتم را از او پرسیدم. او هم پاسخ داد. جواب ها دقیق بود و قانع کننده. صبحش با خودم گفتم: خواب است دیگر. حجت نیست که. برداشتم و رفتم مسجد آقا. روز جمعه بود. پیش آقا رفتم. همینکه خواستم سوالاتم را از او بکنم، گفت: جواب، همان هایی بود که در خواب به تو گفتم. تردید نکن! *** جوان‌ آمد سمت آقا و پاکت شکلاتی طرفش گرفت. آقا دست کرد توی پاکت و یک مشت شکلات برداشت. جوان‌ شاخ در آورد. با اینکه خوشحال شده بود، اما تعجب هم کرده بود. اولش فکر می‌کرد آقا می‌گوید ممنون و چیزی بر نمیدارد. فکر نمی‌کرد آقا شکلات بردارد، آنهم یک مشت. آقا شکلات ها را ریخت توی جیب بزرگِ آخوندی اش. بچه کوچک ها را که میدید، یکی یک شکلات به آن‌ها میداد. *** جوان‌، آقا را دم خانه دید. جلو رفت. بازویش را محکم گرفت و گفت: آقا التماس دعا التماس دعا. بازوی آقا را ول نمیکرد. فردایش بازوی آقا را دیدم. کبود شده بود. بازوی کوچک و ظریف آقا، تاب انگشتان قویِ جوان‌ را نداشت. روز بعد توی کوچه زنجیر کشیدیم که آقا اینقدر اذیت نشود. آقا که زنجیر را دید گفت: این ها را بردارید. بگذارید مردم راحت باشند. ما با این مردم متبرک می‌شویم! 📙 بِ مثل باران مثل بهجت. اثر جدید انتشارات شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63