eitaa logo
نشر شهید هادی
19هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
17 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
شهيد اسماعیل هنيه با اصرار به زیارت مزار شهید سلیمانی در کرمان رفت و این نامه را به خط خود نوشت و بر مزار گذاشت. حان اللقاء ". وقت دیدار رسیده ... 💐شب جمعه شهدا را یاد کنیم تا آنها نیز در نزد ارباب ما را یاد کنند https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🕯🥀🍂 🥀 ❇️ 🌤 یا‌رب چه‌شود زان گل‌نرگس خبر آید آن یـار سـفــر کــردهٔ مـا، از سـفــر آید شام سیه غیبت کبری به سر آید امیـد هـمـهٔ منتظـران، منتظر آید 🤲 اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج 🤲 🤲اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🤲 علیه‌السلام 🥀 🕯🥀🍂
رعایت حق النّاس حتی در کودکی...(شهید احمد علی نیری) ...یادم است یک بار برای چیدن سیب به روستای خودمان در دماوند رفتیم. مادر ما یک چوب از باغ دایی آورد و مشغول چیدن سیب شد. ساعتی بعد دایی از راه رسید. احمد جلو رفت و سلام کرد. بعد گفت: دایی راضی باش، ما یک چوب از داخل باع شما برداشتیم. دایی هم برای اینکه سربه سر احمد بگذارد گفت: راضی نیستم! احمد اصرار می کرد: دایی تورو خدا، دایی ببخشید و... اما دایی خیلی جدی می گفت: راضی نیستم! آن روز اصرار های احمد و برخورد های دایی نشان داد که احمد در آن سن کم چقدر به حق النّاس اهمیت می دهد. 📗عارفانه. راوی: خواهر شهید احمد علی نیّری https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
خانم زمانی حوالی ۲۵ سال است که در کشور سوئد سکونت دارند. اخیرا همزمان با شهادت شهید اسماعیل هنیه از طرف گروهی از مردم وبرخی دوستان تحت فشار قرار گرفتند که چرا در خصوص شهادت دبیرکل جنبش حماس هیچ واکنشی در صفحه خود نشان نداده اند؟ آنقدر تعداد این پیامها و درخواستها زیاد شد که در نهایت ناچار شدند به طور غیر مستقیم اعلام کنند که در خارج از کشور پرداختن به برخی اخبار، تبعات و خطراتی را برای انتشار دهندگان آن به دنبال خواهد داشت و نباید شرایط ایرانیان خارج از کشور را با مردم ساکن در ایران و حق آزادی بیانی که برای آنها در ایران وجود دارد مقایسه کرد. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
شهید تواب توی شهر ما خیلی خوش سابقه نبود. جوان خوش هیکلی بود، اما معروف بود که نماز نمی‌خواند و شدید گرفتار مشروبات بود، در عین حال وضع مالی خوبی داشت و اهل کار بود. زمین‌های کشاورزی مرغوبی داشت. تا اینکه دو سه سال قبل از انقلاب، به خواستگاری دختر برادرم آمد. برادرم، نمی‌دانست چه کار کند، با من مشورت کرد و گفتم: بگو اگر مشروب را ترک کردی، دخترم را به تو می‌دهم. همین را مطلب را مطرح کردیم. گفت شاید بتوانم نماز بخوانم، اما مشروب را نمی‌توانم ترک کنم. برادرم نیز جواب منفی داد. او هم دیگر پیگیری نکرد. تنها ویژگی مثبت او عزاداری برای سیدالشهدا در دهه محرم بود. هم خرج می کرد و هم با صدای خوبی که داشت مداحی می کرد! روزها گذشت تا ایام محرم رسید. برای آن سال سخنران خوبی برای هیئت شهر ما دعوت شد. یک شب به سخنران، ماجرای این جوان را گفتم. خیلی از او خوشش آمد و گفت: آقا طیب حاج رضایی هم اینطور بود، غرق در گناه و مشروب و اهل دعوا، ولی به امام حسین علیه السلام خیلی ارادت داشت، بزرگترین هییت تهران را برگزار می‌کرد. خلاصه همین موضوع دستش را گرفت. این روحانی، آن شب شروع به صحبت در مورد مشروبات کرد. آیات و روایات را خواند و در مورد این گناه، غیر مستقیم صحبت کرد. بعد از پایان جلسه، همین جوان سراغ سخنران هیئت رفت و‌ با دل پاکی که داشت ماجرای خودش را گفت. حاج آقا هم حسابی باهاش صحبت کرد که مراقب باش. شیطان از همین طریق وارد می‌شود و... تا روز عاشورا بیشتر موضوع صحبت، بر سر مشروبات بود. این جوان حسابی منقلب شده بود. خلاصه بعد از دهه، به حاج آقا قول داد دیگه سمت این نجاست نمیره و همینطور هم شد. بعد از محرم تصمیم خودش را گرفت، زیارت رفت و برگشت و نماز را شروع کرد. هنوز چند ماهی از محرم نگذشته بود که برخی‌ها واسطه شدند و بار دیگر به خواستگاری دختر برادرم آمد. این بار، همه از او تعریف می‌کردند. مراسم ازدواج به خوبی برگزار شد. چند ماه بعد، از دختر برادرم پرسیدم: آقای داماد چطوره؟ او گفت: عمو جان، همسرم اهل نماز شب شده. هر شب گریه می‌کند که چرا این سالها، اینقدر آلوده بوده. شوهرم هر زمان بیکار است مشغول نماز قضا می‌شود. ایام انقلاب بود. تازه داماد ما محور تظاهرات و از انقلابیون شده بود. با پیروزی انقلاب بسیج مسجد را راه اندازی کرد. اهل مطالعه شد و از عاشقان امام زمان شده بود. بارها همراهش به جمکران رفتیم. اصلا این آدم به طور کل تغییر کرد. با شروع جنگ اولین گروه رزمندگان را از شهر مان راهی جبهه کرد. من نیز سال ۱۳۶۰ به جبهه رفتم، مدتی را در گردان او بودم. همه از معنویت او تعریف می‌کردند. صوت ملکوتی او در مداحی ها همه را جذب می کرد. تا اینکه شب عملیات فتح المبین به من گفت: عمو جان، من امشب شهید می‌شوم، بعد در مورد محل دفن صحبت کرد و گفت قبر خودم را فلان نقطه کنده و آماده کرده ام و برخی موارد، وصیتش را گفت. با تعجب گفتم: فرزند شما تازه به دنیا آمده، این حرفها را نزن، اصلا شما از کجا می‌دانی شهید می شوی؟ سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت: بین خودمان بماند، چند بار خدمت آقا امام زمان رسیده‌ام، آقا امروز به من فرمودند: آماده باش که امشب مهمان جد ما سیدالشهدا خواهی بود... بنا به تاکید دختر شهید، نام او بیان نشد. 📙برگرفته از کتاب در دست تالیف گروه شهید هادی در مورد مشروبات 📚کانال گروه و انتشارات شهید هادی. همراه باشید👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
📡توییتر و فیسبوک و اینستا نبود، اما نفوذ و قدرت تخریب رسانه بود. ا🖥اینترنت و سایت و اینستا نبود، اما رسانه ها بودند و استکبار در پی سلطه فکری و فرهنگی بود. آری تلاش کردند و تفهیم کردند.... شیخ فضل الله را که زبان آزادی مردم بود، مانع آزادی مردم معرفی کردند و ملت پای جنازه شیخ شادی کردند... عزاداران حسینی رد شدند اما نفهمیدند که هیات باید مخالف ظلم و مدافع مظلوم باشد امروز هم رسانه ها برای ما، جای جلاد و شهید را عوض کرده اند... شیخ فضل‌الله به دست ظالم و با همکاری مردم فریب خورده به دار آویخته شد. شیخ، شهید بی بصیرتی مردم شد... 💔سالروز شهادت آیت الله العظمی شیخ فضل الله نوری را با صلواتی یادی کنیم 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
حضور امام زمان عج در مراسم ختم شهید وقتی خبر شهادتش آمد، در مسجد امین الدوله در بازار مولوی برای او ختم گرفتند. شهید احمد علی نیّری همه نوجوان‌ها را به مراسم ختم آورد. خودش هم با ادب در گوشه‌ای از مجلس نشست. مثل شاگردی که در محضر استاد زانو زده است. شهید نیری بعدها نوشته بود که: «در مراسم ختم شهید جمال محمد شاهی مولای ما حضرت صاحب الزمان(عج) تشریف آورده بودند...» 📕عارفانه. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
بعضی شب‌ها دلم برای جمال کباب می‌شد، نیمه‌های شب بیدار می‌شدم و می‌دیدم رفته پشت کمد جایی باریک پیدا کرده و مشغول نماز شب شده. آنقدر در نماز گریه می‌کرد که به هق هق می‌افتاد. البته سعی می‌کرد گریه‌اش بی‌صدا باشد. به او می‌گفتم مگر تو چکار کردی؟ چرا این‌قدر گریه می‌کنی؟ جمال هم چیزی نمی‌گفت. لبخند می‌زد و می‌رفت. جمال در نامه‌ایی نوشته بود: «اینجا تعداد زیادی از برادران بسیجی برای خود قبری ساخته‌اند و شب‌ها هروقت دعا برقرار باشد در آن مشغول عبادت‌اند.» 📕مادرانه. خاطرات شهید جمال محمدشاهی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
جمال همه گونه سختی را تحمل می‌کرد. او خیلی حیا و ادب داشت. از خجالت نداری صورتش سرخ می‌شد، اما حرفی نمی‌زد. شکایت نمی‌کرد. جمال تلاش خودش را انجام می‌داد، اما راضی بود به رضای خدا. در یکی از نامه‌هایش می‌نویسد: «الان که در سنگر نشستیم، روز جمعه ساعت 7:30 صبح است. به فکر خانه افتادم؛ به فکر روزهای انقلاب، به فکر بچه‌های کوچه. بعد به خودم می‌گویم بیخیال بابا، چند سال در کوچه بودی چه کار کردی؟ اینجا را عشق است. نبرد حق علیه باطل را. راستی خدا را شکر می‌کنم که در جبهه باطل نیستم. خدایا شکر و سپاس تو را که مرا در لشکر حق قرار دادی. که اگر بکشم، به بهشت می‌روم و اگر کشته شوم، نیز به بهشت می‌روم.» 📕مادرانه‌. خاطرات شهید جمال محمد شاهی اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
👆 مادر گرامی شهید جمال محمدشاهی سالها عاشقانه منتظر فرزند بود، طوری که ۳۸ سال با صدای درب منزل، منتظر بود فرزندش بیاید. او سال ۹۹ به فرزندش ملحق شد... یکی از دوستان شهید می‌گفت: شبی که مادر جمال از دنیا رفت، در عالم رویا دیدم که حاج قاسم سلیمانی به من گفت: دیدید که مادر شهید جمال چندین سال شب و روز عاشقانه منتظر فرزندش بود، شما هم همینطور باید منتظر امام زمان عج باشید... 🌷السلام علیکم یا بقیه الله فی ارضه🌷 💐شهید جمال ده سال قبل در باغ موزه دفاع مقدس دفن شده بود و با آزمایش، هویت او مشخص شد. 📙کتاب مادرانه، اثر گروه شهید هادی خاطرات این مادر و فرزند است. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔥 گرفتاری در حیله شیطان و از دست دادن آبرو و کار و خانواده!! خوب آن ایام را به خاطر دارم. اردوی خواهران برگزار شده بود. به من گفتند: شما باید پیگیر برنامه های تدارکاتی این اردو باشی. مربیان خواهر کار اردو را پیگیری میکنند، اما برنامه تغذیه و توزیع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نکن. من سه وعده در روز با ماشین حامل غذا به محل اردو میرفتم و غذا را می‌کشیدم و روی میز می‌چیدم و با هیچکس حرفی نمی زدم. شب اول یکی از دخترانی که در اردو بود دیرتر از بقیه آمد و وقتی احساس کرد که اطرافش خلوت است، خیلی گرم شروع به سلام و احوالپرسی کرد. من سرم پایین بود و فقط جواب سلام را دادم. روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اینکه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب دیگری گفت و خندید و حرف هایی زد اما من هیچ عکس العملی نشان ندادم. خلاصه هربار که به این اردوگاه می آمدم با برخورد شیطانی این دختر جوان روبرو بودم، اما خدا توفیق داد که واکنشی نشان ندادم. شنیده بودم که قرآن در بیان توصیف اینگونه زنان می‌فرماید: «ان کید کن عظیم. یعنی مکر و حیله برخی زنان بسیار بزرگ است.» در بررسی اعمال وقتی به این اردو رسیدیم، جوان پشت میز به من گفت: اگر در مکر و حیله آن زن گرفتار میشدی به جز آبرو، کار و حتی خانواده‌ات را از دست میدادی! برخی گناهان اثر نامطلوب اینگونه در زندگی روزمره دارد... 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👿 نزدیک شدن شیاطین جنی به زمین 🔚 ضرورت دعا در چنین شرایط در شرایط آخرالزمانی نیاز به اسلحه داریم... باید خود را واکسیناسیون معنوی و فکری کنیم. 👤 حجت الاسلام و المسلمین شجاعی 🎋