eitaa logo
نشر شهید هادی
18.7هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
16 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
💢توسل به حضرت زهرا(س) 🔸«نمی‌دانم چه شد! هر قدر تلاش کردم خودم را از شر خلاص کنم، نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر می‌شد. 🔹می‌دانستم چه بکنم. موانع در حال تکان خوردن و بسیار خطرناک⚠️ بود،‌ چون توجه را به سمت من جلب می‌کرد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه ـ علیهم السلام ـ متوسل شدم. 🔸یکی یکی سراغ آنها رفتم. یک لحظه یادم آمد که ایام است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(س) دراز کردم🤲 و با تمام وجودم از ایشان خواستم که نجاتم بدهند. گریه کردم😭دعا کردم. 🔹در همین حال احساس کردم یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد و در آب پرتم کرد. آن حالت را در هشیاری کامل احساس کردم.» این ماجرا را برای دوستش تعریف کرد، او را قسم داده بود که تا زنده است، آن را برای کسی بازگو نکند❌ 🌷 📚برگرفته از کتاب مهر مادر ‎‎‌‌‎https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
در نامه عملم به یک آبرو ریزی بزرگ رسیدم. در دنیا با او شوخی کرده بودم و سریع از او عذر خواهی کردم اما قلبا راضی نشده بود. قبل از این که به اتاق عمل بروم شخصا به او زنگ زدم و حلالیت طلبیدم. آن دنیا به من نشان دادند اگر او از من نمی گذشت بیشتر کار های خوبم را باید در راه خشنودی او فدا می کردم. https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c برای خرید کتاب سه دقیقه در قیامت پیام بدهید👇 (بالای هفت جلد ارسال رایگان) @nashr_hadi
🔔 زنگ عبرت 🔔 🧮 با یک حساب سر انگشتی و شفاف، مطالبی برایمان روشن می شود که شاید تا حال به آن فکر نکرده باشیم. ♦️علی المؤمن، نویسنده عراقی از یارانه‌های دولتی در ایران شگفت زده شد و نوشت: م.م جوان عراقی ۴۰ ساله‌ای است که ازدواج کرده و ۳ فرزند دارد. او در شهر مشهد زندگی می کند. ♦️به خاطر آنکه مادرش ایرانی است تابعیت ایران را دارد. ♦️او به خانه من در نجف آمد و صحبت‌های طولانی از اوضاع زندگی و خدمات در ایران شد و گاهی با اوضاع خدمات در سوئد و امارات مقایسه می‌کرد. چون در سابق سه سال در استکهلم و دو سال در دبی زندگی کرده بود. ♦️م.م می‌گوید که دولت ایران به هر شهروند ایرانی چه فقیر و چه پولدار ماهیانه مبلغی معادل ۳۰۰ هزار تومان کمک می‌کند و چون خانواده او پنج نفره است ماهیانه یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان دریافت می‌کند که معادل ۴۰ دلار آمریکاست. ♦️فکر می‌کردم این مبلغ بسیار ناچیز است و اصلا چیزی نیست. اما م.م مرا شگفت زده کرد که این مبلغ برای پرداخت همه خدمات دولت کافی است. رقم‌هایی که باورش سخت است بدین قرار می‌باشد: 1⃣ قبض برق بدون قطعی حتی یک ثانیه و بدون محدودیت میانگین ماهیانه ۱۲۰ هزار تومان که مساوی است با ۳ دلار و ۲۰ سنت 2⃣ قبض آب بدون قطعی با میانگین ماهیانه ۸۰ هزار تومان که این مبلغ مساوی ۲ دلار و ۱۰ سنت است 3⃣ قبض گاز یعنی لوله کشی گاز در منزل که مثل لوله کشی آب است (ایرانی‌ها اصلا چیزی به نام کپسول گاز نمی‌شناسند) با میانگین ماهیانه ۱۱۰ هزار تومان مساوی ۳ دلار 4⃣ قبض تلفن با میانگین ماهیانه ۳۰ هزار تومان که معادل ۸۰ سنت است 5⃣ هزینه اینترنت وای فای ۹۰ هزار تومان در ماه معادل دو دلار و ۶۰ سنت 6⃣ هزینه موبایل برای ۳ خط متعلق به او و همسر و پسر بزرگش با میانگین ماهیانه ۹۰ هزار تومان معادل دو دلار و ۶۰ سنت 7⃣ هزینه اینترنت برای سه خط موبایل متعلق به او و همسر و پسرش ماهیانه ۶۰ هزار تومان معادل یک دلار و ۸۰ سنت 8⃣ هزینه بنزین خودرو شخصی برای چهار بار بنزین زدن با قیمت آزاد ۴۲۰ هزار تومان به میانگین ماهیانه که مساوی ۱۱ دلار است. قیمت آزاد هشت سنت برای هر لیتر. دولت ایران برای هر خودروی شخصی ماهیانه ۶۰ لیتر بنزین سوبسید دار می‌دهد با مبلغ ۱۵۰۰ تومان برای هر لیتر معادل ۴ سنت که ارزانترین بنزین در جهان است. یعنی دولت به هر خودرو ۶۰ لیتر ماهیانه بنزین می‌دهد معادل ۵ دلار. اما خرید بنزین با قیمت آزاد یعنی ۸ سنت در هر لیتر نامحدود و بدون جیره‌بندی است 9⃣ هزینه بیمه بهداشتی برای پنج نفر ماهیانه ۳۰۰ هزار تومان معادل ۸ دلار که انواع عمل جراحی و مداوا و دارو و رادیولوژی و سونوگرافی را پوشش می‌دهد. و بدین ترتیب مجموع آنچه م.م ماهیانه برای پرداخت هزینه برق و گاز و ارتباطات و اینترنت و بیمه و معالجه و بنزین می‌پردازد حدود یک میلیون و سیصد هزار تومان است معادل ۳۴ دلار آمریکا که ۲۰۰ هزار تومان کمتر از مبلغ کمک ماهیانه دولت است. یعنی مبلغ یارانه که دولت به همه شهروندان می‌دهد، همه هزینه‌های خدمات دولتی را پوشش میدهد و قسمتی هم زیاد می‌آید یعنی دولت ایران عملا همه این خدمات را مجانی به ملتش عرضه می‌کند و چنین حالتی در کل کشورهای دنیا بی‌نظیر است. از جمله کشورهای پیشرفته غربی و کشورهای ثروتمند عربی. به این خدمات باید کمک دولت به بخش های آموزش تامین اجتماعی و تفریح را افزود. ✅ آنطور که م.م می‌گوید بعضی از ایرانی‌ها قدر نعمتی که در آن هستند را نمی‌دانند و اگر فقط یک روز در کشور دیگری زندگی کنند ارزش کشورشان را خواهند فهمید. در مقابل رسانه‌های عربی و غربی تصویر موهوم سیاهی از اوضاع ایران نشان می‌دهند گویی از کشوری در مریخ سخن می‌گویند. 👈این متن با عنوان «الشعب الإيراني وغرائب الإعانة الحكومية» در کانال تلگرام علی المؤمن منتشر شده. https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
وقتی ابراهیم وارد محله جدیدشان می شود همه او را به خطار ریش بلند مسخره می کنند. ابراهیم با برخور و اخلاق خوبی که داشت یک یک آن ها را جذب کرد و بعد جذب آن ها را راهی جبهه کرد.‌ الان آن هایی که مسخره اش می کردند از بزرگان جنگ ما هستند ... وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوًّا مُّبِينًا به، بندگانم بگو: «سخنى بگویند که بهترین (سخن) باشد.» چرا که شیطان (به وسیله سخنان ناروا) میان آنها فتنه و فساد مى کند. زیرا (همیشه) شیطان دشمن آشکارى براى انسان بوده است. (اسراء/۵۳) @nashrhadi
فردی که اهل آبادان بود. سوار تاکسیم شد. گفت می رم آرامگاه. تا نشست داخل ماشین عکس سید را که چسبانده بودم روی شیشه را دید دستی روی آن کشید و شروع به گریه کرد‼️ با تعجب پرسیدم: «آقا، قضیه چیه؟!» گفت: «من این سید را نمی شناختم. رفته بودم قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عکس سید، ناخودآگاه به سمت چهره معصومانه اش کشیده شدم. رفتم داخل مغازه. عکس و نوارهای مداحی سید را خریدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهای مداحی سید.» ✳️او ادامه داد: «شبی در خواب سید را دیدم که به سمت من آمد. دعوتم کرد که سر مزارش بیایم و زیارت عاشورا بخوانم. به سید گفتم: من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوری بیام و پیدایت کنم. گم می شوم. نرفتم و فراموش کردم. چند وقت بعد دوباره آمد به خوابم و گفت: چرا نمی آیی سر مزارم؟! از خواب که بلند شدم وسایلم را جمع کردم و راه افتادم. توی راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور می کرد. 🔆 سید آمد و تکانم داد و گفت: پاشو رسیدی. ناگهان چشم هایم را باز کردم. همان موقع راننده گفت: ساری جا نمونید.» وقتی فهمید پسر دایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بیشتر شد. رساندمش سرمزار سید، بعد ماندم و گفتم: «شما زیارت عاشورا بخوان من منتظرم. باید برویم منزل سید...» 📗برگرفته از کتاب علمدار، اثر گروه شهید هادی 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🕊🌹🕊 ❣ ❣ یک دانه نه صد دانه ی تسبیح📿 دعایت هر روز زمزمه کردیم برایت شرمنده ی چشمان پر از اشک😭 تو هستیم جان همه ی عالم و آدم به 🌸🍃 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
اینطوری امر به معروف میکرد... 🌱خاطره‌ای از شهید ابراهیم هادی🌱 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
در ماجرای تجربه نزدیک به مرگ خودم، مشاهده کردم که در جایی شبیه مسجد کوفه قرار دارم. وارد شبستان شدم، تمام شهدا جمع بودند. همه دور یک وجود نازنین آقا اباعبدالله حلقه زده بودند‌. می گفتند و می خندیدند و... نمی دانید چه حالی بود. ملائک شهدا را صدا می زدند و می گفتند بهشت و نعمت هایش آماده است... اما آنها می گفتند: بروید، بهشت ما اینجاست... آنها لحظه ای از جمع خوبان جدا نمی شدند... 📙تقاص. داستان دروغ اما آیت الله شبیری زنجانی فرمودند: چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه ۷۳ سوره زُمر، مرا بخود مشغول نموده بود. مومنین و اهل تقوا را به سمت بهشت می کَشند.(کشان کشان می بَرند.) از خود پرسیدم چرا گفته شده به سمت بهشت میکَشند!! تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم نتیجه ای حاصل نشد، تا اینکه به روایتی از امام صادق علیه السلام در بحار الانوار برخورد نمودم که می فرماید: مومنین و دوستان سید الشهدا (ع) در روز حساب از خدا می خواهند که قبل از ورود به بهشت، مولایشان حسین را ملاقات نمایند. امام به دیدار محبان می آید. این ملاقات بسیار طولانی می شود و... *امام صادق می فرماید هردو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمی دارند، نه امام محبان خود را رها می کند و نه دوستان سید الشهدا از مولای خود دل بر می دارند. ملاقات آنقدر طولانی می شود که خداوند به مأموران بهشت می فرماید این مومنین و دوستان حسینم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان يابد... *تصویر قشنگی ست که در صحنه ی محشر* *ما دور حسینیم و بهشت است که مات است* https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو نصف شب بود. با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علی اصغر ارسنجانی را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح بود. فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم مادرش جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و پدر و مادرش رو صدا کنه. صبح که پدرش میخواسته بره مسجد، اصغر رو پشت در دیده... 🌷شهید علی اصغر ارسنجانی. 💐مصاحبه سال ۹۱ با جانباز شهید سید ابوالفضل کاظمی، در کتاب مهر مادر. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
❣ 🍂 گفتـــند که ما از کـــرده‌ی خود شـادیم این نهـــضت خـونـیـن را در دست شما دادیم ؛ 🍂تـــــا زنده به تـــــا در خـط قـرآنیـــم📖 بــــا لطـف امـام عصـــر(عج) در راه 🌸🍃
࿐᪥✧🍃🌸🍃✧᪥࿐ 📖قرآن می گوید: اگر بخواهی از اکثریت مردم فقط به این خاطر که اکثریت هستند پیروی کنی بدون شک از راه خدا دور می شوی همیشه با چشمانی باز تصمیم بگیر . 🔻برای هیچ گاه حضور در میان اکثریت ملاک نبود بارها دیده بود که دوستانش به دنبال عمل نادرستی می روند. با اینکه بیشتر جوان ها همراهی با دوستان و همسالان را دوست دارند اما ابراهیم به خاطر خدا از جمع آن ها جدا می شد و تلاش می کرد آن ها را هدایت کند. 📚خدای خوب ابراهیم https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
با ناامیدی از خودم و اعمالم، از محاسبه دست کشیدم. چقدر عمرم را مفت باخته بودم. چه کارهای بزرگی که با سختی و با تلاش شبانه روزی انجام داده بودم اما کمی توقع تشویق از طرف مافوق و یا دیده شدن از سوی مردم، یا حس غرور و منیت که من این کار را انجام داده ام، تمام آن ها را پوچ کرده بود. در آن لحظات و در حضور ملک المومت تنها از خدا خواستم مرا برگرداند تا بتو‌انم کار هایم را با نیت الهی انجام دم. مانند کسی که نفس خود را برای دقایقی زیر آب حبس کرده باشد و یکباره به سطح آب بیاید، یکدفعه دادم زدم و با صدای بلند نفس کشیدم. نگاهی به اطراف کردم و با چشمم دنبال حضرت ملکوت الموت می گشتم. ناگهان سرم را به سمت همسرم بردم و گفتم: الان عزرائیل اینجا بود و وارد اتاق کناری شد. صدای ناله و شیون از اتاق بغل بلند شد. برانکاردی همراه یک مرده از آن بیرون آورده شد، همسرم گفت: تو از کجا می دانستی؟!.... 📙شنود. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
جدیدترین اثر گروه شهید هادی که با یاری خدا در اوایل بهمن ماه رونمایی می شود، مربوط به یکی از عاشقان شهید ابراهیم هادی است. نوجوانی از شهر خمین که دو سال قبل در چنین روزهایی همسفر با شهدا به سوی آسمان پر کشید. ارشیا مداحی، فعال فرهنگی در مسجد، دانش آموز نخبه، ورزشکار نمونه، خطاط برتر و حافظ قرآن بود. اما مهمترین ویژگی او این بود که در بندگی خدا گوی سبقت را از بقیه ربوده بود. ارشیا عاشق شهدا بود. در دوره دبستان، سطر به سطر کتاب سلام بر ابراهیم را با دقت خوانده بود و برای دوستانش توضیح می داد و تلاش می کرد تمام مطالبی که از ابراهیم خوانده است را در زندگی پیاده کند. 📙برگرفته از کتاب عرش ارشیا. خاطرات زنده یاد ارشیا مداحی(رونمایی در اول ماه رجب، ان‌شالله) https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
توی حوزه حاج آقا مجتهدی با آرمان همکلاس بودم. مسئولین حوزه پیشنهاد دادند که برای نوجوان ها کار فرهنگی را شروع کنیم. آرمان در اینجور کارها پیش قدم بود. کار فرهنگی را به خوبی آغاز کرد. مدتی گذشت. هر روز میدیدم کتاب سلام بر ابراهیم در دست دارد! پرسیدم آرمان چه می کنی؟ گفت: بهترین روش جذب نوجوان ها به سوی دین و مسائل معنوی، آشنا کردن آنها با شهدا، بخصوص شهید ابراهیم هادی است. آرمان کتاب تهیه می‌کرد و به نوجوان ها می داد و از این طریق، آنها را با فرهنگ ناب شهدا آشنا می کرد. شهید آرمان پیگیر کتاب های گروه فرهنگی شهید هادی بود و اکثر این کتاب‌ها را تهیه و مطالعه کرده بود و تحت تاثیر شخصیت شهدا بود. 📙مصاحبه با یکی از دوستان شهید آرمان علی وردی 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
♥ سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست. سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد.. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
❤️ با عصاي زير بغل توی كوچه راه ميرفت. مدام به آسمان نگاه میكرد و سرش را پايين می انداخت. رفتم جلو و ازش پرسيدم: آقا ابرام چی شده!؟ اول جواب نميداد. اما با اصرار من گفت: هر روز تا اين موقع حداقل يكی از بندگان خدا به ما مراجعه ميكرد و هر طور شده مشكلش رو حل ميكرديم. اما امروز از صبح تا حالا كسی به من مراجعه نكرده! ميترسم كاري كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشه... 📙سلام بر ابراهیم جلد۱ ☘️ آقا ابراهیم؟! 🌹 با مرام؟! پهلوون؟!! ❤️ گل پسر حضرت زهرا سلام الله علیها! تویی که دنبال خلق خدا بودی، تا گره از کار هاشون باز کنی؛ مشکلاتشونو حل کنی... حالا ما سرمون رو به آسمونه! سمت نگاه مهربونت! سمت دست های گره گشایت، تا به به واسطه تو، خدا گره از کار های ما باز کنه و هرچی خیر و صلاح ما هست بهمون بده... 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
وقتی کار خوبی می کرد به کسی حرفی نمیزد. سعی می کرد تمام کارهای خوب را مخفیانه انجام دهد. میگفت: کاری که برای خداست گفتن ندارد، از ابراهیم هادی یاد گرفتم که در کارها اخلاص داشته باشم. رفته بود توی کوچه با بچه های کوچکتر بازی میکرد، بعد با آنها حرف زد و برای نماز با بچه ها به سمت مسجد رفت. ازش پرسیدم: ارشیا چه می کنی، چرا با همسن های خودت بازی نمی کنی؟ گفت: مادر جان، ابراهیم هادی با دیگران رفیق می شد تا آنها را جذب مسجد کند، من هم با این بچه ها بازی کردم تا با آنها را رفیق شوم و آنها را با خودم به مسجد ببرم. خیلی برای هدایت رفقایش وقت می گذاشت. بسیاری از آنها را با خدا و معنویات آشنا کرد. 📙عرش ارشیا، به زودی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🌹امام خامنه‌ای : انگیزہ های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهــدا.. نگذارید یاد شهـدا فراموش شود 🕊
ده سالی آمریکا ماند، دکترایش را گرفت، بعد برگشت ایتالیا پیش خانواده اش. قبل از رفتن از ایتالیا، مسیحی بود و حالا که داشت بر می گشت، اسلام آورده بود. خطرناک ترین دین از نگاه پدرش و خانواده اش و صهیونیست های ایتالیا که دور و بر پدرش بودند. خیلی با خودش فکر می کرد و کلنجار می رفت. نمی دانست چه بکند. مانده بود حقیقتِ درونش را فاش کند و یا نکند. با خودش گفت:《حقیقت را می گویم. هر چه می خواهد بشود، بشود.》 یک روز مقابل پدر و مادرش ایستاد، چشم در چشمشان دوخت و گفت:《من مسلمان شده ام. پیرو دین محمد ص》 می دانست گفتن این مطلب برایش گران تمام می شود. اما گفت. جیانی آنیِلی و همسرش مات و مبهوت مانده بودند. انگار برق گرفته بودشان. انگار داشتند خواب می دیدند. باورشان نمی شد کسی از اقوام دورشان هم، الفِ اسلام را روی زبانش بیاورد؛ تا چه رسد به پسرشان. ادواردو رفت توی حیاط سفارتخانه. قدیری را دید که به پیشوازش آمد. با او سلام و احوال پرسی کرد . بعد خودش را معرفی کرد و گفت:《من ادواردو آنیلی هستم. چند سالی است که مسلمان شده ام. مناظره شما را دیشب از تلویزیون دیدم. دوست داشتم از نزدیک ببینمتان و با شما آشنا شوم .》 قدیری نگاهی به ادواردو کرد و گفت" 《 فامیلتان آنیِلی است؟ شما با آقای آنیلیِ معروف که مالک فیات است، نسبتی دارید؟》 ادوارد گفت: 《 بله. پسرشان هستم.》 قدیری جا خورد. حسابی هم جا خورد. ابروانش بی اختیار رفت بالا. نمی توانست سنخیّت این دو چیز را تصور کند. پسر سناتور آنیلی و دین اسلام؟! برگرفته از کتاب https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سلام اما زمانم✋❤️ 🍂ای آن که عزیزی و مرا جانی و جانان صد یوسف مصری ز غمت،سر به بیابان... 🍂ای کاش بیایی و بگویند که آمد بر مصرِ وجودِ منِ قحطی زده، باران... https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰شهیدی که پس از ، کارنامه دخترش را کرد. 🌷 🍂شهادت ۶۲/۱۱/۳۰ کردستان 🔵راوی : دختر شهید 🌸آخرین روزهای سال ۶۲ بود که خبر شهادت پدرم به ما رسید.بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یاد بود به زادگاه پدرم ، شهرستان خوانسار رفتند. 🌺من هم بعد از هفت روز به مدرسه رفتم. همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: والدین باید کنند. آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید کارنامه مرا امضاء کند به خواب رفتم. 🌸پدرم را در خواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت زهرا آن را بیاور تا امضاء کنم. گفتم کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه به تو دادند. کارنامه را به او دادم و پدر شروع کرد به نوشتن 🌺فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود. اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم، ناگهان چشمم به آن کارنامه افتاد. باورم نمی شد. اما حقیقت داشت. در ستون ملاحظات کارنامه دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود:  "این جانب نظارت دارم سید مجتبی صالحی" و امضاء کرده بود. 🌼برای اینکه شبهه ای پیش نیاید امضا و نوشته کارنامه توسط علما و اداره آگاهی مورد تایید قرار گرفته و به رویت می رسد و نسخه آن در موزه شهداء تهران در معرض دید بازدیدکنندگان قرار دارد. 📙برگرفته از کتاب آخرین نامه اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
به ارشیا گفتم، چه موهای قشنگی داری؟ گفت: الان بچه ام، یک کمی بزرگتر بشم موهام رو از ته میزنم. باتعجب گفتم: برای چی؟ گفت: ابراهیم هادی هم موها و تیپ قشنگی داشت اما همیشه موهاش رو کوتاه می کرد تا گرفتار وسوسه های شیطانی نشود... خیلی در مراقبت از چشم تلاش می کرد. مراقب بود گرفتار نگاه حرام نشود. ارشیا، رفیق ابراهیم 📙عرش ارشیا. اثر گروه شهید هادی. به زودی... https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
عفو عمومی.mp3
5.24M
💠 چرا در عرصه رسانه تعطیلیم؟! 🔷 نه می‌بخشند و نه فراموش می‌کنند.. اما شما ببخشید و فراموش کنید !!! 🔸بگرد دنبال تناقض‌ها 📌 برگرفته از جلسات « خطبه فدکیه» 🔘برای دریافت صوت کامل این مبحث به لینک زیر مراجعه فرمایید https://aminikhaah.ir/?p=3086 @Aminikhaah
🔹 هر چه به سنین بالاتر می‌رسیدم ثواب کمتری می‌بردم!!! ✍ نکته دیگری که شاهد بودم اینکه؛ هرچه به سنین بالاتر می رسیدم، ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عملم می‌دیدم! به جوانی که پشت میز نشسته بود (مأمور الهی در برزخ) گفتم: در این روزها من همگی نمازهایم را به جماعت خواندم. من در این شب ها هیئت رفته ام. چرا این ها در نامه عملم نیست؟ رو به من کـرد و گفت: خـوب نگاه کن. هر چـه سـن و سالت بیشتر می شد، و خودنمایی در اعمالت زیاد می‌شد. اوایـل خالصانـه بـه مسجـد و هیئت می رفتی اما بعد ها، مسجد میرفتی تا تو را ببینند. هیئت میرفتی تا رفقایت نگویند چرا نیامدی! اگر واقعا برای خدا بود، چرا به فلان مسجد یا هیئت کـه دوستانت نبودند نمی رفتی؟ 📙 سه دقیقه در قیامت. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌