eitaa logo
نشر شهید هادی
18.9هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
17 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
ابراهیم هادی و تجربه نزدیک به مرگ وقتی روح از بدن من خارج شده بود و همه بستگانم گریه می کردند، دخترم در گوشه ای نشسته و سوره یاسین می خواند. او همینطور در دلش نذر قرآن و صلوات می‌کرد. من از آنجا به بالا رفتم. به جایی رسیدم که یکباره جماعتی بسیار نورانی مقابلم قرار گرفتند. صورتهای آنها را نمی دیدم اما می دانستم عظمت و نورانیت خاصی دارند. نفری که جلوتر بود به من گفت: صبر کن تا اگر شد از خداوند اجازه بگیرم تا برگردی. لحظاتی بعد همان جوان آمد و مقابلم قرار گرفت و گفت: دوست عزیز، ما اینطرف را درست کردیم. برو و آنطرف را درست کن. من به چهره او و جوانی که در کنارش بود خیره شدم. صورتهایشان نور بود اما چهره قابل تشخیص بود. بلافاصله مرا به داخل بدنم بازگرداندند. روح برای دقایقی از بدنم خارج شده بود. کادر پزشکی که بالای سرم جمع شده بودند با خوشحالی خبر را به خانواده دادند. من تا مدتها متوجه هیچ مطلبی نبودم. روزی که مرخص شدم به خانواده ام گفتم: من برای دقایقی روح از بدنم خارج شد. من جوانی بسیار نورانی را دیدم که اجازه گرفت تا من برگردم. همه با تعجب به حرف های من گوش می‌کردند. دخترم گفت: پدر من میدانم آن جوان کیست. بعد از داخل کیفش یک کتاب را بیرون آورد و جلد کتاب را به من نشان داد. بی اختیار داد زدم خودش بود. به خدا همین جوان بود. بده این کتاب رو ببینم... روی کتاب نوشته شده بود: سلام بر ابراهیم۱ دخترم ادامه داد: من همان جا مشغول قرائت قرآن برای این شهید شدم و نذر کردم که اگر پدرم برگردد، خیرات دیگری برای این شهید والامقام انجام دهم... خداوند مرا به دنیا بازگرداند تا همانطور که به شهید هادی قول دادم، دنیایم را درست کنم. او هم قول داد که آن سوی هستی را برایم درست نماید. من اکنون دو سال است که در منزل مشغول درمان هستم، اما به علت آسیب به نخاع، از کمر به پایین امکان حرکت ندارم. والسلام 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔴 از همان روز بلوغ، تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها. حتى ذره‌ای کـار خـوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده‌بودند. تازه فهمیدم که «فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره» یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آن‌ ها جدی نوشته بودند؛ در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من، چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می‌شدیم، مثل‌فیلم به نمایش در می‌آمد. درست مثـل قسمت ویدئو در موبایل هـای جدید، فـیلـم آن مـاجـرا را مشاهده می کردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جـزئیات! یعنی در مواجـه بـا دیگران حتی فکر افراد را هم می‌دیدیم. لذا نمی‌شد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد. غیر از کارها، حتی نیت های ما ثبت شده بود. آن‌ها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود... 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🏝 اثر درخواست هدایت از امام زمان ❇️ آیت الله جاودان : ⏪ اگر فردی از امام در زمان امامتش طلب هدایت کند، بر امام واجب است که وی را هدایت نماید. اکنون ما در زمان امامت حجت بن الحسن قرار داریم و اگر از ایشان بخواهیم که راه را نشان دهد و ما را هدایت نماید، حتما این کار را خواهند کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرحوم علامه حسن زاده آملی: «اگر کسی از لابلای سختی ها بالا نرود، اصلاً بزرگ نمی شود. "لقد خلقنا الإنسان فی کبد" »
‍ ❄️مهمان شهدا❄️ دانشگاه شمال کشور قبول شدم. روز اول سر کلاس؛ استاد ما حرفهای نامربوط در مورد شهدا و بسیج زد. من هم با دلیل و منطق با او بحث کردم. استاد هم که از حجاب من بدش می آمد مرا از کلاس اخراج کرد وگفت: دیگر حق نداری کلاس من بیایی! ✳️در خوابگاه به یاد پدر شهیدم خیلی گریه کردم. همان شب در خواب دیدم که یک جوان نورانی به من گفت: شما در اینجا مهمان شهدا هستی. برو سر کلاس و اگر استاد حرفی زد بگو همه ما مدیون شهدا هستیم و... بعد خودش را معرفی کرد و گفت: من شهید محمدابراهیم موسی پسندی هستم. فردا صبح وارد کلاس شدم. استاد نگاهی کرد و با شرمندگی گفت: همه ما مدیون شهدا هستیم‼️ بعد بالای سر من آمد و گفت: شما شهید موسی پسندی می شناسی؟ ✅کمی فکر کردم و گفتم: بله. معلوم شد خواب مرا استاد هم دیده. از آن روز برخورد استاد کامل عوض شد! 🌺شهید ابراهیم موسی پسندی از فرماندهان مازندرانی دفاع مقدس بود که مژده شهادت را از امام زمان عج الله شنید. 📙برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند. اثر گروه شهید ابراهیم هادی. 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
آمد منزل وگفت: مادر اجازه میدهی یکی از پیراهن هایم را برای دوستم ببرم؟ باتعجب گفتم: مگه دوست شما پیراهن نداره؟ گفت: چرا داره، اما تمام لباس هاش آستین کوتاهه، ما قراره از طرف مسجد بریم اردوی مشهد، بهش گفتم با لباس آستین کوتاه خوب نیست بیای زیارت. او هم گفت: من لباس آستین بلند ندارم. حالا اجازه می دهی پیراهن خودم را برای او ببرم؟ یاد شهید ابراهیم هادی افتادم. قبلا همین داستان را از ارشیا شنیده بودم. گفته بود ابراهیم هادی بارها لباس های آستین بلند خودش را به دیگرانی که پیراهن مناسب نداشتند هدیه می داد. ارشیا نه تنها از لباس، بلکه از هرچیزی که خیلی دوست داشت، به راحتی دل می کند. بارها از مشهد تسبیح زیبا خریده بود، به محض اینکه یکی از رفقایش از تسبیح او خوشش می آمد، آن را هدیه می داد. دنیا در مقابل چشمش بی ارزش بود. تمام اینها را از الگوی زندگی اش یعنی شهید هادی آموخته بود. رفیق دهه هشتادی شهید هادی 📙عرش ارشیا. اثر گروه شهید هادی. به زودی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراقبات ماه رجب_14001110.mp3
8.15M
مراقبات ماه رجب استاد یکی از جامع‌ترین بیانات استاد معظم مؤیدی پیرامون مراقبات و عظمت ماه رجب بهمن‌ماه ۱۴۰۰ ~ ۱۳ دقیقه | ۸ مگابایت https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
چطور می توانیم انتظار داشته باشیم مردان محترمانه رفتار کنند، درحالی که تعداد زیادی از زنان با بی عفتی خود دائما پیام میفرستند که لازم نیست اینگونه باشید!؟! وندی شلیت(نویسنده معروف آمریکایی) 📙بازگشت به عفاف https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا سعید مدیر یکی از تالارهای تهران است سه سال رفت استانبول رستوران زد بعد سه سال نظراتش را ببینید.
سلام. شب جمعه ۲۹ دی ماه امسال، خانمی به بنده زنگ زدند که ابتدا برام آشنا نبودند. گفتند تو اتوبوس باهاتون آشنا شدم. اینجوری توضیح دادند که بنده بچه دار نمیشدم و از سال ۸۴ تا ۹۶ دنبال مداوا بودم، اهل بیرجند هستم برای مداوا به تهران می‌آمدم. دی ماه ۹۶ دکتر مرا کامل ناامید کردند. تو اتوبوس مسیر بازگشت به بیرجند، صندلی کنار شما بودم. از بس ناراحت بودم سر صحبت را با شما باز کردم و ماجرا را گفتم. شما شهید ابراهیم هادی را معرفی کردی و دست بردی تو کیفت و گفتی کتاب سلام بر ابراهیم همراهم هست خدمتتون تقدیم می‌کنم، اما کتاب همراهتون نبود ولی کارت پستال شهید را به من دادید. عوارضی قم از من خداحافظی کردید و پیاده شدید. بنده عکس شهید را گرفتم. وقتی به خونه رسیدم عکس را تو کتابخانه‌ام چسباندم و یک ختم قرآن نذرش کردم. بعد از همون سفر بود که نا باورانه خدا به ما عنایت کرد و شهریور ۹۷ آقا ابوالفضلمون به دنیا اومد. شما باعث آشنایی من با شهدا شدید، من قبلا با شهدا آشنایی نداشتم الان هر روز برای شهید ابراهیم صلوات می‌فرستم. وقتی تو ماشین میشینم یا هر جا که میرم برای شادی روح شهدا و به ویژه شهدای مدنظرم که یکیشون شهید ابراهیم هادی است ختم صلوات میفرستم. من معلم هستم. بحمدالله بچه‌ها را با امام زمان(عج) آشنا میکنم و براشون از شهدا صحبت می‌کنم و خیلی خوشحالم که با شهدا انس دارم. 🖊ارسالی توسط یکی از اعضای کانال، یکی از اساتید خانم شاغل در دانشگاه الزهرا https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63