✧🍃🌸🍃✧
🔸می رفت بازار و از دوستانش که وضع مالی خوبی داشتند کمک می گرفت. می گفت:طبق آیات قرآن باید از همه لحاظ نیروهای رزمنده را تقویت کرد تا در عملیات ها موفق شوند.
🔸از وسایل تدارکات تا چفیه و موتور و ماشین تهیه می کرد و به جبهه ها می فرستاد.
✨می دانست خدای خوبش فرموده:
*وأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّاللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ
برای مقابله با آن ها [دشمنان] هر چه در توان دارید از نیرو و از اسبهای ورزیده آماده سازید ،تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن (شناخته شده) خویش را بترسانید!(انفال/۶۰)
📚خدای خوب ابراهیم
این همه لاف زن و مدعۍ اهل ظهور
پس چرا یار نیامدکه نثارش باشیم
سالهامنتظر سیصدواندی "مرد" است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم!!!!
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید
به گمانم که بنانیست کنارش باشیم.
#آیتاللهبهجتره.
🌹🕊🌹🕊🌹
برای رسیدن به خدا راهی نیست و جز توکل به خدا برای صعود کاری نیست وشهادت می دهم که حجت خداوند در روی زمین آقا امام زمان ارواحنافداه حیّ و حاضر و ناظر بر اعمال ما هست.
❤️ شهید مجتبی اکبرزاده ❤️
📙برگرفته از کتاب آخرین نامه. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🌹باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد
📌خاطرهای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی بود و آخرین اسیری که آزاد شد و مدتی بعد به شهادت رسید!!!
🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشتهام را مرور میکردم.
🔸سالها در سلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و
⚪️ قرآن را کامل حفظ کرده بود،
⚪️ زبان انگلیسی میدانست
⚪️ برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🔸حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🔸بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ میخورد میخواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد. دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم.
🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم. حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
🌹شادي روح شهید حسین لشگري صلوات.
#تازهداماد_سه_روزه....
🌷ماشین آمده بود دم در، دنبالش. پوتین هایش را واکس زده بودم. ساکش را بسته بودم. تازه سه روز بود که مرد زندگیم شده بود. تند تند اشک های صورتم را با پشت دست پاک میکردم. مادر آمد. گریه میکرد.
_مادر حالا زود نبود بری؟ آخه تازه روز سومه.
🌷علی آقا گوشهی حیاط گریه میکرد. دستم را گذاشت توی دست مادر، نگاهش را دزدید. سرش را انداخت پایین و گفت: «دلم میخواد دختر خوبی برای مادرم باشی.»
🌷....دستم را کشید، برد گوشهی حیاط، گفت: «این پاکت ها را به آدرس هایی که روشون نوشتهم برسون. وقت نشد خودم برسونمشون زحمتش میافته گردن تو.» پول هایی که برای کادوی عروسیش جمع شده بود، تقسیم کرده بود. هر پاکت برای یک خانوادهی شهید....
🌹خاطره ای از فرمانده شهيد حجت الاسلام ردانی پور
📙برگرفته از کتاب مصطفای خدا. اثر گروه شهید هادی
من تا قبل از اين ماجرا، فقط صورت و بدن خودم را در آينه ديده بودم. اما آنجا گويي خودم را از تمام جهات و به صورت سه بعدي مي ديدم! آن هم با دقت و وضوح كامل!
✅ از ديدن خودم نه وحشت كردم و نه تعجب! گويي همه چيز طبيعي و عادي است.
احساس مي كردم چهرهام از قبل زيباتر شده. من جوان تر و خوش هيكل تر از قبل شده بودم. گاهي به بدن خودم كه روي تخت بيمارستان بود نگاه مي كردم، آنجا نيمي از صورتم آسيب جدي ديده بود، اما اينجا وقتي به چهره خودم دقت مي كردم، از زيبايي و تناسب آن لذت مي بردم...
📙برگرفته از کتاب با بابا، اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
┄═❁๑☘🌺☘๑❁═┄
#شهید_حسین_فهمیده🌷
🔸یکی از روزها صدای بگو مگوهایی که از سنگر محمد حسین شنیده می شد، توجه ما را جلب کرد. گویا حسین ریزه قصد داشت به خط مقدم برود اما فرمانده اجازه نمی داد.
او اصرار می کرد و خواهش که بگذارید من هم به خط بیایم. فرمانده هم تاکید داشتند: «حسین آقا حالا برای شما زود است.» او که دید پا فشاری اش فایده ای ندارد، قاطع و در کمال ادب و احترام گفت: «من به شما ثابت می کنم که زود نیست…»
🔸 چند روز بعد همه متوجه غیبت محمد حسین شده ، نگرانی وجودشان را فرا گرفته بود اما تلاششان نیز برای یافتن او بی فایده بود که روز بچه ها چشمشان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود می آمد. صبر کردند تا اسیرش نمایند کمی که جلو تر آمد، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقی ها را به تن کرده و سلاحشان را به دوش گرفته …« همان مو قع نزد فرمانده رفت در پا سخ نگاههای پرسشگر وتاحدودی عصبانی او گفت : « خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است من به آنجا رفتم ،یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است .»
📆۸آبان ماه سالروز شهادت
📙برگرفته از کتاب شیرین تر از عسل. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از پخش کتاب هادی
2⃣8⃣
📚شیرین تر از عسل
چهل داستان از قاسم های انقلاب. شهدای نوجوان
📖اثر گروه شهید هادی
۱۴۴صفحه مصور
۱۴۰۰۰ تومان
📙چاپ اول ۱۳۹۴
چاپ چهارم ۱۳۹۸
@pkhadi
#سلام_امام_زمانم 💚
طلوع کن ای آفتاب عالم تاب
ای نوربخش روزهای تاریک زمین
ای آرام دلهای بیقرار
ای امام مهربان
طلوع کن و رخ بنما
تا این روزهای سخت
اندکی روی آرامش ببینیم
و قرار گیرد زمین و زمان
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـــ
⭕️ برای مهدی(عج)...
🔹 یک بخش از وصیتنامهاش را اختصاص داده بود به پسر کوچولویش محمد.
آنجا نوشته بود:
"پسرم زندگی کن برای مهدی،
درس بخوان برای مهدی،
ورزش کن برای مهدی...
محمد... من تو را از خدا برای خودم نخواستم، تو را از خدا خواستم برای مهدی(عج)."
📢 شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهی
📙برگرفته از کتاب به قلم بهشتیان. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🌷نماز🌷
ابراهیم هادی محور همه فعالیت هایش «نماز» بود.
در سختترین شرایط ، نمازش را اوّل وقت می خواند ، بیشتر هم به «جماعت » و در «مسجد ». دیگران را هم به نماز دعوت می کرد.
یکبار باهم مسجد موسی ابن جعفر رفتیم. نگاه کردم به نماز خواندن ابراهیم، در نماز چشمهایش را می بست‼️
بعد از نماز گفتم: چرا چشمت رو تو نماز می بندی. مکروهه.
✅گفت: اگر توی نماز با بستن چشم، توجهت به خدا بیشتر باشد اشکالی ندارد.
بعدها همین مطلب را در رساله احکام خواندم.
📙برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم2
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
...وقتی در باغ بهشت قدم می زدم، متوجه شدم دو جوان زيبارو در كنار من هستند. آنها چهره اي بسيار بامحبت داشتند. از ديدن آنها آرامش درونيام بيشتر شد.
گويي سالهاست آنها را مي شناسم. حتي از قبل از تولد و حضور در دنياي خاكي!
من از ديدن آن ها هيچگونه احساس ترس يا شگفت زدگي نداشتم. مثل كودكي كه در پارك، به تنهايي مشغول بازي است و حالا پدر و مادر مهربان خود را مي بيند.
آنها لباس هاي خاصي برتن داشتند. مانند كاركنان هتل ها و رستوران ها كه معمولاً لباس هايي متحد و شبيه به هم دارند. نمي دانيد از ديدن آنها چقدر خوشحال شدم. در وجود آنها محبتي وصف ناشدني بود.
آنها بدون تكلم مشغول صحبت با من شدند! نوعي ارتباط شبيه به رابطه تله پاتي بين ما برقرار بود. ما حرف نمي زديم اما مفاهيم و سؤالات و احساسات، به مراتب بهتر از زمان صحبت كردن منتقل مي شد!
📙برگرفته از کتاب با بابا. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#یاصاحب_الزمان_عج💚
اي قبله ي نمازگزارانِ آسمان
هجر تو کرده قامتِ اسلام را کمان
خورشید تابه کی به پس ابرها نهان
عجِّل علي ظهورکَ ياصاحب الزمان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام امام زمانم
دوست شهید که داشته باشی
نیازی به عشقهای بیخودی نداری؛
میدونی یکی حواسش بهت هست
یکی که اومده تا وصلت کنه به خدا.🌺
شهید شهیدت میکنه؛
بذار یه شهید تو زندگیت نقش داشته باشه.
#شهید_ابراهیم_هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#شهیدانه🕊
همیشهعکسآقارویجیبلباسشبود.
دروصیتنامهاشآمده:«حدودسهسال
استکهخارجازکشورمزندگیمیکنم؛
مشکلاتخارجکشوربیشترازداخلکشور
است.قدرکشورمانرابدانیدوپشتسر
ولیفقیهباشید،بابصیرتباشیدچون
همینولیفقیهاستکهباعث شدهایران
ازمشکلاتبیرونبیاید...»
-شهیدمحمدهادیذوالفقاری✨
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 جاذبه ابراهیم؛ بیانات رهبر انقلاب در رابطه با شهید ابراهیم هادی
✅اخبار و تصاویر رهبر انقلاب
💠 @akhbar_rahbar
برخي مسائل احساسي هست كه نمي توان به راحتي بيان نمود. يعني هيچ واژه اي را براي بيان آن نميتوان يافت.
اما در آنجا که من بودم یعنی بهشت الهی و در حضور آن دو يار مهربان، احساسات من به بهترين شكل بيان مي شد.
مي گويم يار مهربان، چون حتي واژه اي نمي توانم پيدا كنم كه آن دو فرشته را به خوبي توصيف كنم. بگويم پدر و مادر، از پدر و مادر مهربان تر بودند. بگويم استاد، اصلاً با يك استاد قابل قياس نبودند. واقعاً نمي دانم آن افراد بامحبت را چطور توصيف كنم.
در حضور آنها همه چيز در بهترين حالت بود. من سرشار از عشق الهي شده بودم. عشق و علاقه خاصي كه اصلاً در ذهن نمي گنجد.
به قول معروف از خوشحالي در پوست خودم نمي گنجيدم. دوست داشتم تا ابد در كنار آنها در آنجا بمانم...
📙برگرفته از کتاب با بابا. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💐۱۱ آبان سالروز شهادت و تیرباران مردان انقلابی، طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی گرامی باد.
#صلوات
تحقیقات بسیاری انجام شد. چرا طیب و حاج اسماعیل رضایی تیر باران شدند، در صورتی که افراد دیگری در راس برنامه ۱۵ خرداد بودند؟
یکی از دلایل، نفوذ طیب در بین عامه مردم بود. همه او را قبول داشتند.
حاج اسماعیل هم بزرگترین پشتوانه مالی نیروهای انقلابی و مرجعیت بود. لذا با این دو بازوی مهم انقلاب برخورد شد...
📙کتاب طیب. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
لینک خرید کتاب طیب از فروشگاه مجازی نشر شهید هادی
https://yun.ir/a5z949
دانلود کتاب دیجیتال طیب از طاقچه
دوازده ساله بودم که پدرم فوت کرد. هیچ منبع درآمدی نداشتیم. راهی بازار میوه شدم. به فروشنده ها التماس میکردم که اگر کارگر با مزد کم میخواهید مرا استخدام کنید.
به من می خندیدند و می گفتند کار بازار میوه سنگین است و...
جلوی یک حجره رسیدم که شلوغ تر از بقیه بود. با ناامیدی با آقای داخل حجره صحبت کردم.
گفت پسر جان سواد داری؟ گفتم بله
گفت بیا تو، از الان استخدام هستی.
حقوق خوبی به من میداد. بخصوص از وقتی فهمید که من یتیم هستم.
او طیب خان بود. مرد بزرگی که شبیه او را هرگز در زندگی ام ندیدم.
کاری که من در حجره طیب انجام می دادم ثبت بسته های کمک طیب خان به خانواده های مستحق بود. حدود ۵۰۰ خانوار به طور هفتگی بسته گوشت و کمک مالی از طیب میگرفتند!!
او به تنهایی یک کمیته امداد در تهران بود.
اگر خداوند دست او را گرفت و هدایت نمود، به خاطر این کارها و گره گشایی های طیب بود...
📙برگرفته از کتاب طیب. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
درست در لحظاتی که طیب را برای اعدام می بردند، دوستش محمد باقریان را صدا کرد و گفت: اگه یه روز آقای خمینی رو دیدی سلام من رو بهش برسون و بگو خیلی ها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم....
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
طیب حاج رضایی یکی از شخصیت های عجیب تاریخ معاصر است.
تصویر بالا جرم اصلی طیب بود. او در روز عاشورا تصاویر حضرت امام را بر روی علامت خود نصب نمود و دسته عزادار او که بزرگترین دسته عزادار بود به حرکت در آمد.
به طیب می گفتند بگو از امام پول گرفته ای تا مملکت را به هم بریزی.
طیب می گفت: من عمری نوکری امام حسین علیه السلام را کردم. به فرزندش تهمت نمی زنم. من خمینی را تاکنون ندیده ام اما عاشق او هستم.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سید ابوالفضل کاظمی، راوی کتاب کوچه نقاش ها میگفت: من به همراه برخی دوستان از محافظین حضرت امام در بهمن ۵۷ بودیم.
یکشب به همراه حاج احمد آقا، حضرت امام را به زیارت حضرت عبد العظیم بردیم.
جمعیت از ورود حضرت امام باخبر شده و می خواستند امام را ببینند. به سختی جمعیت را کنترل کردیم.
حضرت امام بعد از زیارت گفتند: کسی می داند قبر طیب کجاست؟
من می دانستم. جلو راه افتادم و امام را به محل قبر طیب بردم. حضرت امام بعد از فاتحه به سنگ قبر طیب زدند و جمله عجیبی گفتند: طیب خان شما که عاقبت به خیر شدی. دعا کن خمینی عاقبت به خیر شود...
📙کتاب طیب. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
جمال محمدشاهی شهیدی که ۳۸ سال قبل در چنین روزی به شهادت رسید و امروز احراز هویت شد!
✅این شهید ده سال قبل در باغ موزه دفاع مقدس دفن شده بود و با آزمایش، هویت او مشخص شد.
🌷مادر گرامی او سالها عاشقانه منتظر فرزند بود و چند ماه قبل به فرزندش ملحق شد...
💐این شهید همان انسان وارسته و عاشقی بود که شهید احمد نیری در مراسم ختم او باادب نشسته بود و بعدها خبر داد که امام زمان عج در مراسم ختم شهید جمال حضور داشتند...
📙خاطرات این شهید و مادرش، در کتاب مادرانه توسط گروه شهید هادی منتشر شد.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63