فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی جان..
میرسد روزی که با دستان پرمهر شما
از رواق و صحن اینجا رونمایی میشود
▪️تنها زائر بقیع، در انتظار اذن قیام است.
بارالها! به غربت ائمه بقیع سوگند، روز انتقام را نزدیک فرما!
◼️ سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهمالسلام تسلیت باد.
┄┄┅✿❀🖤❀✿┅┄┄
#هشتم_شوال #تخریب_قبور_بقیع
🌟اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠الان خوابیم ، بعدا بیدار خواهیم شد
👤تجربهگر : آقای سعید خانی
هر کاری کنی یکی ناراضیه، پس برای کسی کار نکن
#فقط_خدا💗💖
مراقب اعمالمون باشیم...
شهید حسین معز غلامی🌷
در دوران مجروحیت ابراهیم به یکی از زورخانههای تهران رفتیم و در گوشهای نشستیم. با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در میآمد و کار ورزش چند لحظهای قطع میشد. تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران نشان میداد و با لبخندی بر لب درگوشهای مینشست، ما هم به کارهای ورزشکارها و مردم نگاه میکردیم.
ابراهیم در حالی که با دقت به حرکات مردم نگاه میکرد برگشت و آرام گفت: «این مردم که اینطوری از صدای زنگ خوشحال میشن رو ببین».
بعد ادامه داد: «بعضی از این آدمها عاشق زنگ زورخونهاند. اینها اگر اینقدر که عاشق این زنگ بودند عاشق خدا میشدند دیگر روی زمین نبودند. تو آسمونها راه میرفتند»
بعد گفت: دنیا هم همینه، تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همینه، اما اگه سرش رو به سمت آسمون بیاره و کارهاش رو برای رضای خدا انجام بده. مطمئن باش زندگیش عوض میشه و تازه معنی زندگی کردن رو میفهمه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅دو نوع فعالیت #امام_زمان(عج) در غیبت...
استاد عالی🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #سخنرانی کوتاه
⏪موضوع :چجوری به فامیلمون بگم
سگ نگهداشتن اشتباهه؟!
✅ سه حدیث کوتاه و معتبر در مورد نگهداری و نجاست سگ
خاطرات دکتر رفیعی
عنوان کتاب جدیدی از انتشارات شهید ابراهیم هادی است که انشاالله هفته آینده رونمایی خواهد شد.
دکتر محمود رفیعی در سال ۱۳۶۲ در جبهه های غرب کشور به شدت مجروح میشود.
۱۸ گلوله و صدها ترکش به بدن او اصابت میکند. تجربه نزدیک به مرگ پیدا می کند، اما خدا می خواهد او باز گردد.
سال ها طول کشید تا سلامتی خود را به دست آورد. به توصیه دوستان شهیدش درس را ادامه داد و تا مقطع دکترا پیش رفت.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی شد. هر جا می نشست از دوستان شهیدش می گفت. بیان زیبای او باعث شد در بیشتر برنامه های تلویزیونی حضور داشته باشد.
✅ او منتظر واقعی امام زمان بود و در این راه بسیار تلاش نمود.
سال ۸۴ در حضور رهبر انقلاب خاطرات زیبایی بیان کرد.
🌷در سال ۱۳۸۷ در دومین یادواره ابراهیم هادی به عنوان سخنران حضور داشت.
این انسان وارسته در سال ۱۳۹۲ به شهادت رسید.
دکتر محمود رفیعی، بنیانگذار کلاسهای ادبیات انتظار در سطح دانشگاه های کشور بود.
دوستان دانشجو را از این طریق با امام زمان و مقوله انتظار آشنا نمود.
✅ او بارها به ملاقات امام زمان خود رسید و نکته های بسیاری از این دیدارها برای آیندگان بیان نمود، دکتر تا زنده بود هیچ حرفی از این دیدارها نزد، بعد از شهادتش بود که فیلمی از استاد پخش شد، در آنجا به این موارد اشاره می کند و...
برگرفته از کتاب منتظر
خاطرات شهید دکتر محمود رفیعی(به زودی)
غرفه ۱۱ نشر شهید ابراهیم هادی
نبش راهروی ۱۸ نمایشگاه کتاب
با خرید مجازی می توانید بدون حضور در نمایشگاه کتاب و بدون هزینه پستی، کتاب خود را با تخفیف درب منزل دریافت کنید.
https://book.icfi.ir/book?exhibitorId=153&publisher-name=%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%20%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C
📖نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
💐منتظر شما هستیم در نبش راهرو ۱۸ غرفه انتشارات شهید ابراهیم هادی
✅تازه ترین کتاب ها در موضوعات دفاع مقدس، شهدا و تجربه های نزدیک به مرگ
✅عرضه کتاب ها با تخفیف
✅جدیدترین کتاب در مورد شهید ابراهیم هادی
✅امکان تهیه کتاب ها از نمایشگاه مجازی با پست رایگان
✅تا شنبه ۳۱ اردیبهشت از ۸ صبح تا ۸ شب. مصلای تهران
👈توضیحات بیشتر و صدها مطلب تاثیرگذار از شهید ابراهیم هادی و تجربه های نزدیک به مرگ، در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرمندگی از شهدا
دلیل انصاف
#تلنگر
#هادےدلھٰا 🕊
دوست داشتنت
بذر كوچكی است در دلم!
كه هر روز و شب چند شاخهاش به هوای
شوق لحظه ی ظهور تو شكوفه میدهد...
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#برادرآسمانـٖےام☁️🌱
جانباز سرافراز دکتر محمود رفیعی، که سالها استاد دانشگاه علامه بوده و سال ۱۳۹۲ به علت شدت جراحات به یارانش پیوست، مدتی قبل از شهادت یک فیلم از خود ضبط نمود و در آنجا به مواردی عجیب اشاره نمود.
ایشان می گفت: من سالها به دنبال دیدار با امام زمان بودم. سالها بود که خواب و خوراک نداشتم.
تا اینکه پس از سالها شب زنده داری، بالاخره به آرزویم رسیدم. یک شب در مسجد محل...
👆دکتر رفیعی درست در زمانی که مجروح بوده و شرایط سختی داشت، موفق به دیدار با امام زمان می شود. دکتر توضیح میدهد که همراه با امام عصر عج الله به زیارت کربلا می رود، آن هم در سال ۶۵ و در اوج دوران دفاع مقدس...
او سالها پس از این ماجرا به دنبال دیدار مجدد با مولایش بود، اما ...
ادامه دارد.
📙برگرفته از کتاب منتظر.
اثر جدید گروه شهید هادی(به زودی)
#سلامامامزمانم(عج)💚
چگونه بے تو جهان را پُر از ستاره ڪنم
چگونه این همہ درد ِتورا نظاره ڪنم
میان تلخیِ این روزِگار مهدے جان
دلم هواے توڪرده بگو چه چاره ڪنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
دکتر محمود رفیعی در سال ۱۳۸۴ چله ای را به نیت دیدار مجدد با امام زمان آغاز کرد.
در روز آخرین چله، پیرمردی را دید که او را به اسم صدا کرد و گفت: آقای رفیعی، امام زمان به شما سلام رساند و گفت: دیدار ما فعلا میسر نیست، اما به دیدار نائب ما خواهی رسید.
دکتر رفیعی تعجب کرد، این شخص که بود؟! از کجا می دانست...
همان روز با او تماس گرفتند وگفتند: به همراه دیگر جانبازان برای افطار به خدمت رهبر انقلاب خواهید رسید و در آنجا خاطرات را نقل خواهید کرد. شهریور ماه بود که دکتر رفیعی به دیدار نائب امام نائل شد.
📙برگرفته از کتاب منتظر. خاطرات شهید دکتر محمود رفیعی.
🌺رونمایی در نمایشگاه کتاب
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
#سلام_بر_ابراهیم
(شوخی های آقا ابراهیم)
☀برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار می شد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه لگن می آوردند. با شستن دست های آنان مراسم با صرف ناهار تمام می شد.
▪️در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم ابراهیم هادی و جواد دوستانی صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند.
🍶شوخی های آنها هم در نوع خود جالب بود. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی که به سراغش می رفتند جواد بود. ابراهیم در گوش او که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد. جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی می گی؟!
☺ابراهیم هم آرام گفت: یواش بابا هیچی نگو! بعد به طرف منبر گشت. خیلی شدید و بدون صدا می خندید. گفتم: چی شده ابرام؟ زشته نخند! گفت: به جواد گفتم آفتابه رو که آوردن سرت رو قشنگ بشور رسمه. چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد. جواد بعد از شستن دست سرش را زیر آب گرفت و..
💦جواد در حالی که آب از سر و رویش می چکید با تعجب به اطراف نگاه می کرد. گفتم:" چیکار می کنی جواد؟مگه اینجا حمامه! بعد چفیه ام را دادم سرش را خشک کند!