حدود پانزده سال از فعالیت گروه شهید هادی و بیش از ده سال از چاپ کتاب سلام بر ابراهیم گذشت. در این مدت افراد بسیاری در داخل و خارج از کشور، با الگو قرار دادن شهید هادی، مسیر زندگی خود را تغییر دادند.
هر کدام از آنها، یکی از ابعاد زندگی ابراهیم را پیشه خود ساخته و تلاش کردند مانند او در مسیر حق گام بردارند. این الگوگیری از شخصیت ابراهیم، از همان زمان شهادت او آغاز شد و هنوز نیز ادامه دارد.
در این سال ها با کمک دوستان، ده ها شهید را شناسایی کردیم که عاشق ابراهیم بودند، برخی از آنها همرزم او بوده و نتوانستند فراق او را تحمل کنند و برخی دیگر، سالها بعد از شهادت او به دنیا آمدند، آنان در مسیر نورانی که ابراهیم در آن مقطع کوتاه زندگی خود ترسیم نموده بود قدم برداشتند و مانند او با شهادت به دیدار حضرت حق رفتند.
✅ این مجموعه خاطرات چهل شهیدی است که مانند او مسیر بندگی حضرت حق را طی کردند و همنشین او در بهشت زیبای پروردگار شدند.
نکته دیگر اینکه، افراد بسیاری در این سالها کرامات و خاطرات زیبایی از آشنایی با شهید هادی داشتند. برخی اعتقاد داشتند که شهید هادی آنها را انتخاب کرده تا با خدا آشنا شوند و... لذا بخشی از این دل نوشته ها و نظرات مردمی که در این سالها به دستمان رسید را در طلیعه هر داستان ذکر کردیم تا بدانیم ابراهیم، مانند زمانی که حضور مادی در دنیا داشت مشغول آشتی دادن مردم با خدا و گرهگشایی از مشکلات بندگان خداست، به شرط آنکه ما نیز در مسیر نورانی آنها قدم برداریم. انشالله
📙برگرفته از مقدمه کتاب یاران ابراهیم.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#سلام_بر_ابراهیم
یکی از مسئولین برنامه از لاک جیغ تا خدا میگفت: بسیاری از کسانی که با این برنامه تماس می گیرند و ماجرای هدایت خود را تعریف میکنند، از کتاب سلام بر ابراهیم و خاطرات شهید هادی به عنوان علت هدایت خود یاد میکنند، گوی این شهید به تنهایی یک مجموعه فرهنگی بزرگ برای هدایت نسل جوان ایجاد کرده است.
ده ها دختر جوان با عنایت این شهید بزرگوار مسیر درست زندگی را آموختند و به سوی خدا حرکت کردند، اما یکی از ماجراهای این برنامه مربوط به پسر جوانی است که بهتر است از زبان خود او بشنویم:
من افشین میکائیلی هستم که تقریباً شش سال است نام خود را به علی اصغر تغییر داده ام. در خانواده ای معمولی در جنوب شرق تهران زندگی می کردم.
در سال های اول دبیرستان تحت تاثیر دوستان، لباس و مدل موی من تغییر کرد. بیشترین پولی که آن زمان هزینه می کردم، برای آرایشگاه بود. شب نشینی های مختلف با دوستان و تغییر دادن تیپ ظاهری، کار هر روزه ام بود.
رفقایی داشتم که شبیه خودم بودند. مادرم می گفت دیگر نمی خواهم در کوچه و خیابان تو را ببینم، اینقدر چهره ام تغییر کرده بود.
مسیر زندگی ام همان گونه ای بود که دوستانم میخواستند. در این میان تنها کار مثبتی که انجام می دادم این بود که هیئت هفتگی من ترک نمیشد، با همان تیپ ظاهری!
یادم هست یک بار ناظم مدرسه مرا دید وگفت: کلاهت را بردار و زمانی که مدل موی مرا دید گفت: میروی و از ته موهایت را کوتاه می زنی...
زندگی من در آن شرایط ادامه داشت و هر روز بدتر می شد. تا اینکه یک سال به عنوان خادم به برنامه راهیان نور دعوت شدم، حضور در دوکوهه و مناطق جنگی، خیلی در روحیه من تاثیر داشت. پس از آن کمی در افکار و عقاید خودم فکر کردم. یک روز که به بهشت زهرا رفته بودم، شخصی تصویر یک شهید گمنام به نام ابراهیم هادی را به من هدیه داد. چهره بسیار زیبا و جذابی داشت. علاقه مند به شخصیت او شدم. کتاب سلام بر ابراهیم را تهیه کردم و خواندم. چقدر برایم جذاب بود. او هم مثل من میتوانست مدل مو و تیپ ظاهری آنچنانی درست کند، اما به خاطر خدا و جلوگیری از وسوسه شیطانی، موهایش را همیشه از ته می زد، حتی عکس روی جلد کتاب مشخص است که موهایش کوتاه است.
شخصیت او بسیار در من تاثیر گذاشت. آنقدر که تلاش کردم مانند ابراهیم باشم. دیگر مدل مو برایم املاک نبود، ارزشها برایم تغییر کرد، تا آنجا که بعد از دبیرستان، اسم خودم را عوض کردم. راهی حوزه علمیه شدم و اکنون شش سال است که مشغول به تحصیل هستم. خدا را شکر که شهید ابراهیم هادی در مسیر زندگی من قرار گرفت...
📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم.
❁═══┅┄
🌹کلام شهید:
ما از مردن نمےهراسیم
میترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند
باید بمانیم تا آینده شہید نشود
و از سوے دیگر
باید شہید شویم تا آینده بماند
عجب دردے...
#شهیدمهدی_رجب_بیگی🌹
📙برگرفته از کتاب پنجاه سال عبادت اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
وقتی می خواست به سوریه برود، در دفتر فرماندهی پادگان با او صحبت کردم. دوست داشتم من را هم ببرند.
گفت: این سفر با سختی و مصیبت همراه است. از شهادت گرفته تا گرما سرما، قطع نخاع، قطع عضو و حتی اسارت و سر بریدن توسط داعشی ها. وقتی می خواهی به این سفر بیایی باید از همه کس و همه چیز بگذری.
اما آن روز با اعزام محمدحسین مخالفت شد. دستور از فرماندهی تخریب نیروی زمینی آمده بود. فرمانده تخریب بسیار روی محمدحسین سرمایه گذاری کرده بود. آینده درخشانی را برای محمدحسین متصور بودند.
اما درون او غوغایی بود. نمی توانست این جا بماند. مدام به دفتر فرماندهی میرفت. با خواهش و تمنا تقاضای اعزام مجدد را داشت.
یک روز صبح رفت دفتر فرماندهی نشست تا فرمانده اجازه داد داخل اتاق شود. فرمانده میگفت من چندین بار با اعزام او مخالفت کردم اما آن روز حرفی زد که دیگر نتوانستم نه بگویم.
او گفت من با حضرت زهرا (س) قرار دارم اگر ایشان دعوت کرده باشند چی؟ شما باز هم مخالفید؟؟
تمام بدنم سست شد. بی اختیار گفتم بشیری جان خیره برو علی (ع) به همراهت...
📙برگرفته از کتاب سید عماد. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
.:
خداوند در آن لحظات، به من نشان داد که در زمان وقوع امتحانات الهی، شیاطین با تمام توان و تمام یاران جنی و انسی خود به میدان می آیند و تلاش می کنند تا انسان در امتحانات الهی مردود شود .
فقط تقوای الهی و توسل به اهل بیت علیهم السلام در این شرایط می تواند به داد انسان برسد ...
#شنود
تجربه نزدیک به مرگ. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#شهیدانه
همه گلوله های جنگ نرم
مثل خمپاره شصته
نه سوت داره نه صدا
وقتی میفهمیم اومده که میبینیم:
فلانی دیگه هیئت نمیاد !
فلانی دیگه چادر سرش نمیکنه !
#شهید_حجت_الله_رحیمی
🌹🍃🌹🍃
🌸🦋🌸 ﷽ 🦋🌸🦋
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند خواهید دید که چه قدر آرامش خانواده ها بیشتر می شود.
صدای بلند در پیش نامحرم مقدمه ی آلودگی و گناه را فراهم میکند.
اگر حریم ها رعایت شود نامحرم جرأت ندارد کاری انجام دهد👌
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
به جبهه که رسید، کفشهاشو داد به یکی!
تو جبهه دیگه کسی اونو با کفش ندید!
میگفت: اینجا جاییه که خون شهدامون ریخته شده، حرمت داره..
و معروف شد به سید پابرهنه...
شهید سید حمید میرافضلی🌷
#شادی_روحش_صلوات
📙پابرهنه اثر گروه شهید هادی.
🌷سالروز شهادت
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🕊#شهیدانه
🔻با بیت المال میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود.
رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم.
مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد. معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند.
خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟
گفت: نمی توانم. می ترسم بروم زیر دین مردم.
🌹 اگر پولی هم از راه جبهبه دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد.
مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم.
روزهای آخر میگفت از مادرم شنیده ام که به زودی شهید می شوم...
حاج همت ترک موتور سید حمید بود که آسمانی شدند...
"شهید سیدحمید میرافضلی"
📙پابرهنه. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
امام سجاد علیه السلام ج.mp3
5.76M
#پادکست
🔶 نافله های طلایی
🔷 لذت بخش ترین لحظه های عمر با برکت امام سجاد علیه السلام
📌برگرفته از جلسات « و علی اصحاب الحسین»
🌺 اعیاد شعبانیه بر همه شیعیان تهنیت باد 🌺
#ماه_شعبان
#امام_سجاد
✅@Aminikhaah