🔻حجتالاسلام فرحزاد بیان کرد؛
دو عامل برقراری ارتباط معنوی با امامزمان (عج) به توصیه امام عسکری (ع)
امام عسکری (ع) به فرزندشان امامزمان (عج) فرمودند اگر کسی دو صفت داشته باشد ارتباط معنوی با امامزمان خود پیدا میکند:
🔸 اول اینکه اهل اطاعت خدا در همه اعمال خود باشد
🔸و دوم اخلاص در نیت داشته باشد.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا
من میتوانستم گناه کنم ...!
خاطرهای از شهید احمد علی نیری
"برشی از کتاب عارفانه"
پخش از شبکه اول سیما
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🍃💕🍃💕🍃💕
#سلام_بر_ابراهیم
[ همیشه کسی رو براے رفاقت
انتخاب کن ڪہ اونقدر
قلبش بزرگ باشہ ڪہ براے جا گرفتن
توے قلبش لازم نباشہ
خودتو بارها و بارها کوچیڪ کنی..🍃]
یکی مثل شهید ابراهیم هادی 🌷
رفاقت با شهدا، ی تجربه نابه
یه حسه خاص و معنوی ای داره
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
دعای تعجیل فرج، دوای دردهای ماست. در روایت است که در آخرالزمان همه هلاک میشوند «إِلا مَنْ دَعا بَالْفَرَجِ»؛ مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعا کنند.
| حضرت آیتالله بهجت رحمتاللهعلیه |
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔻به عالمی گفتند #خوشبختی چیست؟
▫️گفت:
حاصل یک کسری است که
صورتش #تلاش و مخرجش #توقع است.
▫️هر چه صورت نسبت به مخرج
بیشتر بشه، جواب بزرگتر میشه.
🍃 حالا فرض کنید توقع به صفر نزدیک شود، خوشبختی میرود به سمت بینهایت.
🔻شرط خوشبختی این است
▫️که توقعات را پایین بیاوریم...
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥ستونهای اصلی نظام جمهوری اسلامی چه کسانی هستند؟
💥صحبت های کمتر شنیده شده از امام خامنهای
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سال ۸۹ وقتی مشغول جمع آوری خاطرات شهید تورجی زاده در اصفهان بودیم، متوجه شدیم که از شهید، چند نوار کاست به جا مانده که خاطرات دوران انقلاب تا سال قبل از شهادت را بیان کرده.
در این نوارها، به ویژگی های یک شهید بی نشان و گمنام می پردازد که الگوی زندگی شهید تورجی بوده.
جوانی ۱۹ ساله که تمام رفتارهایش، الگوی دیگران بود. جوانی که خالصانه زندگی کرد و عاشقانه پرواز کرد. جوانی که مژده شهادت را از زبان امام زمان خود شنید. شهید محمدحسن هدایت.
امروز مهمان این شهید بی نشان باشیم.
شهید تورجی زاده می گفت: در ایام انقلاب با محمد حسن آشنا شدم. او یکی از بسجی های مخلص و فرزند آیت الله هدایت بود.
تمام رفتارهای او برای ما الگو بود. هیچ عمل ناشایستی از او سراغ نداشتیم. اگر یقین می کرد عملی درست است انجام می داد.
در روزی که بنی صدر در میدان امام اصفهان سخنرانی می کرد، با چند نفر از بسیجی ها برای برقراری امنیت به میدان امام رفت. بعد از جلسه، طرفداران بنی صدر به آنها حمله کردند. محمدحسن را به قصد کشت زدند!
وقتی بعدها با او صحبت می کردم میگفت: اشکالی ندارد، انقلابی بودن و در راه امام زمان عج الله قدم برداشتن هزینه دارد.
شهید تورجی ادامه داد: سال ۶۰ که هر دوی ما هجده ساله بودیم راهی جبهه شدیم. در تیپ امام حسین مستقر شدیم و سعی می کردم از او جدا نشوم.
او الگوی تمام اخلاق و رفتار من بود. نماز شب و نمازجماعت او ترک نمی شد. محمدحسن اخلاص عجیبی داشت. سعی می کرد کسی از کارهای او باخبر نشود.
اما مهم ترین خاطره ای که از او دارم مربوط به قبل از عملیات والفجر۱ است. یعنی فروردین ۱۳۶۲
شهید تورجی زاده ادامه داد: ما در یک گردان مستقر بودیم و در منطقه فکه شمالی حضور داشتیم.
فرمانده گروهان ما گفت: هر دو نفر، دو ساعت به سنگر کمین، در جلوی خاکریز بروند و به داخل سنگر برگردند و دو نفر بعدی...
اول شب بود که فرمانده اعلام کرد، دو نفر به سنگر کمین بروند.
سوز سرما شدید بود. کسی بلند نشد. محمدحسن که یکبار به کمین رفته بود و باید استراحت می کرد از جا بلند شد و از سنگر بیرون رفت. قرار بود یک نفر دیگر همراهش برود اما کسی بلند نشد.
دو ساعت بعد فرمانده به چادر آمد و دو نفر را به جای محمد حسن فرستاد.
وقتی حسن برای استراحت به چادر برگشت، بوی عطر بود که با حضور او در چادر پخش شد، حتی برخی ها که خواب بودند بلند شدند و می پرسیدند کی عطر زده؟ این چه عطریه؟!
وقتی رفقا جستجو کردند معلوم شد این عطر از وجود محمدحسن است!
هرچی از او سوال می کردم که این چه عطری است فقط لبخند می زد و می گفت: بعدا بهت میگم
عصر روز بعد یکباره اعلام شد که کل گردان آماده حرکت باشند. عملیات والفجر۱ آغاز خواهد شد و گردان ما خط شکن عملیات خواهد بود.
رفقا با خوشحالی همدیگر را در آغوش کشیده و خداحافظی و حلالیت می طلبیدند. وسایل جمع شد و بعد از استراحت، نماز مغرب را خواندیم و حرکت کردیم.
قبل از حرکت محمد حسن را در آغوش کشیدم و خداحافظی کردم.
حسن یک کاغذ از جیبش در آورد و در جیب پیراهن من گذاشت و گفت: تا فردا این برگه را نخوان. بعد حرکت کردیم.
تورجی در نوار کاست ادامه داد: ما به خط دشمن زدیم و نیمه های شب از کانال محل استقرار نیروهای دشمن عبور کردیم. کار در محور ما خوب پیش می رفت، اما محورهای شمال و جنوب ما نتوانسته بودند از خط دشمن عبور کنند.
دستور عقب نشینی صادر شد. قبل از روشن شدن هوا مجبور شدیم به عقب برگردیم.
عملیات ادامه داشت اما نیروهای ما قبل از ظهر فردا به مقر قبلی برگشتیم.
سراغ رفقا را گرفتم. بیش از نیمی از بچه های گردان برنگشته بودند. برخی مجروح، برخی شهید، برخی ها جامانده بودند.
نگاهم به برگه داخل جیبم افتاد. یاد محمدحسن هدایت افتادم. برگه را برداشتم و خواندم. آنقدر حالم گرفته شد که قابل بیان نبود.
در آنجا نوشته بود: وقتی شب قبل، برای سنگر کمین حرکت کردم، منتظر بودم یک نفر دیگر از بچه ها با من بیاید. در نزدیکی سنگر کمین احساس کردم یک نفر پشت سر من می آید. وقتی به سنگر رسیدم، نفر بعد هم رسید.
شخصی که پشت سر من به سنگر کمین آمد وجود نازنین امام زمان عج الله بود.
آقا مرا در آغوش گرفت و مدتی با من صحبت کرد. من عطر نداشتم و نزدم. بوی عطری که شما حس کردید، نتیجه در آغوش گرفتن مولا بود.
بعد آقا خداحافظی کردند و فرمودند که فرداشب مهمان جد ما سیدالشهدا خواهی بود.
شهید تورجی ادامه داد: این نامه را که خواندم از جا بلند شدم و به دنبال محمدحسن گشتم. هیچ کسی از او خبر نداشت.
تا اینکه یکی از رفقا گفت: من دیدم که او شهید شد، توی عقب نشینی پیکرش را به عقب آوردیم.
ما این خاطرات را در کتاب شهید تورجی آوردیم و البته ماجراها دارد.
بار دیگر به سراغ حاج آقای مکی نژاد در گلستان شهدا رفتم. دفعه قبل شهید آناتولی میرزایی را معرفی کرده بود.
نمی دانستم مزار شهید هدایت در خود شهر اصفهان هست یا اطراف آن. اصلا پیکر این شهید برگشت یا نه. تصویری از او ندیده بودم.
ایشان دفتری را آورد که براساس حروف الفبا نام شهدا را نوشته بود.
گشت و گشت تا در آخر دفتر در ردیف های آخر دو شهید به نام هدایت پیدا کرد.
اولی محمدحسن و شهادت فروردین ۶۲ بود.
با خوشحالی گفتم خودشه.
آقای مکی نژاد گفت قطعه شهدای والفجر۲ پشت ساختمان جدید، وسط ردیف پنجم. اصلا صبر کن با هم بریم.