eitaa logo
فروشگاه نشر شهید ابراهیم هادی
1.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
606 ویدیو
17 فایل
کانال فروشگاه اینترنتی انتشارات شهید ابراهیم هادی پشتیبانی و خرید عمده: ۰۹۲۲۵۷۵۰۵۷۶ آیدی ادمین در ایتا: @nashrhadi_admin . سایت Https://nashrhadi.com
مشاهده در ایتا
دانلود
شادی روح شهید ابراهیم هادی صلوات 🌹 . کانال انتشارات شهید ابراهیم هادی @NashrHadi_Com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه گردانها از محورهاي خودشان پيشروي كردند. ما بايد از مواضع مقابلمان و سنگرهاي اطرافش عبور می‌كرديم. اما با روشن شدن هوا كار بسيار سخت شد! در يك قسمت، نزديك پل رفائيه كار بسيار سخت‌تر بود. يك تيربار عراقی از داخل يك سنگر شليك می‌كرد و اجازه حركت را به هيچ يك از نيروها نمی‌داد. ما هر کاری كرديم نتوانستيم سنگر بتونی تيربار را بزنيم. ابراهيم را صدا كردم و سنگر تيربار را از دور نشان دادم. خوب نگاه كرد و گفت: تنها راه چاره نزديك شدن و پرتاب نارنجك توی سنگره! بعد دو تا نارنجك از من گرفت و سينه‌خيز به سمت سنگرهاي دشمن رفت. من هم به دنبال او راه افتادم. در يكي از سنگرها پناه گرفتم. ابراهيم جلوتر رفت و من نگاه می‌كردم. او موقعيت مناسبي را در يكي از سنگرهاي نزديك تيربار پيدا كرد. اما اتفاق عجيبي افتاد! در آن سنگر يك بسيجي كم‌سن و سال، حالت مو ج‌گرفتگي پيدا كرده بود. اسلحه كلاش خودش را روی سينه ابراهيم گذاشت و مرتب داد می‌زد: می‌كُشمت عراقی! ابراهيم همين‌طور كه نشسته بود دست‌هايش را بالا گرفت. هيچ حرفي نمی‌زد. نفس در سينه همه حبس شده بود. واقعاً نمی‌دانستيم چه كار كنيم! چند لحظه گذشت. صداي تيربار دشمن قطع نمی‌شد.... . کانال فروشگاه نشر هادی @nashrhadi_com
🔰 | 🔻شهید ابراهیم هادی: از خدا خواسته‌ام‌ همیشه جیبم‌ پُر پول‌ باشدتا گره از مشکلاتِ‌ مردم بگشائیم. 🌱هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت میكند و از جايى كه گمان نمیبَرَد به او روزى میدهد.- كنزالعمال 🌹🍃🌹🍃 کانال نشر هادی @nashrhadi_com
کتاب عارفانه قیمت ۱۸ تومان زندگی‌نامه و خاطرات شهید احمدعلی نیری . کانال نشر هادی @Nashrhadi_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داشت از کوچه رد میشد، یکدفعه ایستاد و خیره شد روی زمین. تعداد زیادی مورچه مقابلش بودند؛ خوب به زمین نگاه کرد و بررسی کرد جایی که پایش را می‌گذارد هیچ مورچه‌ای نباشد. او صاحب قلبی رئوف بود، نسبت به مورچه‌ها و سایر موجودات محبت داشت، چه برسد به بندگان خدای متعال. . . کانال شهید ابراهیم هادی @nashrhadi_com
🌷 شهید مهدی زین الدین 🔷️ فرمانده سرافراز لشکر ۱۷ علی‌ابن‌ابی‌طالب ع 🌸 ولادت: مهر ۱۳۳۸ تهران 🌸 شهادت: آبان ۱۳۶۳ سردشت . ✒ نزدیک عملیات بود. می دانستم دختردار شده. یک روز دیدم سرِ پاکت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم «این چیه ؟» گفت «عکس دخترمه.» گفتم «بده ببینمش» گفت « خودم هنوز ندیده مش.» گفتم «چرا؟» گفت «الآن موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده. باشه بعد.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خیلی رفیق بودیم..... منو ببر.... ما رو تنها نگذار.... ✍️ نشر شهید هادی @nashrhadi_com
فقط تا پایان امروز
فقط تا پایان امروز
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کتاب حاج قاسمی که من می‌شناختم قیمت ۳۰ تومان ارسال به سراسر ایران عزیز
باخبر شدیم در شب جمعه و در آستانه وفات ام البنین، مادر گرامی شهید هادی ذوالفقاری به فرزند شهیدش پیوست. روحش شاد. شادی ارواح مومنین و مومنات فاتحه مع الصلوات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اختتامیه جشنواره ملی ترجمان فتح با موضوع ترجمه و تألیف ادبیات مقاومت به زبان‌های زنده دنیا دوشنبه ۲۷ دی‌ماه با حضور سردار محمدرضا نقدی معاون هماهنگ‌کننده سپاه پاسداران، سردار محمدرضا حسنی آهنگر رئیس دانشگاه جامع امام حسین (ع)، علی‌اصغر جعفری رئیس موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، حجت‌الاسلام مهدی ایمانی‌پور رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در باغ موزه دفاع مقدس برگزار شد. در پایان از انتشارات شهید ابراهیم هادی در بخش ناشرین برگزیده به دلیل تلاش در جهت ترجمه‌ی آثار به زبان‌های مختلف زنده دنیا از جمله انگلیسی، عربی، اردو، استانبولی، روسی، بنگلادشی و … تقدیر و تشکر به عمل آمد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب یاران ابراهیم مجموعه ای است از چهل حکایت از عاشقان شهید هادی است که با شهادت راهی سفر آخرت شدند؛ در این مجموعه، چهل حکایت از عنایات و کرامات شهید نیز گردآوری شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: یکی دو سال بود که همسایه دفتر انتشارات شهید هادی بودیم. دفتر در طبقه همکف ساختمان، و ما در طبقه اول بودیم. شهید هادی را با خواندن کتاب سلام بر ابراهیم شناختم. نوروز سال ۹۷ و یک سال بعد از ازدواج، با همسرم به سفر راهیان نور رفتیم. در منطقه فکه از خدا خواستم فرزندی به من عطا کند که ان‌شالله شبیه ابراهیم هادی باشد. خدا را شکر در همان سال پسرم به دنیا آمد. اما یکی از شبها همسرم در محل کار مانده بود، آن شب احساس کردم سر و صداهایی از راه پله می‌آید! خیلی ترسیده بودم. در ورودی را از داخل قفل کردم و خواستم بخوابم، اما هنوز این رفت و آمدهای مشکوک ادامه داشت. میترسیدم اما بالاخره خوابم برد. یکباره احساس کردم در می زنند! در را باز کردم. جوانی در راه پله ایستاده بود و سرش را به سمت پایین گرفته بود. نیم رخ صورتش را می دیدم. بدون اینکه من حرفی بزنم گفت: همشیره، نگران نباشی، ما مراقب شما هستیم. باتعجب پرسیدم شما ابراهیم‌هادی هستی؟ گفت: نه ابراهیم رفته به کسی سر بزند و برمیگردد. من جعفر از رفقای آقای ابراهیم هستم. تا این را گفت از خواب پریدم. صبح روز بعد همسرم برگشت. بلافاصله گفتم: برو پایین و از بچه‌های دفتر سوال کن در میان رفقای ابراهیم کسی به نام جعفر داریم؟ همسرم رفت و با کتاب بی قرار برگشت. تصویر روی جلد را نشانم داد. هنوز چیزی نگفته بود که گفتم خودش بود.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب یاران ابراهیم مجموعه ای است از چهل حکایت از عاشقان شهید هادی است که با شهادت راهی سفر آخرت شدند؛ در این مجموعه، چهل حکایت از عنایات و کرامات شهید نیز گردآوری شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: یکی دو سال بود که همسایه دفتر انتشارات شهید هادی بودیم. دفتر در طبقه همکف ساختمان، و ما در طبقه اول بودیم. شهید هادی را با خواندن کتاب سلام بر ابراهیم شناختم. نوروز سال ۹۷ و یک سال بعد از ازدواج، با همسرم به سفر راهیان نور رفتیم. در منطقه فکه از خدا خواستم فرزندی به من عطا کند که ان‌شالله شبیه ابراهیم هادی باشد. خدا را شکر در همان سال پسرم به دنیا آمد. اما یکی از شبها همسرم در محل کار مانده بود، آن شب احساس کردم سر و صداهایی از راه پله می‌آید! خیلی ترسیده بودم. در ورودی را از داخل قفل کردم و خواستم بخوابم، اما هنوز این رفت و آمدهای مشکوک ادامه داشت. میترسیدم اما بالاخره خوابم برد. یکباره احساس کردم در می زنند! در را باز کردم. جوانی در راه پله ایستاده بود و سرش را به سمت پایین گرفته بود. نیم رخ صورتش را می دیدم. بدون اینکه من حرفی بزنم گفت: همشیره، نگران نباشی، ما مراقب شما هستیم. باتعجب پرسیدم شما ابراهیم‌هادی هستی؟ گفت: نه ابراهیم رفته به کسی سر بزند و برمیگردد. من جعفر از رفقای آقای ابراهیم هستم. تا این را گفت از خواب پریدم. صبح روز بعد همسرم برگشت. بلافاصله گفتم: برو پایین و از بچه‌های دفتر سوال کن در میان رفقای ابراهیم کسی به نام جعفر داریم؟ همسرم رفت و با کتاب بی قرار برگشت. تصویر روی جلد را نشانم داد. هنوز چیزی نگفته بود که گفتم خودش بود.....
سفارش کتاب یاران ابراهیم 🌐سایت: nashrhadi.com/product/221 📱تلفن یا واتساپ: ۰۹۲۲۵۷۵۰۵۷۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا