سفارش کتاب یاران ابراهیم
🌐سایت: nashrhadi.com/product/221
📱تلفن یا واتساپ: ۰۹۲۲۵۷۵۰۵۷۶
هدایت شده از فروشگاه نشر شهید ابراهیم هادی
کتاب یاران ابراهیم مجموعه ای است از چهل حکایت از عاشقان شهید هادی است که با شهادت راهی سفر آخرت شدند؛ در این مجموعه، چهل حکایت از عنایات و کرامات شهید نیز گردآوری شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
یکی دو سال بود که همسایه دفتر انتشارات شهید هادی بودیم. دفتر در طبقه همکف ساختمان، و ما در طبقه اول بودیم.
شهید هادی را با خواندن کتاب سلام بر ابراهیم شناختم. نوروز سال ۹۷ و یک سال بعد از ازدواج، با همسرم به سفر راهیان نور رفتیم.
در منطقه فکه از خدا خواستم فرزندی به من عطا کند که انشالله شبیه ابراهیم هادی باشد. خدا را شکر در همان سال پسرم به دنیا آمد.
اما یکی از شبها همسرم در محل کار مانده بود، آن شب احساس کردم سر و صداهایی از راه پله میآید!
خیلی ترسیده بودم. در ورودی را از داخل قفل کردم و خواستم بخوابم، اما هنوز این رفت و آمدهای مشکوک ادامه داشت. میترسیدم اما بالاخره خوابم برد. یکباره احساس کردم در می زنند! در را باز کردم. جوانی در راه پله ایستاده بود و سرش را به سمت پایین گرفته بود. نیم رخ صورتش را می دیدم. بدون اینکه من حرفی بزنم گفت: همشیره، نگران نباشی، ما مراقب شما هستیم.
باتعجب پرسیدم شما ابراهیمهادی هستی؟
گفت: نه ابراهیم رفته به کسی سر بزند و برمیگردد. من جعفر از رفقای آقای ابراهیم هستم. تا این را گفت از خواب پریدم.
صبح روز بعد همسرم برگشت. بلافاصله گفتم: برو پایین و از بچههای دفتر سوال کن در میان رفقای ابراهیم کسی به نام جعفر داریم؟ همسرم رفت و با کتاب بی قرار برگشت. تصویر روی جلد را نشانم داد. هنوز چیزی نگفته بود که گفتم خودش بود.....
#سوال
از کجا بفهمیم مقام معظم رهبری نائب آقا امام زمان عج هستند؟
⚘مرحوم حاج سیداحمد خمینی نقل کرده اند:
⚔آن روزی که حکومت نظامی بود و اخطار دادند از ساعت ۴ عصر در تهران حکومت نظامی است و کسی در سطح شهر حق حرکت ندارد، امام با ناراحتی قدم می زدند و مرتب می گفتند: (ای امام زمان این کشور و این انقلاب مال شماست خودتان محافظتش کنید...)
🌷 چند دقیقه گذشت ناگهان برگشتند و گفتند: بگویید مردم همه به خیابانها بریزند...
♨️آنروز همه مسولان قیام، نگران بودند و از امام میخواستند این دستور را لغو کند!!
🌷امام با قاطعیت می گفتند: دستور همین است...!!
☘آیت الله طالقانی نقل کردند: آن روز به امام تلفن زدم گفتم: آقا اوضاع خطرناک است بفرمایید مردم به خیابان نیایند...
🔹امام فرمود: به خیابان بریزید؛ چند بار گفتم و همین جواب را شنیدم...
🔰عرض کردم آقا مگر دستور، دستور حضرت حجت(عج) هست؟!
امام لحظه ای جواب ندادند و سپس بدون آنکه انکار کنند، فرمودند:
✅دستور همین است!
✅ من قلبم آرام گرفت و سپس آن روز با هجوم مردم به خیابان حماسه پیروزی انقلاب رقم خورد...
✅ آری شکی نبود که امام گوشش به کلام امام زمان(عج) بود...
⁉️امام خامنهای گوشش به کیست؟!
✅ درقضیه برجام از کجا میگفت امریکاییها وقتی خرشان از پل گذشت به ریش شما میخندند؟!
✅ ازکجا میدانست بشار اسد میماند؟!
✅ از کجا به سیدحسن نصرالله در نبرد ۳۳ روزه پیام داد بجنگید که شما پیروزید؟!
✅ از کجا میداند اسراییل ۲۵ سال دیگر وجود ندارد؟!
✅ در روزهای اوج فتنه ۸۸ از آرامش در قالب مومنان می گوید و پایان فتنه را خبر می دهد.
✅ از کجا می گوید هر کس از قطار نظام پیاده شود ضرر کرده؟!
✅ مطمئن هستیم کلام رهبری بالاتر از یک بصیرت انسان معمولی است.
💥بنابر این با او می مانیم. تا آخر هم می مانیم.
و از این مراحل به سلامت عبور خواهیم کرد و ان شالله در جهاد تبیین و جنگ نرم و اقتصادی علیه دشمنان موفق خواهیم شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی یکی از طنزپردازان از رهبر انقلاب درخواست انگشتر کرد و با یک اشکال فنی مواجه شد!
👈🏻 انگشتر درخواستی، یادگار عقد ازدواج رهبر انقلاب بود
🆔 @news_fath
فروشگاه نشر شهید ابراهیم هادی
قسمت دوم سلام بر ابراهیم - دوستی ابراهیم با خلافکارها
.
بارها ميديدم ابراهيم، با بچههائي که نه ظاهر مذهبي داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند.
يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دين نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفتهام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسي (ع) و کارهاي يزيد ميگفت.
اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!!
ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين (ع) که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچهها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.
دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچههاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد.
بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... .
ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچهها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.
چقدر زيبا يکي يکي بچهها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش ميانداخت تو دامن امام حسين (ع).
ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين (ع) افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است».
به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم. يكي از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟
با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟!
گفت: من قبلاً تو بازار سلطاني مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار ميايستاد. يه كوله باربري هم ميانداخت روي دوشش و بار ميبرد. يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟
گفت: من رو يدالله صدا كنيد!
گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسي!؟
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ايشون قهرمان واليبال وكشتيه، آدم خيلي باتقوائيه، براي شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
صحبتهاي آن آقا خيلي من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلاً با عقل جور در نميآمد.
.
#ابراهیم_هادی #سلام_بر_ابراهیم