هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#شهید_ابراهیم_هادی
يك شب به اصرار من به جلسه #عيدالزهراء رفتيم، فكر ميكردم #ابراهيم كه #عاشق حضرت صديقهست خيلي خوشحال ميشه. مداح جلسه، مثلاً براي شادي #حضرت_زهرا (س) حرفاي زشت و نامربوطي رو به زبان ميآورد، اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم. در راه گفتم: " فكر ميكنم ناراحت شدين درسته؟" ابراهيم در حالي كه آرامش هميشگي رو نداشت رو به من كرد و در حاليكه دستش رو تكان ميداد گفت: توي اين جور مجالس #خدا پيدا نميشه، هميشه جايي برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه" و چند بار اين جمله رو تكرار كرد. بعدها وقتي نظر علماء رو در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ #وحدت #مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پي بردم.
#شهید_ابراهیم_هادی
#علمدار_کمیل
#ابراهیم_هادی
#معلم_شهید_من
@seedammar
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🕊فرمود:
معنای حیات مومنین در زمانشان،
این است که مجهولون فی الارض
و معرفون فی السماء،
طوبی لهم و تبکی السماء علیهم!
#نعم_الرفیق 😍
*🔥هنوز جای تاوَلها روی مچ دستم باقیه❗*
*✍️خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت*
✔️ ( این خاطره، در ویرایشِ جدید به شکل رایگان تنظیم و به کتاب اضافه شده است)
📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته .
بارها در جلسات و يا در برخورد با برخي دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوي كتاب بودم نميشناختند و من از اينكه اين كتاب در زندگي معنوي مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم.
يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم .
يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد.
بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود.
اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟
گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد.
تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم .
خيلي تشكر كرد و پياده شد .
من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ...
چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم .
همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!
توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهرًا او خوب مرا ميشناخت!
شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير.
گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.
گفتم: بله، حال شما خوبه؟
رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود .
ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم.
گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد .
گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.
گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم.
گفتم: با من چه كار داريد؟
گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟!
درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شدهام .
يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم .
من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشتهام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم!
من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم!
دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود.
اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم.
يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟
گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم .
حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و...
آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي!
ادامه دارد....
*🔥هنوز جای تاوَلها روی مچ دستم باقیه❗*
ادامه از قسمت اول
وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟!
با لباسهاي تنگ و نامناسب و آرايش و موهاي رنگ شده و بدون حجاب صحيح از خانه بيرون مي آمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند .
بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و ...
گفتم: خُب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نميكردند .به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد.
اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي .
تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حقالناس است. پس به واسطه حقالناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري.
اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم
هرچه گفتند قبول كردم
بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم .
درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم .
همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا...
تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم .
اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده . دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم ،مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده!
دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاولهاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم.
من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم .
ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟
اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد .
من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد. جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم.
هدایت شده از حرف حساب
✳ شمر ناگهان شمر نشد
🔻 خیانت، یک مسئلهی تدریجی است. #شمر هم ناگهان شمر نشد. شمر از خط مقدم جبههی #علیبنابیطالب علیه السلام به خط مقدم جبههی #یزید آمد. همه به تدریج شمر میشوند. همهی ما اینچنین هستیم و کمکم شمر میشویم؛ بهطوری که اگر از ابتدا به خود ما بگویند که شما بیست سال دیگر چنین آدمی خواهی بود، خودمان هم باور نمیکنیم. برخی از جلادهای #کربلا قبلا سوابق خوبی در اسلام و حتی در جهاد داشتند و برخی اصلا رزمندهی اسلام بودند، جبهه رفته بودند و در رکاب علیبنابیطالب جنگیده بودند؛ چنانکه اگر تیر مثلا بهجای بازو به گلویش خورده بود، اکنون جزو شهدای اسلام بود اما اینک به کربلا آمده تا سر #امام_حسین علیه السلام را از تن جدا کند.
👤 #استاد_رحیمپور_ازغدی
📚 برگرفته از کتاب «حسین، عقل سرخ»
📖 صفحات ۲۷ و ۲۸
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳ رها كردن امام يعنی محرومشدن از همه چيز
🔻 پس از شهادت #امام_حسين علیه السلام، همه از بودن خود ننگ داشتند؛ يا بر سر قبر اباعبدالله میآمدند و شمشير بر فرق خود میزدند و يا شمشيرها را در هر شهر و ايالتی بر هم فرو میآوردند و عجيب اين كه همهی آنچه را كه میخواستند با ياری نكردن حسين(ع) برای خود حفظ كنند، از دست دادند و از آن طرف، آنچه را هم كه با ياری كردن امام حسين(ع) میتوانستند به دست آورند، به دست نياوردند. و عبرتی بزرگ آموختند كه رها كردن #دين خدا و #امام مسلمين يعنی محرومشدن از همه چيز.
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 برگرفته از کتاب «کربلا مبارزه با پوچیها»
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از ورزش سه | فوتبال برتر |✔️🇮🇷ایران varzesh3 استقلال| پرسپولیس خبر ورزشی اخبار ورزشی|سپاهان ورزش۳
✍ حضرت مهدی (عجل) :
من برای مومنی که مصیبت جد شهیدم را یادآور شود ، سپس برای تعجیل فرج و تایید من دعا نماید دعا میکنم.
📚 مکیال المکارم
╭─💕─═✨💜✨═─💕─╮
🌹 🌕 @olama12 🌹
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
هدایت شده از ورزش سه | فوتبال برتر |✔️🇮🇷ایران varzesh3 استقلال| پرسپولیس خبر ورزشی اخبار ورزشی|سپاهان ورزش۳
کسی که نیت کند آبروی مومنی را ببرد ، در اصل خود را آماده می کند برای جنگ با خدا
ریختن آبروی مومن از گناهانی است که در دنیا و آخرت آبروی انسان را می برد.
╭─💕─═✨💜✨═─💕─╮
🌹 🌕 @olama12 🌹
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
📚به مناسبت ایام هفته دفاع مقدس و چهلمین سال آغاز جنگ تحمیلی، از امروز چهل کتاب اثرگذار در حوزه دفاع مقدس که به یاری خدا توسط گروه شهید هادی منتشر شده را به حضور دوستان معرفی میکنیم.🙏
هدایت شده از پخش کتاب هادی
📚کتاب سلام بر ابراهیم.
جلد اول
خاطرات شهید ابراهیم هادی.
256 صفحه مصور.
18000 تومان
📖اثر گروه شهید هادی.
چاپ اول 1388 و اکنون چاپ ۱۵۰ با مجموع تیراژ ۱.۲۶۰.۰۰۰ نسخه
رکورد دار فروش کتاب
@pkhadi
هدایت شده از پخش کتاب هادی
📚کتاب سلام بر ابراهیم.
جلد دوم.
ادامه خاطرات شهید ابراهیم هادی.
۲۴۰صفحه مصور.
۱۸۰۰۰ تومان.
📖اثر گروه شهید هادی.
چاپ اول 1395
چاپ سی وپنج ۱۳۹۹
جمع تیراژ 380000 نسخه
@pkhadi
هدایت شده از پخش کتاب هادی
📚شاهرخ. زندگینامه و خاطرات زیبای
حر انقلاب، شهید شاهرخ ضرغام
📖اثر گروه شهید هادی
۱۲۰صفحه مصور. ۱۱۰۰۰تومان
چاپ اول ۱۳۸۹
چاپ شصت و هشت ۱۳۹۹
جمع تیراژ ۲۳۰۰۰۰ جلد
از شخصیت های اثر گذار و تواب
@pkhadi
هدایت شده از پخش کتاب هادی
📚عارفانه
زندگینامه عارف شهید احمد علی نیری
📖اثر گروه شهید هادی
۱۲۰صفحه مصور.
۱۱۰۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۳
چاپ ۲۹ شهریور۹۹
جمع تیراژ ۱۴۵۰۰۰
📚حکایت های زیبایی که نشان از سیر و سلوک شهید دارد
@pkhadi
هدایت شده از 🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
نظم اعداد بهم ریخته از رفتن #تو ...
یک نفر رفته ولی هیچ کسی اینجا نیست ...
🍃مولای من🍃 ...
همه جارا برای آمدنتان قُرق کرده اند ...
ضدعفونی و پاک میکنند ...
از کجا آغاز میکنید آمدنتان را ⁉️
کعبه، مشهد، و یا قم ... ❔
به حرمت آیه ی "والعصر" که ...
اختیار "باشماست" ... ای صاحبِ این عصر و هر زمان ...
آری اختیار با شماست ،،،
باشمایی که مطیع محض امر "پروردگارِ خویش" هستید ...
#جمعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@hekayate_deldadegi
هدایت شده از پخش کتاب هادی
📚کتاب پابرهنه
خاطرات شهید سیدحمید میرافضلی
۱۲۰صفحه. مصور.
۱۲۰۰۰ تومان
او شبیه شهید ضرغام بود و...
📖اثر گروه شهید هادی.
چاپ اول ۱۳۹۳
چاپ دهم ۱۳۹۸
@pkhadi
هدایت شده از پخش کتاب هادی
📚شهید گمنام
۷۲ روایت از شهدای گمنام
📖اثر گروه شهید هادی
۱۴۴صفحه مصور
۱۴۰۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۸۹
چاپ سی و دوم ۱۳۹۸
جمع تیراژ ۸۰۰۰۰
@pkhadi
هدایت شده از پخش کتاب هادی
📚میعاد در شلمچه
زندگینامه و خاطرات سردار شهید جلیل ملکپور
📖اثر گروه شهید هادی
۱۲۰صفحه مصور.
۱۲۰۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۸
📚قبلا با نام دیدار با ملائک در ۸ نوبت چاپ شده بود.
@pkhadi
هدایت شده از پخش کتاب هادی
📚علمدار
زندگینامه و خاطرات شهید سید مجتبی علمدار
ویرایش جدید
۱۵۶صفحه مصور.
۱۵۰۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۰
چاپ بیست و یکم ۱۳۹۹
💐ویرایش و خلاصه شده از کتاب قبلی
@pkhadi
هدایت شده از حرف حساب
✳ کسی که امام زمانش را نشناسد زندگیاش هم جاهلی است
🔻 شيعه و غير شيعه از وجود مبارك خاتم الانبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كردهاند هركه بميرد و #امام_زمان خود را نشناسد، مرگ او #مرگ_جاهلى است: «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية». اگر انسانى بميرد در حالى كه امام زمان خود را نشناسد تا مطيع ولىّاش باشد، به مرگ جاهلى از دنيا رفته است.
🔸 آنكه امام زمان خود را نشناسد و با او پيوند ولايى برقرار نكند، به وصيت هيچ يك از انبيا عمل نكرده است؛ چه رسد به سفارش ذات اقدس الهى؛ و مرگ او مرگ جاهلى است و از آنجا كه مرگ، عصارهی #زندگى است، وقتى مرگ جاهلى بود، معلوم مىشود زندگى هم جاهلى بوده است.
👤 #آیت_الله_جوادی_آملی
📚 از کتاب «امام مهدی(عج) موجود موعود»
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f