🌷قرار بود صبح زود با هم به جايي برويم. مي دانستم كار مهمي دارد. اما ابراهيم از من خواست به منزل يكي از سادات محل برويم.
تا ظهر وقت ما گرفته شد. نمي دانستم چرا ابراهيم به اين پيرمرد سيد التماس مي كند! ماجرا از اين قرار بود كه پسر او، سيگار كشيده بود و پدر او را از خانه بيرون كرده بود. حالا ابراهيم آمده بود تا اين خانواده مومن را آشتي دهد. سرانجام توانست دل پدر را نرم كند. او براي تمام مردم محل اينگونه بود. ياد كلام نوراني خداي ابراهيم افتادم:
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ. پر و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر. (حجر/88)
📙برگرفته از كتاب خداي خوب ابراهيم(بررسي ويژگي هاي قرآني شهيد هادي) به زودي
نيمه شب بود و ابراهیم و دوستانش در جلوي مسجد نشسته بودند.
ناگهان صدای آزار دهنده ای به گوش رسيد! پیت حلبی در جوی آب افتاده بود و با صدایش باعث اذیت مي شد. ابراهیم بدون این که به کسی بگوید، خودش سمت جوی می دود و حلبی را در می آورد تا مردمي كه استراحت مي كنند اذيت نشوند. چرا که خدای خوبش می فرماید:
فَاسْتَبِقُوا الخیرات.
در نیکی ها و اعمال خیر، سبقت بگیرید
(بقره/148)
📙برگرفته از كتاب خداي خوب ابراهيم(بررسي ويژگي هاي قرآني شهيد هادي)
رونمایی. به زودي. ان شاءالله
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰اگر می خواهید تاثیرگذار باشید ، اگر می خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید ، ما راهی جز اینکه یک #شهید_زنده در این عصر باشیم نداریم.
🌷 #شهید_احمد_کاظمی
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰به همراه مولایم با سپاهی از #شهیدان رجعت خواهم کرد
✳️جمله ای که بر مزار #یادمان شهید ذوالفقاری
نقش بسته است.
🌸یک روز به همراهِ خودِ آقایم
🌸با شور و صفا به محضر مولایم
🌺از کرب و بلا محوِ تماشای خدا
🌺با لشکرِ خوبِ #شهدا می آیم
🍁یادمان: قطعه ۲۶ - ردیف ۱ - شماره ۲۵
در جوار مزار یادبود #شهید_ابراهیم_هادی
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
نيمه شب بود و ابراهیم و دوستانش در جلوي مسجد نشسته بودند. ناگهان صدای آزار دهنده ای به گوش رسيد!
پیت حلبی در جوی آب افتاده بود و با صدایش باعث اذیت مي شد. ابراهیم بدون این که به کسی بگوید، خودش سمت جوی می دود و حلبی را در می آورد تا مردمي كه استراحت مي كنند اذيت نشوند.
فَاسْتَبِقُوا الخیرات.
در نیکی ها و اعمال خیر، سبقت بگیرید
(بقره/148)
برگرفته از كتاب خداي خوب ابراهيم(بررسي ويژگي هاي قرآني شهيد هادي) به زودي
با اينكه خودش شرايط مالي خوبي نداشت اما يك وانت وسايل خوراكي تهيه كرد و با يكي از دوستانش به مناطق محروم اطراف تهران رفتند. مي خواست بين خانواده هاي مستحق پخش كند. هنوز كار توزيع را شروع نكرده بود كه عده اي هجوم آوردند. برخي فكر كردند كه ابراهيم هم آمده تا وسايل بگيرد، با او به تندي برخورد شد!
با آن بدن قوي مي توانست آنها را بزند. مي توانست از خودش دفاع كند و بگويد همه اينها را من آوردم. اما هيچ حرفي نزد و به خاطر خدا آنها را بخشيد. چرا كه به اين آيه از كلام نوراني پروردگارش ايمان داشت:
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
همانان كه در آسايش و (زمان) تنگدستي انفاق مى كنند و خشم خود را فرو مى برند و از مردم در مى گذرند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد (آل عمران/۱۳۴)
📙برگرفته از كتاب خداي خوب ابراهيم
(در دست انتشار)
از بزرگان محل و مسجد ماست. كنارش نشستم و گفتم از ابراهيم برايم بگو. سكوت كرد. چشمانش خيس شد و گفت: جوان بودم. محيط فاسد قبل از انقلاب. مي خواستم كار را رها كنم. مي خواستم به دنبال هرزگي بروم و...
آن روز سركار نرفتم. ابراهيم هم سر كار نرفت. چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت كند. صاحب کار من كه از بستگانم بود، دنبالم آمده بود. يكباره مرا ديد. جلو آمد و يك كشيده محكم در صورت ابراهيم زد! فكر كرده بود او باعث گمراهي من است! اما ابراهيم ... براي خدا صبر كرد. صبر كرد تا توانست مرا آدم كند. مرد صورتش خيس خيس شده بود و با سكوتش اين آيه را فرياد مي زد:
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ
و بخاطر پروردگارت صبر کن (مدثر/7)
📙برگرفته از كتاب خداي خوب ابراهيم(در دست انتشار)
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر زیبایی از زبان دختر شهید ناصری در یادواره شهدای سال 1381
نامهای شهدا از روی اماکن همه برمیدارند
از دل غمزدهی ما همگی بیخبرند
#شهید
#کوچه_شهید
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
💢استوری مادر شهید مجید قربانخانی
ماه مهر
با مهر تو
در دلم!!!
چه پاییز دل انگیزی
داداش مجید مهرت همیشه در دلهاست
#شهید
#مدافع_حرم
#ام_وهب_های_زمان
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA