فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری کلیپ
بال جبرائیل را فرش محرم میکند، دست سردار حسین(ع)...
مداحی حاج محمود کریمی در سال ۹۸ در حضور رهبر انقلاب و در آخرین حضور شهید حاج قاسم سلیمانی
#امام_خامنهای(مدظلهالعالی) #استوری_کلیپ
#رسانه_انقلاب_اسلامی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✫⇠قسمت :3⃣0⃣2⃣
چشم هایم در آن تاریکی دودو می زد. یک لحظه چهره آن نوجوان از ذهنم پاک نمی شد. فکر می کردم الان کجاست؟! چه کار می کند. اصلاً آن سیصد نفر دیگر توی آن دره سرد بدون غذا چطور شب را می گذرانند. گردان های دیگر چه؟! مجروحین، شهدا!
فردای آن روز تا به همدان رسیدیم، صمد برگشت پادگان ابوذر و تا عید نیامد.
اواخر خردادماه 1364 بود. چند هفته ای می شد حالم خوب نبود. سرم گیج می رفت و احساس خواب آلودگی می کردم. یک روز به سرم زد بروم دکتر. بچه ها را گذاشتم پیش همسایه مان، خانم دارابی، و رفتم درمانگاه. خانم دکتری که آنجا بود بعد از معاینه، آزمایشی داد و گفت: «اول بهتر است این آزمایش ها را انجام بدهی.»
آزمایش ها را همان روز دادم و چند روز بعد جوابش را بردم درمانگاه. خانم دکتر تا آزمایش را دید، گفت: «شما که حامله اید!»
یک دفعه زمین و زمان دور سرم چرخید. دستم را از گوشه میز دکتر گرفتم که زمین نخورم. دست و پایم بی حس شد و زیر لب گفتم: «یا امام زمان!»
خانم دکتر دستم را گرفت و کمک کرد تا بنشینم و با مهربانی گفت: «عزیزم. چی شده؟! مگر چند تا بچه داری.»
با ناراحتی گفتم: «بچه چهارمم هنوز شش ماهه است.»
ادامه دارد...✒️
✫⇠قسمت :4⃣0⃣2⃣
دکتر دستم را گرفت و گفت: «نباید به این زودی حامله می شدی؛ اما حالا هستی. به جای ناراحتی، بهتر است به فکر خودت و بچه ات باشی. از این به بعد هم هر ماه بیا پیش خودم تا تحت نظر باشی.»
گفتم: «خانم دکتر! یعنی واقعاً این آزمایش درست است؟! شاید حامله نباشم.»
دکتر خندید و گفت: «خوشبختانه یا متأسفانه باید بگویم آزمایش های این آزمایشگاه کاملاً صحیح و دقیق است.»
نمی دانستم چه کار کنم. کجا باید می رفتم. دردم را به کی می گفتم. چطور می توانستم با این همه بچه قد و نیم قد دوباره دوره حاملگی را طی کنم. خدایا چطور دوباره زایمان کنم. وای دوباره چه سختی هایی باید بکشم. نه من دیگر تحمل کهنه شستن و کار کردن و بچه بزرگ کردن را ندارم.
خانم دکتر چند تا دارو برایم نوشت و کلی دلداری ام داد. او برایم حرف می زد و من فکرم جای دیگری بود. بلند شدم. از درمانگاه بیرون آمدم. توی محوطه درمانگاه جای دنجی زیر یک درخت دور از چشم مردم پیدا کردم و نشستم. چادرم را روی صورتم کشیدم و های های گریه کردم. کاش خواهرم الان کنارم بود. کاش شینا پیشم بود. کاش صمد اینجا بود. ای خدا! آخر چرا؟! تو که زندگی مرا می بینی. می دانی در این شهر تنها و غریبم.
ادامه دارد...✒️
🔹صفحه: 261
💠سوره ابراهیم: آیات 43 الی 52
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
4_5906693605350707291.mp3
2.2M
▪️با حسین تا مهدی علیهماالسلام (۷)
🔸درس هفتم:
سوگندی که راه آسمان را باز میکند.
#پادکست_مهدوی
#با_حسین_تا_مهدی علیهماالسلام
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
🖤 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🖤
🆔 @Gole_Narges_emam_zaman
🇮🇷
📝 بهروز بهزادی به یک سال محرومیت از هر نوع فعالیت مطبوعاتی محکوم شد
🍃🌹🍃
🔹بهروز بهزادی، مدیرمسئول روزنامه اعتماد، با شکایت قرارگاه ثارالله در شعبه ۹ کیفری ۱ تهران محاکمه و به ۶ ماه حبس تعزیری محکوم شد. در نهایت دادگاه با استفاده از اختیارات برآمده از تبصره ماده ۳۵ قانون مطبوعات، مجازات حبس بهروز بهزادی را به محرومیت از هر نوع مسئولیت مطبوعاتی به مدت یک سال تبدیل کرد.
🆔 http://eitaa.com/meyarpb
🆔 http://rubika.ir/meyar_pb
🏴خار مغیلانی که می گویند این است
پای برهنه کودکان و شب تاریک و
فرار از دست دشمن
🖤امان از دل زینب...
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
⛔️ خواب شوم بانیان "تحریم انتخابات" برای مردم
✔️ محمود صادقی، فعال اصلاح طلب و از نمایندگان مجلس دهم به تازگی در بخشی از یک مصاحبه که اعتمادآنلاین آنرا منتشر کرد، گفته است:
"کاهش مشارکت مردم در انتخابات یک رفتار مدنی است که پیامی را به حاکمیت منتقل میکند!"
▪️ در اینجا باید دقت کرد که منظور صادقی از کلمه "مردم" در واقع مردم نیست بلکه تعدادی از فعالان سیاسی اصلاح طلب است که قصد تحریم انتخابات را دارند و از بام تا شام مشغول فریب دادن مردم برای حضور نیافتن در انتخابات هستند.
✖️ پس از درک این مقدمه همچنین باید دانست فردی که می گوید من برای اعتراض، در انتخابات شرکت نمی کنم همانند فردی است که بیمار شده و بدنش دچار مشکل است اما می گوید من به پزشک مراجعه نمی کنم!
✔️ زیرا انتخابات، یگانه راه حل و دوای درد تمام مشکلات مختلف جامعه است. انتخابات و صندوق رأی همان نوشدارویی است که بواسطه آن می شود هرگونه ناکارآمدی را کنار زد و کارآمدان را روی کار آورد.
▪️ به سخن دیگر اینکه اتفاقا در شرایط مشکلات و گرانی و اعتراض؛ باید حضور پرشورتری در انتخابات داشت تا بتوان با رأی خوب و مشارکت حداکثری؛ تغییرات دلخواه را ایجاد کرد.
✖️ جالب آنکه بر خلاف اظهارات صادقی؛ صرفا با انتخابات است که میتوان اعتراض مدنی را اعلام کرد و با "رأی خوب" به گزینه های بهتر؛ اعتراض خود را به گزینه های ناکارآمد نشان داد.
✔️ در سوی دیگر ماجرا نیز با یک بحث فلسفی مواجهیم. و آن اینکه تغییر در امورات جامعه و در چارچوب قراردادهای اجتماعی صرفا ۲ راه دارد و راه سومی برای آن ممکن یا متصور نیست. در واقع در چارچوب یک نظام اجتماعی و حکومتی؛ اصلاح و تغییر امور صرفا یا از طریق صندوق رأی ممکن است و یا از طریق آنارشیسم و رفتارهای تند!
▪️ در این چارچوب فلسفی واضح است که فردی که پشت کردن به صندوق رأی را یک رفتار اعتراضی می داند؛ خواه ناخواه به سمت آنارشیسم و خیابان و برداشتن اسلحه متمایل شده است. ولو حتی اگر در زبان یا قلم چنین چیزی را تقبیح کند!
🔚 با این دلایل و توضیحات مشخص می شود که در پشت جملات ظاهرالصلاح صادقی و امثال صادقی؛ چه نقشه های شومی امنیت مردم را تهدید می کند...
✍ مشرق
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
☑️ صــــرفا برای عبرت...!!
#ولی_دیر_شده_بود
🔹بعد از واقعه عاشورا حدوداً ۳۵ هزار نفر در یاری اهل بیت کشته شدند ولی اصلا ارزش کار اون ۷۲ نفر رو نداشت...
🔸گروه اوّل توابیّن بودند؛
🔻همونهایی که روز عاشورا سکوت کردند، بعد از شهادت همگی قیام کردند تقریباً همه کشته شدند. ۵۰۰۰ نفر...
#ولی_دیر_شده_بود
🔹گروه دوّم مردم مدینه بودند؛
🔻بعد از عاشورا قیام کردند همگی کشته شدند حدود ۱۰ هزار نفر. یزید گفت: لشکری که به مدینه حمله کنه، سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه برايش حلاله.
#ولی_دیر_شده_بود
🔹گروه سـوّم مختار بود که بعد از جنگهای فراوان و کشته شدن حدود ۲۲ هزار نفر. گر چه قاتلان امام مظلوم (علیه السلام) را قصاص کرد...
#ولی_دیر_شده_بود
1️⃣ مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین (علیه السلام) همراهیش نکردن...
2️⃣ مردمی که هنگام ورود امام حسین (علیه السلام) به کوفه کمکش نکردند...
👈 همه بعدها به کمک امام رفتند...
#ولی_دیر_شده_بود
امام سجاد (علیه السلام) هم استقبال خاصّی از این حرکتها نمیکردند.
«#چون_دیر_شده_بود.»
🔻حدود ۳۵ هزار نفر کشته شدند امّا دیر شده بود.
👌خیلی فرق هست بین اون ۷۲ نفری که به موقع به یاری امامشون رفتند...!
⚠️ ما باید مراقب باشیم که از امام خودمون عقب نیفتیم.
☝🏼الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ_
🔻هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودى گراید.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️🎞 همه ببینند| سخنان صریح #حاجی_عالی در مراسم شب تاسوعای بیت رهبری
📌نباید دلسرد و ناامید بشویم و فکر کنیم که همه چیز از دست رفته؛ حتی با وجود برخی مسئولان فاسد و ناکارآمد، درکنار تمام این فسادها و کشفحجابها...
📡انتشار حداکثری این کلیپ با شما
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
در اقدامی خدا پسندانه
آنجلینا جولی و کرباسچی و رسانههای اصلاحطلب، ضد انقلاب و پروژهبگیر
یهویی و هماهنگ، نگران دو جاسوس خبرنگار شدند!!
#جنگ_شناختی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
♦️سیدحسن نصرالله:
♦️ما از لبنان به همه جهانیان می گوییم، امام ما، رهبر ما، آقای ما، عزیز ما و حسین ما در این زمان، حضرت آیت الله العظمی امام سید علی حسینی خامنه ای است
♦️ ای فرزند حسین ما تو را تنها نمیگذاریم...
▪️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه▪️
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
◾️◾️انا لله و انا الیه راجعون ◾️◾️
🔳با نهایت تاسف و تالم ، درگذشت مرحومه مغفوره شادروان کربلایی قمرسلطان جعفری مادر شهید داوود قربعلی را به اطلاع اقوام ، دوستان و همشهریان می رسانیم.
🌷 مراسم تشییع جنازه :امروز ،عصر
ادرس:ایور ،ولیعصر شمالی ،کوچه شهیدقربعلی جنب مسجد امام حسین ع
🔳مصیبت وارده را به خانواده ، وابستگان و همشهریان صمیمانه تسلیت عرض می نماییم و از درگاه خداوند متعال برای آن سفر کرده رحمت الهی و برای عموم بازماندگان نیز صبر و شکیبایی خواهانیم
🌷برای شادی روح آن مرحومه و همه درگذشتگان فاتحه ای قرائت میکنیم.
پایگاه حضرت معصومه(س)
حوزه سردارهمدانی
🔻خشم خودجوش ناشران علیه طاقچه/ پلتفرم قانونشکن در لیست سیاه مردم
🔹هفته گذشته تصاویر کشف حجاب کارکنان طاقچه(سکوی دسترسی به نسخه دیجیتال و صوتی کتابها) در فضای مجازی منتشر شد. این بیقانونی توسط طاقچه خیلی زود با واکنش گسترده ناشران انقلابی روبهرو شد.
🔹ساعاتی پس از انتشار این عکس هنجارشکنانه در فضای مجازی، انتشارات بهنشر(انتشارات آستان قدس رضوی) بهعنوان اولین ناشر، نامهای مبنی بر قطع همکاری با طاقچه منتشر کرد.
🔹این نامه اما آغازی بر تحریم گسترده سکوی طاقچه توسط دیگر ناشران کشور بود تا پیش از برخورد قانونی توسط دستگاه قضایی، اهالی فرهنگ به طور خودجوش با این هتک حرمت به قوانین اسلامی مقابله کنند.
🔹انتشارات شهید کاظمی با انزجار از عمل فوق، نامهای نوشته است که در آن به تعویق هفتماهه تسویهحساب با ناشر نیز اشاره شده که مصداق روشن تخلف است:
باتوجهبه تصویر منتشر شده در فضای مجازی از کارگزاران طاقچه که این عمل تخلف از قانون جمهوری اسلامی است، درحالیکه این انتشارات پایبند به قوانین کشور است و بر اساس همین قوانین با شرکت طاقچه قرارداد منعقد کرده است، ضمن اینکه این عمل خلافشرع و اسلام و عفت عمومی بوده آن هم در پلتفرمی که محتوای آن متعلق به ناشران و نویسندگان است، این انتشارات دیگر وجاهت قانونی و شرعی برای ادامه همکاری را نمیبیند و قرارداد فیمابین را فسخ میکند.
🔹همچنین ناشران دیگری چون «تمدن نوین»، «ستارهها»، «راهیار»، «خط مقدم»، «شهید هادی»، «حماسه یاران»، «نشر ۲۷» و «نشر جمکران» از این رفتار طاقچه اعلام انزجار و قطع همکاری خود را اعلام کردهاند.
🔹براساس پیگیریها تاکنون بیش از ۴۰ ناشر مهم و بزرگ از جمله امیرکبیر با طاقچه قطع همکاری کردهاند. البته تحریم این سکوی حوزه کتاب منحصر به ناشران نماند. بسیاری از کاربرای فضای مجازی نیز اعلام کردهاند که طاقچه را از برنامههای خود پاک کردهاند.
🔹تابهحال شرکت خدمات هوشمند ایده طلایی هاتف معاصر(طاقچه) واکنشی نسبت به این عمل که بر خلاف اسلام و قانون جمهوری اسلامی است، نداشته است.
🔹بالا بردن هزینه قانونشکنی بدون دخالت نهادهای حاکمیتی و استفاده از ظرفیتهای موجود و مردمی، رخداد قابل تقدیری است که به شکستخوردن پروژه عادیسازی حجاب کمک میکند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزاداری در لندن
مقایسه کنید با تجمعات براندازها که با وعده یه ساندویج از شهرهای مختلف اروپا جمع میشدند تازه اکثریتشون اوکراینی یا پناهجویان کشورهای دیگه بودن.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
قسمت:5⃣0⃣2⃣
با این بی کسی چطور می توانم از پس این همه کار و بچه بربیایم. خدایا لااقل چاره ای برسان.
برای خودم همین طور حرف می زدم و گریه می کردم. وقتی خوب سبک شدم، رفتم خانه. بچه ها خانه خانم دارابی بودند وقتی می خواستم بچه ها را بیاورم، خانم دارابی متوجه ناراحتی ام شد. ماجرا را پرسید. اول پنهان کردم، اما آخرش قضیه را به او گفتم. دلداری ام داد و گفت: « قدم خانم! ناشکری نکن. دعا کن خدا بچه سالم بهت بده.»
با ناراحتی بچه ها را برداشتم و آمدم خانه. یک راست رفتم در کمد لباس ها را باز کردم. پیراهن حاملگی ام را برداشتم که سر هر چهار تا بچه آن را می پوشیدم. با عصبانیت پیراهن را از وسط جر دادم و تکه تکه اش کردم. گریه می کردم و با خودم می گفتم: «تا این پیراهن هست، من حامله می شوم. پاره اش می کنم تا خلاص شوم.» بچه ها که نمی دانستند چه کار می کنم، هاج و واج نگاهم می کردند. پیراهن پاره پاره شده را ریختم توی سطل آشغال و با حرص در سطل را محکم بستم.
خانم دارابی، که دلش پیش من مانده بود، با یک قابلمه غذا آمد توی آشپزخانه. آن قدر ناراحت بودم که صدای در را نشنیده بودم. بچه ها در را برایش باز کرده بودند. وقتی مرا با آن حال و روز دید، نشست و کلی برایم حرف زد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✫⇠قسمت :6⃣0⃣2⃣
از فامیل و دوست و آشنا که هفت هشت تا بچه داشتند، از خانواده هایی که حسرت یک بچه مانده بود روی دلشان، از کسانی که به خاطر ناشکری زیاد بچه سالمی نداشتند. حرف های خانم دارابی آرامم می کرد. بلند شد سفره را انداخت و غذا را کشید و با اصرار خواست غذا بخورم. می گفت: «گناه دارد این بچه ها را غصه نده. پدرشان که نیست. اقلاً تو دیگر اوقات تلخی نکن.»
چند هفته ای طول کشید بالاخره با خودم کنار آمدم و به این وضع عادت کردم.
یک ماه بعد صمد آمد. این بار می خواست دو هفته ای همدان بماند. بر خلاف همیشه این بار خودش فهمید باردارم. ناراحتی ام را که دید، گفت: «این چیزها ناراحتی ندارد. خیلی هم خوشحالی دارد. خدا که دور از جان، درد بی درمان نداده، نعمت داده. باید شکرانه اش را به جا بیاوریم. زود باشید حاضر شوید، می خواهیم جشن بگیریم.»
خودش لباس بچه ها را پوشاند. حتی سمیه را هم آماده کرد و گفت: «تو هم حاضر شو. می خواهیم برویم بازار.»
اصلاً باورکردنی نبود. صمدی که هیچ وقت دست بچه هایش را نمی گرفت تا سر کوچه ببرد، حالا خودش اصرار می کرد با هم برویم بازار. هر چند بی حوصله بودم، اما از اینکه بچه ها خوشحال بودند، راضی بودم. رفتیم بازار مظفریه همدان.
ادامه دارد...✒️
✫⇠قسمت :7⃣0⃣2⃣
برای بچه ها اسباب بازی و لباس خرید؛ آن هم به سلیقه خود بچه ها. هر چه می گفتم این خوب نیست یا دوام ندارد، می گفت: «کارت نباشد، بگذار بچه ها شاد باشند. می خواهیم جشن بگیریم.» آخر سر هم رفتیم مغازه ای و برای من چادر و روسری خرید. یک پیراهن بلند و گشاد هم خرید که گل های ریز و صورتی داشت با پس زمینه نخودی و سفید. گفت: «این آخرین پیراهن حاملگی است که می خریم. دیگر تمام شد.»
لب گزیدم که یعنی کمی آرام تر. هر چند صاحب مغازه خانمی بود و ته مغازه در حال آوردن بلوز و دامن بود و صدایمان را نمی شنید، با این حال خجالت می کشیدم.
وقتی رسیدیم خانه، دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار خرید و آورد. بچه ها با خوشحالی می آمدند لباس هایشان را به ما نشان می دادند. با اسباب بازی هایشان بازی می کردند. بعد از ناهار هم آن قدر که خسته شده بودند، همان طور که اسباب بازی ها دستشان بود و لباس ها بالای سرشان، خوابشان برد.
فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت، حس قشنگی داشتم. فکر می کردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلاً دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بی حوصلگی و ناراحتی بلند شدم و خانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم. آبگوشتم را بار گذاشتم. بچه ها را بردم و شستم.
ادامه دارد...✒️
✫⇠قسمت :8⃣0⃣2⃣
حیاط را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینت ها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود. برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در می خندید و می آمد. بچه ها دوره اش کردند و ریختند روی سر و کولش. توی هال که رسید، نشست، بچه ها را بغل کرد و بوسید و گفت: «به به قدم خانم! چه بوی خوبی راه انداخته ای.»
خندیدم و گفتم: «آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری.»
بلند شد و گفت: «این قدر خوبی که امام رضا(ع) می طلبدت دیگر.»
با تعجب نگاهش کردم. با ناباوری پرسیدم: «می خواهیم برویم مشهد؟!»
همان طور که بچه ها را ناز و نوازش می کرد. گفت: «می خواهید بروید مشهد؟!»
آمدم توی هال و گفتم: «تو را به خدا! اذیت نکن راستش را بگو.»
سمیه را بغل کرد و ایستاد و گفت: «امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشته اند. رفتم ته و توی قضیه را درآوردم.دیدم فرصت خوبی است.اسم
تو را هم نوشتم.»
گفتم:«پس تو چی؟!»
موهای سمیه را بوسید و گفت:«نه دیگه مامانی،این مسافرت فقط مخصوص خانم هاست.باباها باید بمانند خانه.»...
ادامه دارد.....