💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
💠 دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
چشم وچراغ خانه ی زهرا و حیدر آمده
استاد رزم قاسم و عباس و اکبر آمده
حاجت هامون رو بیاریم نیمه ماه رمضان تو جشن میلاد کریم اهل بیت از امام مجتبی علیه السلام بگیریم.
مکان امامزاده شهر ایور همه خواهران عزیزم دعوت هستیید در سفره کریمه اهل بیت(ع)
زمان؛ دوشنبه ششم فروردین ساعت ۴بعدازظهر شرکت در جزخوانی قرآن وپذیرایی افطاروجشن میلاد امام حسن مجتبی(ع)
شادی رو ح شهدا صلوات
ناحیه گرمه
حوزه سردارهمدانی
پایگاه حضرت معصومه(س) وبنت الهدی
حوزه بسیج شهیدبهنام محمدی واحدبسیچ دبیرستان نرجس ایور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 قسمتی از آزمون رانندگی در چین اینجوری برگزار میشه!!
مهارتهای متعدد تست میشه و چند کارشناس نمره میدن 👌
#آزمون_رانندگی
┈┈•••✾🚘✾••
33.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای اولین بار در شهرستان گرمه
نماهنگ بنویس حسن
کاری از گروه سرود حسن بن علی علیه السلام
#ویژه_ولادت_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
@Farsna_nkh
♦️ رهبر انقلاب امروز با شاعران افطار میکنند
🔹بنا به سنت هر ساله در شب ولادت کریم اهل بیت امام حسن(ع) شاعران و استادان ادبیات فارسی با رهبر انقلاب دیدار خواهند کرد تا در محضر ایشان شعرخوانی کنند.
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
🔰همه مؤظفیم به اینکه برای خدا قیام کنیم و برای حفظ کشورهای اسلامی قیام کنیم در مقابل این غُده سرطانی که سر منشأش #آمریکاست. امیدوارم که ملتهای این کشورهای اسلامی ننشینند تا اینکه وقت بگذرد. امروز،روزی است که اگر با هم قیام کنند، #اسرائیل به کُلی از بین خواهد رفت.
#امام_خمینی
#غزه
📚صحیفه نور، جلد ١۶، صفحه ٢٠١
👥 @Sahifeh_noor
🔺 ۵۲ درصد آمریکاییهایی که به تازگی لیسانس گرفتهاند کارگر فست فود و مشاغلی از این دست شدند.
🔸حالا یه لحظه فکر کنید این خبر مال ایران بود،چه واویلایی که راه نمی انداختند.
🔺سرمایهگذاری خارجی رکورد ۱۶ ساله را شکست
سیداحسان خاندوزی وزیر اقتصاد:
🔹در سال ۱۴۰۲ رکورد بیشترین سرمایهگذاری خارجی واقعی در ۱۶ سال اخیر شکسته شد. چینیها در ۱۴۰۲ بیشترین ورود سرمایه را داشتند.
🔹با برنامهریزی صورت گرفته، سیر صعودی سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۲ که از ۲ به ۴ و اکنون ۵.۵ میلیارد دلار رسید، باز هم تداوم مییابد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
دارد ای شب چه قدَر ماه تماشا امشب
شب قدر است شب نوزدهم یا امشب؟
این چه ماهیست که دنبال خودش راه انداخت
کوچههای رمضان را به تماشا امشب
این کدام آب حیات است؟ که از نوش لبش
میدهد آب شفابخش به عیسی امشب
به هوایش زدهام بال و پری؛ روشن نیست
میبرد عشق، مرا تا به کجاها امشب؟
دیگر از شوق، عنان غزل از دستم رفت
بسکه در زلف تو خوش کرده دلم جا امشب
چون حسن حاصل عمر مرج البحرین است
داده حق، گوهر نابی به دو دریا امشب
همه ذرات جهان دور سرش میگردند
ما که مستیم و خرابیم به مولا امشب
قبله را در وسط ابروی او خواهد دید
خوب اگر سیر کند مسجد الاقصی امشب
حَسَنی آمده در عالم هستی که به حُسن
دل هستی ز رخش رفته به یغما امشب
سفرهداری به جهان آمده مردم که ز شرم
حاتم افتاده سر سفرهاش از پا امشب
تا شد از گردش ایام قد دهر؛ ولی
تا نشد سفرهی احسان حسن... تا امشب
چون شنیدم حسنش را به جهان خوانده غریب
این غزل هدیهی من باد به زهرا امشب
توزیع نان نذری نانوایی روستای جمی همزمان با شب ولادت امام حسن مجتبی( ع) کریم اهل بیت🌙❤️
#خراسان_شمالی
#بجنورد
#حوزه_شهید_محمدزاده
#پایگاه_شهید_چمران
#میخوانمت
#ماه_رحمت
#پناه_من